چهارشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۴

شعار یا عمل

آقایی تو یه مهمونی تعریف می‌کرد:

روزی کارگر کارخونه‌ای که قبل از انقلاب اونجا کار می‌کردم، اومد اتاقم و شروع کرد به گله و شکایت که: دستم به‌دامنت مهندس جان! این آقای ... راست می‌رم، چپ می‌رم هی دنبالم میاد و از سوسیالیسم و کمونیسم حرف می‌زنه. میام آب بخورم میگه سوسیالیسم این‌طور می‌گه. میام لباس کار درآرم می‌گه کمونیسم اون‌طور می‌گه. هی تبلیغ، هی به قول خودش پروپاگند.
دیگه حالم به‌هم خورده از این بی‌ناموس بی‌خدای کمونیست. شیطونه می‌گه برم به مدیریت لوش بدم.

بعد بهم گفت: "مهندس جان کاش همه مثل شما بودن. چندساله همکاریم. مرام و معرفتتون زبان‌زد همه‌ی کارگراست. همین که من راحت میام اینا رو بهتون می‌گم از بس دوستتون داریم. خیلی با کارگرا خاکی هستید. انگار از خودمونید !"

بعد از مدتی حرف زدن یهو کنجکاو شد که:" مهندس شما مرامتون چیه؟ نه اهل مشروبید و کاباره و نه اهل نماز روزه و نه تاحالا دیدم حق کسی رو بخورید و نه تولد ولیعهد(چهارم آبان‌ها) می‌رید مراسم، و ندیدم کاسه‌لیسی احدی رو ‌بکنید. باور کنید بعد از خدا شما رو قبول دارم. یعنی پیغمبرا مثل شما بودن؟"

" از اونجایی که بهش اعتماد داشتم و سال‌ها می‌شناختمش و وقتی عمل‌جراحی کرده بود بارها رفته بودم بهش سرزده بودم و به زور از مدیریت تمام مخارجش رو گرفته بودم. و همین‌طور اینکه می‌دونستم فطرتا آدم خیلی شجاع و پاکیه بهش گفتم: عباس‌آقا جان بگم به کسی نمی‌گی؟ گفت: نه به قرآن!
گفتم کمونیستم.
چشاش گرد شد و گفت: نه!!!! باور نمی‌کنم.
داشت سکته می‌کرد. کلی باهاش حرف زدم تا حواسش سر حاش اومد.
از اون به بعد نه تنها باهام رفیق‌تر شد، بلکه با سوال‌هایی که می‌کرد و کتابایی که بهش معرفی می‌کردم می‌خوند کم‌کم وارد فعالیت‌های صنفی و یواشکی سیاسی سازمانمون شد(با این‌که خدا رو قبول داشت) و کم‌کم یکی از فعال‌ترین عضو گروه‌های کارگری شد و...

وقتی از مهمونی اومدم خونه به این فکر کردم که اعمال ما خیلی مهمتر از شعارهاییه که می‌دیم.
مرد مبلغ اولی جز اینکه با بمباران شعارها اونم شعارهای بدون عملش ( این‌طور که این آقا تعریف می‌کرد در بعضی لفت‌و لیس‌های کارخونه هم شرکت داشته) دیگران رو از مکتبش متنفر کنه کاری نکرده.
در عوض این آقای مهندس آروم و متین با اعمالش چطور دیگران رو جذب کرده و عقایدشو به دیگران شناسونده، بدون اینکه دیگران رو از ایسمی که هنوز شناخته نشده بترسونه.

یاد بعضی‌ها افتادم که مرتب داد و قال می‌کنن که ما فمینیستیم . هیچکس مارو تحویل نمی‌گیره. اصلا مردم دشمن فمینستان ...
و دیگران هم که اصلا نمی‌دونن فمینیسم چیه عکس‌العمل منفی نشون می‌دن.
و باز جیغ و داد و هوار اینا باز بالاتر می‌ره که همه مثل خر نفهمن... آهای ایهالناس ما فمینیستیم و از شما بالاتر...
تو فامیل و آشناها همه منو طرفدار حقوق زنا می‌دونن و تا منو می‌بینن به شوخی می‌گن "خانم طرفدار حقوق زنان اومد. ماست‌ها رو کیسه کنیم." و همه می‌خندیم.
هیچ وقت نمی‌گم من فمینیستم. ترجیح می‌دم ایده‌م گسترش پیدا کنه تا اینکه اسم از ایسمی بیارم که برای خیلی‌ها ناشناخته‌ست. بعدا وقتی عملم شناخته شد. کم‌کم با گفتن نقل‌قول‌هایی کوچک سعی می‌کنم فمینیسم رو هم معرفی کنم. تازه اونم نه به همه و مردم عامی. برای کسی که واقعا علاقه‌منده.
شما هم امتحان کن ببین کدوم اثرش بیشتره. جیغ و داد و با میخ داغ کلمه‌ی فمینیست رو تو کله‌ی دیگران فرو کردن یا به نرمی و لطافت روح فمینیسم رو یواشکی تو مخشون تزریق کردن، بدون اینکه دردشون بگن یا آخ بگن؟!!


2:53 | Zeitoon | نظر بدين(31)

هیچ نظری موجود نیست: