پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵

چرا نظرخواهی زیتون دات کام را فعلا بسته‌ام!

1- آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر
که با هزار انگشت به وقاحت
پاکی‌ ِ آسمان را متهم می‌کند...
(شاملو)

2- چرا فعلا نظرخواهی ندارم!
تازه فهمیدم. نظرخواهی، چرخوندنش مدیریت می‌خواد.
وقت می‌خواد.
باید اقلکم روزی سه‌چهار بار خط‌کش‌به‌دست بیای نظرها رو سوا کنی، جدا کنی، بهشون
جواب بدی. نکنه یه‌وقت به کسی بربخوره. نکنه یه‌وقت یکی حرفی، توهینی به اون‌یکی
کرده باشه. و اون‌یکی قهر کنه.
بعدش اینترنت پرسرعت می‌خواد. اگه وقت هم بکنی بیای و نتونی بری تو ادیتور جدا
کنی‌، سوا‌کنی، فحش‌بدا رو پاک کنی. یه‌بار ارور بده، دوبار، پنج‌بار، ده‌بار، صدبار. اعصابت
خورد می‌شه. تازه اون‌وقته که خودت فحش بخوری.
-
فحش‌های به منو پاک نکردی؟ پس خودتم باهاشون موافقی!
-
چرا کامنت‌های اون سلطنت‌طلبه رو پاک نکردی به جاش مجاهدینی بذاری؟
-
کامنت‌های اون پسر کمونیسته ودختر قرتیه رو پاک نمی‌کنی؟ پس من دیگه نمیام اینجا.( باعرض معذرت، به‌درک)
- دوبار کامنت برات نوشتم. می‌کنه به عبارت یه لینک، که دوروز بهت فرصت می‌دم بهم بدی وگرنه یه مطلب تند علیه‌ت می‌نویسم.(حالا من دوروز بعد آنلاین شدم و اون مطلب تندشو نوشته. بازم به درک)
- ...
-
یه عده هم نظرخواهیمو با دیوار یادگاری یا تابلوی اعلانات اشتباه می‌گیرن.
اون‌قدر اعصابم خورده که فعلا خودمو محروم می‌کنم از تعداد زیادی نظر خوب و خوندنی و
آرامش‌بخش و –از نظر من- هدایت‌کننده. ازین بابت عمیقا متاسفم و از دوستان عزیزم
معذرت می‌خوام. خواهش می‌کنم ای‌میل‌هاتون رو، هر چند کوتاه، از من دریغ نکنید.
امیدوارم به‌زودی اونایی که معنی نظرخواهی‌رو نمی‌دونن جای دیگه‌ای برای تبلیغاشون
پیدا کنن و منم دوباره نظرخواهی‌مو- به عبارتی درهای بهشت رو به روی خودم- باز کنم.

3- از بعضی دوستی‌های یک‌طرفه خسته شدم. یه‌جورایی بریدم.

4- مجبور شدم یه‌تعداد لینک‌ وبلاگایی رو که دوستشون داشتم اما مدت‌هاست که آپدیت
نمی‌‌شن،‌پاک کنم تا بتونم یک‌سری دیگه اضافه کنم.
یکی دونفر هم ناراحت بودن لینکشون اینحاست. خوب، نمی‌شه به‌زور دوست نگه‌داشت.

5- هی تو بوق می‌کنن که گرونی نیست.
اگه نیست پس چرا هی می‌گین؟
انگار خواهر مادر احمدی‌نژاد نمی‌رن خرید که لپه‌ی کیلویی 600 تومن چندماه پیش شده
کیلویی 2000 تومن(بیشتر از سه‌برابر) نخود 400 تومنی شده کیلویی 1100.
ماهی قزل‌آلا از کیلویی 2200 شده 3100.
مرغ و گوشت و میوه ( انگور سیاه برای شراب از 200 تومن شده 400) و وسائل زندگی
و... من تازه رفتم خرید و آه از نهادم برآمد...
آقا جان دم خروس رو باور کنیم یا قسم حضرت عباس جنابعالی رو.

6- البته تقصیر اسمشو مبر ِ دوست‌داشتنی‌ ما نیست اصلا:)

7- امروز عصر اینجا توفان شد و رعد و برق(تا رعد و برق شد نصف شهر برقش رفت) و بارون درشت اومد. روزه‌بگیرها کلی خوشحال شدن که هوا خنک و تمیز شده. البته ما روزه‌نگیرها هم هکذا.

8- هر جا می‌ری یکی دونفر دستمال دستشونه و فین‌فین می‌کنن. سرماخوردگی خیلی زیاد شده. حالا ما که بخیل نیستیم. اما چرا تا آدمو می‌بینید چلپ چولوپ آدمو ماچ تفی می‌کنید؟:) برم یه‌خورده اسفند برای خودم دود کنم...


9- گفتم اسفند، یاد یکی از همسایه‌ها افتادم(دقیقا نمی‌دونم کدومشون!) که اول تریاک می‌کشه بعد بوی اسفند و سیرداغ و کندور و... توی هوا می‌پراکنه که مثلا بوی تریاکو خنثی کنه. غافل ازینکه نه تنها خنثی نمی‌شه بلکه بوی تریاک سوار بر بوی سیرداغ و اسفند کل محل رو در می‌نورده!



10- سایت ابراهیم نبوی بعد از مدت‌ها برام باز می‌شه عین کره. بدون فیلتر :)
ابراهیم نبوی پسرخاله‌ی آذر فخر عزیزمه.
قراره خاطراتشو از سفر به آمریکا و دیدن دخترخاله‌جان بنویسه که من سخت مشتاق خوندنشم. بخصوص دیدن عکس‌هایی که..
.

11- تو روزنامه یه شماره تلفن داده بودن که شماره‌ موبایل روند می‌خرن.
با شوق و ذوق زنگ زدم که تقریبا شماره‌ی من رونده، تازه اولش هم یکه!
با خوشحالی گفت چیه؟

وقتی شماره‌رو شنید بدون خداحافظی گوشی رو گذاشت بی ‌شعور:)
بابا به‌خدا در شماره‌ی من دو شماره دوبار تکرار شده....
پس این شماره‌ موبایلایی که 70-80 میلیون فروش می‌ره از کدومان؟

هیچ نظری موجود نیست: