یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۴

مجبور نیستی الکی انتقاد کنی!

1- مرگ من سفری نیست
هجرتی‌ست
از سرزمینی که دوست نمی‌داشتم
به خاطر نامردمانش...
خود آیا از چه هنگام این‌چنین
آیین مردمی
از دست
بنهاده‌اید؟...
(شاملو)


2- کامنت انتقادی نوشتن خیلی سخت‌تر از کامنت تعریفی نوشتنه!
آدم وقتی از یه چیزی تعریف می‌کنه زیاد انرژی مصرف نمی‌کنه ولی موقع انتقاد باید کلی فسفر بسوزونه و مدرک جور کنه و دلیل بیاره.
ولی انگار تو وبلاگستان برعکسش مد شده.
خیلی به راحتی و بدون اینکه بشینن کاملا نوشته‌رو بخونن میان و یه توهینی می‌‌کنن و انگی می‌چسبونن و می‌رن!
مثلا در مطلب قبلی من این‌جور برداشت کردن که من طرفدار رژیم اسرائیلم:)))) چه کشفی!
بابا جان کجای نوشته‌ی من این معنی رو می‌داد؟ من با هیچ دولت دیکتاتوری که به زور اسلحه مردمو ساکت می‌کنه موافق نیستم.
از اون‌طرف هم منی که زیتونی بیش نیستم کجا این حق رو دارم که بگم اسرائیل باید از صفحه‌ی روزگار محو بشه؟!
من می‌گم ما تو کشور خودمون کلی مشکل داریم و رژیممون زیاد فرقی با اسرائیل نداره. همون سرکوب‌ها و دیکتاتوری‌ها... چرا بریم انرژی‌مونو جایی دیگه هدر بدیم؟

یکی اینجور برداشت کرده که من دین‌های دیگه‌رو برتر از اسلام می‌دونم.
نه عزیزِ من تمام دین‌ها مثل همن . اما دینی که حاکم می‌شه همیشه دوست داره زور بگه! چه در ایران و عربستان باشه و چه در اسرائیل ... دین مسیحی و کلیمی و مسلمون و زرتشتی در ظاهر یه چیزی رو می‌گن. من به مردم طرفدار تموم مذاهب و عقاید احترام می‌ذارم. کمونیست و بودایی و.... هم همینطور. هر کسی باید آزاد باشه به عقایدش عمل کنه.

اما وقتی دین اومد تو سیاست و رفت تو حاکمیت دیگه هیچ نکته‌ی مثبتی نداره. اون‌موقع می‌خواد هر کاری که به نفع حکامه اجباری و هر کاری به نفع مردمه حروم اعلام کنه... دین سیاسی می‌شه یه چیز تحریف شده....
البته غایت آرزوی من اینه که دین و روش همه‌ی مردم یکی بشه. و اون چیزی نیست جز عدالت‌خواهی و آزادی‌خواهی و... به معنی مطلق!

بعد هم به راحتی میایید می‌‌گید فلان مطلبت معلومه که دروغ بوده... اینو بیشتر برای شماره 3‌ م گفتن..
جالبه بدونین این شماره رو دقیقا عین واقعیت نوشتم. بقیه هم واقعیت هستن اما ممکنه بعضی چیزا رو عوض کنم. اما این کاملا درست بود. حتی ترسیدم خانمه لو بره و اومدم اسم پارک رو عوض کردم ! حتی من شماره تلفن اون خانم رو هم دارم. دلم می‌خواست بهش کمک کنم این‌همه حرص نخوره و گفتم شاید بتونم کسی رو پیدا کنم مرتب بهش سر بزنه...
تو این مدت خیلی حرفا باهم زدیم. حتی بهش گفتم چرا نمی‌ره اسرائیل. نمی‌دنید چقدر از اسرائیل بد گفت و ....
خواهش می‌کنم این‌قدر زود قضاوت نکنید. گاهی از کامنت‌های این‌جوری خنده‌م می‌گیره!
یکی می‌خواد مچمو بگیره. آقا جان من تو زندگی واقعیم خدای اشتباه‌های خنده‌دارم... یه بار نوشتم که یکی بهم گفت: الهه‌ی سوتی:) گاهی سوتی‌هامو می‌نویسم تا دلتون خنک شه:)

برادری ارزشی برام کامنت گذاشته که اول برو مطالعه کن بعد بیا بنویس...
من تو این وبلاگ خورده ریزه‌های سفره‌ی ذهنمو می‌تکونم. ورقه‌های ری‌سرچمو می‌دم به استادام و اینجا جاشون نیست.( مدتهاست که می‌خوام بنویسم که مدتیه که یه رشته‌ دیگه‌رو شروع کردم به خوندن.. همه می‌گفتن برو فوق لیسانس رشته‌ی خودتو بگیر. اما من دوست داشتم یه رشته دیگه‌رو شروع کنم. سخته! اما کیف می‌ده)
انگار باید هی تذکر بدم که وبلاگمو در رده‌ی وبلاگ‌های شخصی به ثبت رسوندم نه علمی و تخصصی... برای علمی، فرهنگی، تخصصی‌ها احترام زیادی قائلم. اما من اون‌جور وقت ندارم رو مطالبم وقت بگذارم و همین‌طور خام از تولید به مصرف اینجا می پراکنمشون:)


3- آذر عزیز نوشته:‌
چرا گنجی را رها کردند مردم . چون نمرد ؟ چون عادت کرده ايم به قهرمان مرده ؟ چون پاداش آنکه دفاع ميکند از حقانيت ما بايد برعکس قاعده باشد؟ فيلم پرواز بر فراز اشيانه فاخته دست از سر ذهنم بر نميدارد . دارند چه ميکنند با گنجی در اوين ؟ شوک الکتريکی ؟ شکنجه های وحشيانه ؟ شستشوی مغزی ؟
اااای ادم ها که چشم را بسته . گوشها را گرفته و دهان را بسته ايد ....يک نفر دارد بجای همه شما واقعا شکنجه ميشود .
زيتون جان ....خدای را ... کمکی ... فريادی ... چيزی
نمی‌دونم از دستمون چی برمیاد؟ نامه‌ی همسر گنجی رو که می‌خونم آه از نهادم بلند می‌شه...

4- راهنمای مبارزه با سانسور در ایران
کمیسیون آنتی فیلتر کانون وبلاگ نویسان ایران(پن‌لاگ) اقدام به نشر راهنمایی جهت آموزش روش های دورزدن سیستم فیلترینگ ایران کرده است.
متن این راهنما را در این آدرس می توانید مطالعه کنید.
این راهنما به سه بخش تقسیم شده بخش اول آن مربوط می شود به کاربران داخل ایران و روش عبور از فیلتر.
دو بخش دیگر آن برای آن دسته از ایرانیان خارج از کشور نوشته شده که علاقمند به کمک در این راه می‌باشند.

بخش اول: یکی ازروشهای دورزدن سیستم فیلتر ایران
بخش دوم: سیستم سانسور اینترنت ایران را می‌توان بی اثر کرد
بخش سوم: تبدیل کامپیوتر خانگی به سرور و فیلترشکن با چند کلیک!

5- نشستن برای آزادی
وقتی تو قسمت زنونه‌ی اتوبوس جا نیست و من در جلوی چشم حیران بعضی حزب‌اللهی‌ها می‌رم می‌شینم رو صندلی‌های آقایون فکر نمی‌کردم این خودش یه نوع مبارزه‌ست:)

تا اینکه در وبلاگ مادر زمین خوندم که:
جنبش مدرن حقوق شهروندی در آمريکا، پنجاه سال پيش (1955) با قانون شکنی يک زن 42 ساله سياهپوست آغاز شد: او از صندلی اتوبوس بلند نشد تا جايش را به يک مرد سفيد پوست سرپا ايستاده بدهد. و با اين «نشستن» و سر پيچی از قانون، تاريخ آمريکا را دگرگون کرد! Rosa Parks مادر جنبش حقوق مدنی ديروز در سن 92 سالگی در گذشت
ماجرای دستگیری رزا پارکس و بعد اعتصابات سیاه‌پوست‌ها و منجر شدنش به لغو جدایی نژادی در اتوبوس‌ها رو در وبلاگ خودش بخونید.
6- هر قسمت از این کامنت ولگرد عزیز خوندنی و جالبه. نمی‌دونم ازش چه‌جوری تشکر کنم که ما رو در ماجراهاش(دیده‌ها و شنیده‌هاش) شریک می‌‌کنه!

7- این فیلم‌های افطارانه‌ ( تو بخوان آبگوشتی) داره آخراش خیلی جالب‌انگیز می‌شه:)
هر چی به عید فطر نزدیک‌تر می‌شیم همه‌چی داره به خوبی و خوشی تموم می‌شه و احتمالا به دوسه‌تا عروسی و آشتی و... افتادیم.
عروس معصومه و عباس... اعظم و منصوری... بی‌بی( پیرزن شیطون فیلم متهم گریخت) و شازده... عروسی حبیب و مهتاب.... شیرین‌جون و آقای قندی... از اون طرف آشتی آق‌قندی با بچه‌های سابقا ناخلفش... آشتی قهرمان داستان او یک فرشته بود(بهزاد) با زنش رعنا...و...


هر وقت تو تلویزیون تصویر فرشته رو نشون می‌دادن نور تند قرمزی رو کله‌ش می‌افتاد و اون نور قرمز رو تو کله‌ی آقای سرابی( وکیل شیطان...همون آلپاچینوی خودمون) می‌دیدیم...
هروقت هم بهزاد به فرشته عشق می‌ورزید همون نورو به صورت ضابلویی( ضابلو= به صورت ضایعی تابلو بودن) بهش می‌تابوندن.
پس می‌فهمیم که فرشته همون شیطانه که مرتب بهزادو گول می‌زنه. وگرنه آقایون ایرانی ماشالله از برگ گل پاک‌ترن. آخونده هم نماینده‌ی خداست. فرشته هر وقت آخوند یا تسبیحی می‌بینه دچار رعشه می‌شه... خلاصه که این فیلم همون ورژن ایرانی وکیل شیطانه:) مرتضی ضرابی آل‌پاچینوشونه! فرشته هم طفلی تو مملکت اسلامی نمی‌تونه عریان بشه و ما نمی‌فهمیم با این روسری و لباسای اسلامی چطوری دل بهزاد رو برده:)

8- وبلاگ زنانه‌ها: نمایش "مصدق" در استکهلم .

9- دیشب بعد از مدت‌ها هوس کردم نصف‌شب برم دوچرخه‌سواری...
سی‌با گفت: منم بیام؟
گفتم آخه یه دوچرخه داریم. خیلی دوست دارم به یاد قدیما تنها برم ولگردی...
به شوخی گفت: آخه این‌وقت شب غیرتم اجازه نمی‌ده...(همیشه تو شوخی یه‌کمی هم جدی هست)
گفتم: خودم اجازه‌شو می‌گیرم.( منظورم این بود که خودم از غیرتت اجازه می‌گیرم)
این منطق کوینده‌م باعث شد دیگه هیچی نگه.
ولی... وای... یه مدت بود تو این شیب‌های تند دوچرخه‌سواری نکرده بودم٬ مگه تو سربالایی‌ها می‌کشیدم؟! ولی اگه زود بر می‌گشتم خونه برام افت داشت.خوب شد نیومد و این خفت رو ندید:) البته شاید هم اگه میومد هلم می‌داد:)) خلاصه که بعد از یه ساعت٬ انگار صدتا نشیمن‌گز گزیده‌باشنم یه‌وری برگشتم خونه:)
این شراگیم دیوانه چطوری تا ولنجک و کرج و اصفهان و دوغوز‌آباد میره؟! حسودیم شد....

۱۰- اِهِکی!!! آقای دکتر پُز می‌ده page Rankاش شده ۵.... عماد جان ح نوشته مال من شده ۶ :) با اینکه آخرش نفهمیدم این پیج رنک چیه٬ ولی دلت بسوزه دکی جان!:P

۱۱- دوتا مطلب دیگه داشتم چون هر دو طولانی‌ان می‌ذارم برای بعدا... از شدت خمیاره از چشام داره اشک میاد..
اینو برای یادآوری نوشتم. یکیش در مورد مشکل ازدواج دوم خانوما در ایرانه و سه داستان واقعی در این مورد...




your comments

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

زیتون جون سلام،خوبی،خوشی،سلامتی؟؟زیتون خانم هر نوشتهای که علمی تر و منطقی تر باشد باید بدون کینه وخشم و نفرت نوشته شده باشد.امید وارم نظریات و عقاید دیگران هر چند غیر منطقی و نا مقبول بنظر برسد شما را عکس العمل احساسی و خشن وادار نکند یک منتقد با ارامش ومنطقی باید به نقد دیگران بپردازد.راستی زیتون جان رشته دانشگاهیتون جی بود کنجکاوم بدونم ..بنظر می رسد که رشته دانشگاهیتون معارف اسلامی باشد!!زیتون جون با درود فراوان

ناشناس گفت...

سلام زیتون...خاک بر چوک!!!زن تو دیوونه شده بیدی؟؟؟که دسته گل از خودت در بکردی!!!من از دست تو چکار کنم اخر این مطلب شماره دو چیه که نوشتی ؟؟؟!!نمگویی که اسراییل وطرفداران جهانی اش ممکن است پیش و پس نوشته ات را حذف کنند اونوقت اسراییل و امریکا و رسانهای امپریالیستی غربی وشرقی فردا این مطلب را از قول تو نقل کنند که زیتون السادات بانوی اهنین ایران گفته که....این حق رو دارم که بگم اسراییل باید از صفحهءروزگار محو بشه!!!!...انوقت فردا شورای امنیت گفته های تو رو تقبیح کند ومتهمت کنه که خواهان انهام و محو دمکرات ترین رژیم خاورمیانه یعنی اسراییل شدی انوقت امریکا و اروپا و پارلمان اروپا پشت سر هم قطعنامه صادر کنند که رییس جمهور آینده ایران حاجیه خانم زیتون خواهان انهدام اسراییل شدهاست وفرداست که تحریمها شروع شود... (در انخابات آینده ایران زنان هم حق کاندید شدن دارند و پیش بینی می شود که زیتون با اکثریت مطلق اراء اولین رییس جمهور زن ایران بشود و قدرت رااز احمدی نژاد تحویل خواهدگرفت) پس زن بخاطر خودت هم که شده با دم شیر بازی نکن!!بایستی کشور باقی بمونه که تو رییس جمهورش بشی با این حرفات صدای جنگندهای امریکایی اسرایلی که بر فراز ایران شنیده میشه..زیتون دیگه سوتی نده لطفا
اما مطلب دوم زیتون جون با کسانی که کامنت می نویسند مهربان باش اونها مهمان منزل مجازی تو هستند من اولین بار هست که برای شما کامنت گذاشتم با خواندن نوشته شماره دو شما در باره کامنتها من به کامنتها مراجعه کردم نویسندگان جوانی هستند که برداشت خودشونو از نوشته شما این بود وبعد با این کامنت خواسته اند از شما صحت و سقم برداشت شان را بپرسند.فراموش نکن که اکثر انها دختر خانمهایی هستند که باید مانند یک مادر دلسوز و چون دختر خودتان با انها رفتار کنید نه اینکه با اصطلاحاتی چون"الکی"وبراران ارزشی یا خواهران ارزشی و..انها راناامید کنید شاید این دختر خانمها افتخار می کنند که برای شما کامنت می نویسند.شما باید با منتقدین سر سخت و جدی خودتون با مهربان و منطق و دور از توهین و تحقیر پاسخ بدهید چه برسد به دختر خانمهای جوان و پر شوری که ای بسا زمانی که شما وبنده دانشجو بودهایم اینها متولد شده اند.!!زیتون جان من به عنوان خواهر کوچک شما پیشنهاد می کنم که گاه گاهی شما هم در وبلاگ این دختر خانمها و یا حتی آقایانی که برای شما کامنت گذاشته اند و می گذارند در صورتی که وبلاگ دارند یک کامنت وپاسخ کوتاه بفرست که انها را خوشحال کنی!!!هر چند که ممکنه وقت نداشته باشی .مگر در هفته چند نفر کامنت می گذارند واز اینها چند نفر ممکنه وبلاگ داشته باشند؟؟زیتون عزیز بی اعتنایی به مراجعین وبلاگ شما و بی پاسخ گذاشتن انها درست نیست.امیدوارم از وقت گرانبهایت هم اندکی به مراجعین به وبلاگت اختصاص بدهید ای بسا از میان همین دختران نویسندگان بزرگ و وبلاگ نویسهای ماهری سر بر آورد.به امید روزی که کامنت دونی دوستدارانتو و حتی مخالفانت رو با نوشتهای جزیی متبرگ بگردانی امین!!!نکته اخر اینک زیتون جان من هم از دوست داران پر و پا قرص احمد شاملو هستم و تمام اثار و نوشته و اشعار و دکلمهای شاملو را دارم و اگر بگوییم کلی از اشعار شاملو را حفظ هستم چون از مقطع راهنمایی با آشنایی با شاملو با ایشان زیسته ام.اما شما بسیار زیاد از اشعار شاملو استفاده میکنید ای کاش گاهی از اشعار سایر شعرا ا ستفاده ب کنید .با احترام فراوان ... از راه دور چهرهء ماهتونو می بوسم خدا حافظ

ناشناس گفت...

سلام به زيتون خانوم! ايزه ميدين همينطور الكي الكي انتقاد كنم؟ :))
------
شوخي كردم. انتقاد ندارم. البته كامنتهاي منتقدينو نخونده‌ام . اما توضيحاتي كه داده اي منطقيه..

ناشناس گفت...

درود فراوان بر زیتون.زیتون جان گفتی که دوچرخه سوار شدی .اخه مادر من سر پیری و معرکه گیری .یاد جوونی هات اوفتادی نمی گی که میفتی استخونهات خرد میشه اونوقت خر بیار باقلی بار کن!!!اونوقت این وبلاگ بی صاحب می شه. اما فکر کنم چهار چرخه یا حداقل سه چرخه سوار شده باشی.زیتون تو فقط به خودت تعلق نداری تو به بشریت تعلق داری بنابر این بیشتر از این از خودتون مواظبت کنید دیگه هوس سه دو چرخه سواری و اسب سواری و از این کارای خطر ناک نکن!!زیتون جیگر!!!باز که از خودت قمپز در وهکردی!!؟؟و یکی دیگر از هنرهای بیشمارت را افشاء کردی.گفتی:که مدتهاست که می خوای بنویسی که یه رشتهء دیگه رو شروع کردی به خوندن!!مبارکا باشه زیتون جون توکه از هر انگشتت صد هنر می چکه لازم نیست که تو بگی تا ما باور کنیم تو یه بحرالعلومی ،اقیانوسی از علم و دانش و سیاست و کیاست...بسیاری از استعدادهای نهفته تورا بعدها کشف خواهند کرد افسوس که تو حدود صد هزار سالی زودتر متولد شد افکار و خلقیات تو ما سال صدودو هزار و شش هست نه اکنون در میان یک مشت ادم قرون وسطایی!!زیتون جون از شوخی گذشته تو یک پا استادی .گفته ای که ری رسر چتو به استاد میدی من اینو قبول ندارم این استادا هستند که باید ری سرچ شون به خدمت شما تحویل بدن !!زیتون باز هم از شوخی گذشته اگر الان در یک رشته درست حسابی دانشگاه ملی پذیرفته شده ای من به شما تبریک مه گوم!!!وبرات آرزوی موفقیت می کنم و بهت هم افتخار می کنم . اما اگر در یکی از واحد دانشگاه آزاد مشغول خواندن یک رشته درپیتی هستی نه تنها هیچ افتخاری ندارد بلکه آدم باید از گفتنش هم شرم کند جیگر دانشگاهی که هر کس شهریه بپرداز د بدون کنکور پذیرش می کند ودر طی تحصیل هم هیچی به اندوخته های فکری انسان اضافه نمی شود تحصیل در این دانشگاه آزاد واحد دار غوزآباد در یک رشته در پیتی دیگه لاف وگزاف و افتخار دارد من اشخاصی را به شما نشان میدم که سیکل رو ازشون امتحال بگیری مردود میشنه اون وقت در حال تحصیل در رشته مهندسی مکانیک،برق؛ رشته حقوق...و غیره هستند.جیگر اگر از این دانشگاه آزاد واحد برره هست واز این رشته های بدون کنکور و رقابت که هر کودنی با پرداخت شهریه وارد میشود کاش افشائ نمی کری و ابروی ما را ازین بیشتر نمی بردی.!!!ریتون اگر در منزل ودر اطاق خواب و مطالعه کتابهای خوب بخونی اونجا به یک دانشگاه تبدیل میشه اما به خاطر فیس و افاده به دانشگاه بی کنکور ازاد رفتن عین تلف کردن عمره.پس اگر در دانشگاهی معتبر و ملی با رقابت فشرده و جان فرسا و در یک رشته خوب قبول شدی بهت تبریک میگم و بهت افتخار می کنم . و الگوی منی!!!در غیر این صورت بی خیال!!حال چه رشته ای میخونی.؟؟زیتون چند سال در کنکور کارشناسی ارشد رد شدی؟؟بیش از یک دهه و نصفی!!!زیتون تو غیر قابل پیش بینی هستی !!فکر کنم حوزه علمیه رفتی .بانوی مجتهده سلطان زیتون !!!!بقول شاعر:ه
صد قرن صد ساله باید
تا مادر چون زیتون زاید
زیتون جون من دوستتون دارم از نوشته های من نرنجی انتقاد پذیر باش!! ودر ضمن به نگارش ما ایراد نگیرکه:
صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه!!!ا
همچنان موفق وموید باشید و صلح و عدات و انسانیت و اخلاق آن هم از نوع مطلق و جهانی اش را بر قرار کنی!!!انشاءالله
خوش باش

ناشناس گفت...

محکوم کردن، همیشه بهترین را برای گریز از پاسخ منطقی و عقلانی میباشد.

ناشناس گفت...

بهترین راه : یعنی انگ این حزب و آن حزب یا این دین و آن دین بر کسی زدن.

ناشناس گفت...

سلام زیتون خامن.از عکس العمل تون به کامنتها چنین بر داشت میشه که قدرت تحمل افکار و نظرهای دیگرونو نداریو در عوض با روی گشاده ا موافقان و ستایش کنند ها ظاهر می شی خدا کنه اینجوری نباشه.باید به دیگران اجازه داد اظهار نظر کنند ولو اینکه مخالف نظرات ما باشند وحتی اینکه از جنبهء منطق و محتوا کم مایه باشند .با درود به حاج خانم زیتون
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/10/051025_pm-lff-3.shtml

ناشناس گفت...

چقدر خوبه که این نسخه فیلتر نشده رو گذاشتی وگرنه من یکی که خیلی می رفتم تو خماری وبلاگت:دی

ناشناس گفت...

سلام زیتون .زیتون عزیز از ده کلمه ای که مینویسید هفت تای اونا نقل قول و لینک و..است سه دهم دیگه از خودته. واونوقت مغرور می شی و دیگرونو به الکی نویسی متهم می کنی. بابا شما چقدر افتاده و متواضع و بی ادعا هستین. زیتون جون توی این دنیای بی نهایت وبلاگ نویسی تو هم چون دیگران چیزکی می نویس و بر باد میدی دیگه وا سهء چی اینقده به نوشته های خودت مفتون شدی .یک بار ادعا می کنی که نوشتهاتو توی ادارت پرینت می کنند وبه تیراژ میلیونی البته منتشر می کنند و دست به دست می گردانند وهمه دارند تلاش می کنند تا نسخه ای از این نوشته ای زیتونو پیدا کنند و بخونند!!!هه هه..خانم نکنه تو خیال کرد ی ارنست و چه گوارا هستی و جزوه جنگ چریکی روتو ان سالهای پر تب و تاب نوشتی؟؟؟بابا روتو برم!!!خود شیفتگی و نارسیسم هم حدی دارد می ترسم تو عالم خیال و روءیا می بینی که بعد از رفتن ملاها مجسمه ای از تو را جای میدان آزادی فعلی نصب کنند و مردم روزی سه مرتب در مقابل تمثال " کولنتا ی" و" روزا لوگزامبورگ " ایرانی دولا راست شوند!!!؟؟در صورتی که تو هیچ نسبتی با " کولنتای" ها و "روزا لوگزامبورگ" ها نداری چرا که تو یک بورژوای راحت طلب هستی که تنها حرف می زند و از رنج مبارزه هیچ آگاه نیستی .اگه استعدای داری رمانی بنویس !وبلگ نویسی دیگه کار شاق و شاهکاری نیست این باد رو از اون کله خامت بیرون کن.
ای پختهءروزگار این خامی چیست؟؟
خیال نکن که دو نفر برات به به و چه چه میکنند دیگه میخاییل شلوخوف شده ای رمان های جاودانه وجهانی "دن آرام " و "زمین نو آباد" را خلق کردی؟؟!! یا اینکه اثری هم طراز "ژان کریستف" و "جان شیفته" رومن رولان رو خلق کردی.!!!!!به این چهار سطری که بیشتر ین محتواش از دیگرونه مغرور نشو.خدا پدر ملاها ورژیم اسلامی را بیامرزه که اگه اینها نبودند که استعداد زیتون نمی شکفت من نگران وقتی هستم که ملاها رفته باشنه اون وقت دیگه به کی فهش بدی.بابا سعی کن از فهش کم کنی و یه خورده جدی باش! در نهایت گول چند مجیز گو رو نخورد تا یه وبلاگنویس توی افغانستان ازت اسمی میبره لینکت میده ذوق زده میش با بانگ و فریاد به جهانیان اعلام می کنی آی بیاین و ببینین که بزرگترین سایت افغانی منو لینک داده ننه جان تو چقده بی جنبه ای!!!ملایان لایق چنین اپوزوسیونی هستند.خاک بر سر کسانی که گاهی وبلاگ زیتون رو فیلتر می کنند بد بخت ها از این فحش های زیتونی بدتر رو ما میشنویم انوقت شما فهشهای زیتون رو فیلتر می کنید که چی؟؟زیتون فحش هاش رو حذف کنی حرفی برای گفتن نداره احمق ها چرا زحمت فیلترو به خودتون میدین؟؟خدا ملایان را برای زیتون و زیتون را برای ملایان نکه داره که مکمل هم هستند.زیتون این دوست احمقت اسمش چی بود اهان" رویا ماینور لیدی ""که مثل سگ پاسبان دم در خونه مجازی تو دم تکون میده واسه ات و هر کی که جمله ای خطاب به تو می نویسه این رویا خانم پارس می کنه و دندون نشون میده نمردیم و دیدیم که خونه های مجازی هم سگ پاسبان دارند سگ نگهداری می کنند زیتون به این زنک بگو وکیل مدافعی تو ؟؟ بگو دست ازین مزخرفات برداره بچه مردم رو گاز نگیره.زیتون ناراحت نشی جونم اینم یه جورتمرین دموکراسیه دیگه .استانه تحملت رو بالا ببر و فراموش نکنه که به ان رویات بگی که بره دور و بر روستای شرره پارس کنه البته من هیچ ربطی به این کامنت نویسها ندارم فقط گاهی مرجعه می کنم میبینم این رویا هست که عوض تو به کامنتها پاسخ می دهد البته بلانسبت تو اوشون بی ربط می پارسند. جالب هستش که این سگ دست اموز در گاه شما دم از منطق و عقل و..میزند زکی!!!زنک برو کشکتو بساب تو رو چی به ادای روشن فکر دراوردن.خودتو چسبوند به دم زیتون و هراز گاهی پارسی می کنی که چی بشه؟؟/ زیتون خودش درموندهست پس تو چرا سگ زنجیری کلبه مجازی زیتون شدی برو
واسه خوت کسی باش نه اینکه فقط منتظر باشی تا یک صدایی از هر جای زیتون خارج شه تا تو به به کنی.زیتون به این آدمکها بی شخصیت تکیه و اعتماد نکتد.امیدوارم که دیگه رد پنجه های این سگ دست آموز تو کامنت دون دیده نشه.ریتون من دیگه بدرود میگم.
زیتون داشتم می رفتم که این کامنت را دیدم قبلا متوجه اون نشده بودم:
! {انتقاد ندارم. البته كامنتهاي منتقدينو نخونده‌ام . اما توضيحاتي كه داده اي منطقيه….{
میبینی زیتون یک پارچه " ولی فقیه" شدهای و ما خبر نداشتیمایشان چشم بسته و گوش بسته بدون اینک کامنتها را بخواند با توضیحات شما در مورد کامنتها موافق هستند و معتقدند که هر چه گفتی منطقیه!!!!؟؟؟ببین دیگه از ولی مطلقه فقیه چی کم داری!!!لابد این کامنت کاملا منطقی و علمی و عقلانی هستپس زیتون ما خودش یه ولی فقیه واجب العطا عه هستند....بدرود!!!!

ناشناس گفت...

دکتر شریعتی جمله نغزی داشت که بارها آنرا تکرار میکرد: برای خراب کردن، خوب حمله نکن، بد دفاع کن.

زيتون گفت...

گلوریا ، فرانک، محمد.. زهره... زهرا... مهری...حسن...حسین.. خسته نمی‌شی این‌قدر با اسمای مختلف این چند وقته برام کامنت می‌ذاری؟:))) حیف وقت و پول اینترنتت نیست؟ عزیزم بهتر نیست بری بیل بزنی و یه جا رو آباد کنی؟:))
از نظر سن و سال که این‌قدر زور می زنی. حالا مگه بهم بر می‌خوره بهم بگی 60 ساله و یا 90 ساله:)) تازه خوششمم میاد و افتخار می‌کنم که این‌قدر پخته و با تجربه می‌نویسم که شما حس می‌کنی این‌قدر تو این دنیا زندگی کردم:)) شاید من بی‌بی‌ِ سریال متهم گریخت باشم:))) بده؟

از دفعه‌ی دیگه کامنت‌هاتو پاک می‌کنم... حیف این فضاییه که اشغال می‌کنی:)