چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۴
موش میدوونیم آی موش میدوونیم
1- موش دوانی شماره یک
آقا، ما وقتی این عکسو پارسال دیدیم. خون جلوی چشامونو گرفت. احساسات ملادوستانهمون بهقدری جریحهدار شده بود که دلمون میخواست بریزیم هر چی همبرگرفروشیه داغون کنیم. باور کنید این یکسال یه همبرگر خوش از گلوم نرفته پایین!گفتم عکسو بذارم اینجا شاید خواهرا و برادرا ندیده باشن. شاید اقدامی لازم باشه! من جای شما باشم کفن میپوشم میرم شعار مرگ بر همبرگر سر میدم. حیف که جای شما نیستم:(
( از اینکه وظیفهی اسلامیمو به نحو احسن انجام دادم احساس آرامش وجدان میکنم!)
2- ای ماشالله آخوند:
3- آقای افشین صفریان(یا صفاریان که دوستان ساکن کانادا ایشون رو خوب میشناسن) یه ایمیل دیگه برام فرستادن. ایندفعه لطففرمودن و فحش ننوشتن. این کارشونو به فال نیک میگیرم. ایشون نوشتن: ageh rast migi ino to veblaget begzar!چیو؟اینو!آقای صفریان عزیز من اینو میذارم. چرا؟ چون با ایننوع اعتراض مشکلی ندارم. حسیننوری که براش احترام قائلم( هم خودش و هم همسرش که ساله اپیش دانشگاه شریف رو ول کرد و با آقای نوری ازدواج کرد و دو پسر خوب هم دارن) رفته دم سفارت دانمارک با دهانش تابلوی حضرت مریم رو کشیده.این آقا از دیدن کاریکاتورها ناراحت شده. خوب حق مسلم هر کسیه که از یه پدیدهی هنری خوشش بیاد یا بدش بیاد یا حتی احساس کنه بهش توهین شده. اما نه از دیوار سفارت بالا رفته. نه عربده کشیده. نه شعار مرگ بر دانمارک سرداده. یه اعتراض آروم و صلحطلبانه.
4- مدتی پیش سریالی تو تلویزیون پخش کردن که اسمشو یادم نمیاد. فقط دوسهقسمتشو اونم نصفه نیمه دیدم. کارگردانش آقای محمدعلیطالبی بود و ماجرای یک کاریکاتوریست در یکی از دهکدههای شمال کشور( فکر میکنم ماسوله) که سعی میکنه به بچههای روستا کشیدن کاریکاتور یاد بده. اوائل برخورد بسیار بدی از طرف اهالی و معلم نقاشی و حتی مدیر مدرسه باهاش میشه. جالبه که تو فیلم با بعضیها به صورت نیمه مستند مصاحبه میکنن و بیشتر پیرمردا میگن: ای وای این چهجور نقاشیه که آدمو کج و کوله میکشن. یا اینکه میگفتن احساس میکردیم بچهها دارن مارو مسخره میکنن.خلاصه کلاس کاریکاتورو منحل میکنن و معلم رو از کلاس بیرون میکنن و شاگرداش از ده بیست نفر میرسه به چهارپنج نفر و تو روستا ویلون میشن. خونهی مادر یکی از بچهها هم که میرن با جارو بیرونشون میکنه. البته آخر سریال طوری میشه که همه با کاریکاتور آشتی میکنن و مدیر دوباره کلاس در اختیارش میذاره. و ماجرا ختم به خیر میشه. حالا آخر این سریال کاریکاتورها به کجا میرسه خدا میدونه. اگه اینا همهش بهانه نباشه که ماجرای انرژی هستهای( یا بهقول بعضیها هسدهای) رو ماستمالی کنن باید قاعدهتا اینم ختم به خیر بشه:) نمیدونم چرا حس میکنم(احتمالا بهم الهام شده) که اگه حضرت محمد زنده بود از دیدن اینا ناراحت نمیشد.
5- غارتگر: دختر کافر شیرینی دانمارکی تعارفم کرد.گفتم نه.دانمارک به مقدسات توهین کرده آن وقت من شیرینی دانمارکی بخورم.به قول جعفر راه کربلا از دانمارک می گذرد.شب جعفر زنگ زد.که برویم سفارت دانمارک را اشغال کنیم.به مادرم گفتم ما رفتیم.مرگ بر استکبار.صورتمان را پوشاندیم.و گاز اشک آور و بی سیم و نخود کشمش بار زدیم.همشهری ها را صدا کردیم.لباس شخصی پوشیدیم.به طرفه العینی سفارت دانمارک را اشغال کردیم.نیروی انتظامی که آمد.گفتیم تا خون در رگ ماست...که ناگه خواباند در گوش ما.آخه الاغا من به شما چی بگم.سفارت دانمارک دو تا کوچه پایین تره.اینجا سفارت آنگولاست.
۶-a 98 year old man and a 95 year old woman went to a lawyer to get a divorce."How long haveyou been married?" he asked. "75 rough and rocky years," they said. "Then, why have you waited so long to file for divorce?" They replied, "We had to wait for the kids to die!"
2:14 Zeitoon
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر