۱- این دُکی ما رو اینجوری نبینید:) واسهخودش کم کسی نبوده. هی نگید معلوم نیست اینو از کجاشون درآوردن!
یه روزی فلاحیان واسش نامهی محرمانه مینوشته و به خاطر تیرخلاصها ازش تقدیر میکرده...
اگه این عکسم عین اون عکس گروگانگیریه الکی باشه حسابی از دُکی نااُمید میشم!
۲- اگر در زندان بمیرم٬ اسمشونبر مسئول است!
آفرین بر گنجی جسور! تازه اسمشو هم صریح بُرده! این رهبر چرا نمیخواد قبول کنه که ...
۳- آقا، اصلا تقصیر منه.
من خیلی وقته میدونم چارهی کار ملت ایران و راه راحت شدن از دست اسمشونبر چیه!
واقعا از پیشگاه مردم برای این اهمالم معذرت میخوام.
وقتی دیدم با نامهی الپر به شاهرودی سمیعینژاد فورا آزاد شد و با نامهی دیگر بلاگرها به معین٬ او فوری برای خیمهشببازی رژیم استعفا داد، میدونستم یه نامه بایدبه رهبر بنویسم و ازش بخوام خودش با زبون خوش ولمون کنه و بره کنار...
حالا هنوز هم دیر نشده. به قول درخشان بیایید همه با هم یکی یه نامه بهش بنویسیم و ازش بخواهیم راحتمون بذاره:)) اوکی؟
۴-یه خبر خوب تو این وانفسا...
بامداد یه بامدادک شیطون داشت از جنس خودش. حالا یه بارانک داره از جنس خانمش:) یعنی گُل...خیلی مبارکه!!!
فکر کنم با این دومی، اون دوسهتا شوید باقیموندهی موهای بامداد هم بریزه:)
- آخه بگو تو اصلا تاحالا دیدیش که بدونی مو داره یا نه؟
- دیدن نمیخواد. مردی که بامدادک داشته باشه و جرأت کنه تو این موقعیت دومی رو بیاره یعنی از خیر همهچیش گذشته. مو که قابلی نیست:)
یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر