قضیه اینبود که جناب عزرائیل از طرح بلاگرولینگ خوشش اومده بود.
آخ اگه میتونست یک دِثرولینگ برای خودش درست کنه، راحت پاشو رو پاش مینداخت و اونایی که زمان مرگشون فرارسیده بهراحتی پیدا میکرد.
پس به هیئت آدمیزاد دراومد و در یکی از کلاسهای کامپیوتر ثبتنام کرد و خیلی زود فوت و فن کارو یاد گرفت.
بعد رفت و نشست و یه دِثرولینگ مشتی برای خودش درست کرد به چهدرازی! با شش هفت میلیارد لینک.
خدا هر روز یه لیستی بهش میداد و میگفت کی باید از چی بمیره .
قبلا باید کلی وقت صرف میکرد هر کدومو پیدا کنه. اما اینطوری خودشون با آدرسشون میومدن بالا.
حسابی خوشخوشانش شده بود.
کمکم تنبلی بر او چیرهشد.
دید این چهکاریه تکتک بکشمشون اونم هر کدوم با یه مرض و دردی .
روی اسم پنجاههزار نفر کنترل+آ گرفت و بعد دیلیت .با زلزلهای یکهو همهشونو کشت.
پنجاههزار نفر دومو با جنگ کشت و پنجاه هزار نفر بعدی رو با...
خدا میدید که عزرائیل دیگه کمتر از اتاقش بیرون میره و همهش پشت ماسماسکی نشسته و با کلیدهایی ور میره.
یه روز بیصدا رفت بالای سرش ببینه قضیه چیه؟
دید ای داد... اسم یه عالمه آدم هایلایت شده و انگشت عزرائیل روی دکمهی دیلیته.
اسم همهشون هم ایرانی بود و قرار بود در زلزلهای جدید بمیرن.خدا بر عزرائیل نهیب زد:
ای عزرائیل شرم بر تو! ننگ بر تو فرشتهی مرگ تنبل!
نمیبینی ایرانیهای بیچاره خودشان هرروز با فرزند خلف تو، عزرائیلنژاد، دست و پنچه نرم میکنند؟
ای اُف برتو باد.
ایشان را به حال خود واگذار که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود برای مرگ دیگر نیازی به چون تویی ندارند. برو سراغ بقیه. آنهم طبق لیست و بدون کنترل+ آ+ دیلیت.
حالا عزی جان، این ماسماسک چیست؟ به من هم یاد بده. گِیم مِیم ندارد؟
-------------------------
آیا به نظام جمهوری اسلامی اعتقاد دارید؟
برای این سوال رای گیری شده و تا حالا بیشترین جواب این بوده:
خير هيچ اعتقادي به آن ندارم ولي راهكار يا آلترناتيوي براي تغيير آن نميشناسم
پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر