1- در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و نه آفتاب،
ما
بیرون زمان ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گردههایِمان...
(شاملو)
2- چهارشنبهسوری امسال به نظر من مثل پارسال و پیرارسال نبود. آتیش بود، ترقه و هفتترقه و دینامیت و فشفشه و موشک بود، بزن برقص بود ولی نه به هیجانانگیزی سالهای پیش. شاید علتش همون بود که پسری دور آتیش داشت به دوستاش میگفت: "امسال چون پاسدارا و بسیجیها حمله نمیکنن زیاد حال نمیده!"
راست میگفت: داداش منم امسال زیاد سردماغ نبود و هر محلهای برای هیجان بگیربگیر رفته بود کمتر خبری بود مگه کسایی که دیگه خیلی شلوغبازی درآورده بودن. دیگه رسانهها رسما این روز رو پذیرفتن. در 50 پارک تهران خودشون این مراسم رو اجرا کرده بودن. یعنی مجبورن یه مقداریش به خاطر نزدیک شدن به انتخابات رئیسجمهوره. میترسن مردم نیان رأی بدن.
3- این روزا هر وقت بیرونم و آزادانه تو خیابون راه میرم و به خرید مردم نگاه میکنم و به ماهیهای تو تنگ، یاد بلاگرهای دربند میافتم! یاد آرش سیگارچی، محمد رضانسبعبداللی و همسرش نجمه و یاد مجتبیسمیعینژاد(مدیار)... غصهم میشه. واقعا اینا چه گناهی کردن که باید امسال عیدو پیش عزیزان و خانوادهشون نباشن و پیش ما! چیکار کردن؟ تفنگ دستشون گرفتن؟ جز اینه که عقایدشون رو نوشتن؟ آرش به 14 سال زندان محکوم شده. نجمه باردار که الان باید تحت مراقبت باشه( و مامانش لوسش کنه و براش ویارونه درست کنه) و همسرش محمدرضا نسبعبداللهی منتظر حکمن و مدیار که بهش اتهام ارتداد زدن! در جمهوری اسلامی مرتد حکمش اعدامه!
نویسندهی وبلاگ شادیشاعرانه مطلبی در این مورد نوشته:
بر عليه حکم ِ ارتداد فرياد شويم
حکومت در پي هر چه که باشد ، چه بهتر که مبارزين ِ ما ، اعم از اصلاح طلب و تغيير طلب ، اين فاجعه را به فرصتي براي «فرياد کردن حقوق ِ ابتدايي بشر» تبديل کنند .. و تمام فريادهاي شان را بر سر «حکم ِ ارتداد» سر دهند .. باشد تا لااقل مردم دنيا بفهمند که ما مردم ايران ، مرگ هيچ کس را نمي خواهيم و هيچگاه کسي را به خاطر انديشه اش ، به خاطر برگشتن از راي و نظر و خداي پدران اش به چار ميخ تکفير و ارتداد نخواهيم کشاند... اين فرياد ، اکثر توطئه ها را خنثي خواهد کرد ... بياييد فرياد بزنيم : آهاي دنيا ، باور کن ! ما نيز مردمانيم .
مهشید هم چند لینک در این ارتباط معرفی کرده...
4- دیشب نصفشب کانال دو برنامهای پخش میکرد به نام برداشت 2.. داشت با رسول صدرعاملی مصاحبه میکرد، کارگردان فیلمهای سهگانهی: کفشهای کتانی، من ترانه 15 سال دارم، باباتو دیدم آیدا و همچنین فیلمهای پاییزان، گلهای داوودی، قربانی و...
مصاحبهگر( اسمشو نمیدونم. همون که عینک قاب مستطیل مشکی میزنه و وقتی میخنده دندوناش خیلی بیرون میفته. ریش هم داره) برعکس همیشه نه تنها نمیخندید، بلکه عین بازپرسهایی شده بود که دارن از متهمی بازپرسی میکنن.
و اصل سوالش این بود: چرا تو در همهی فیلمهات، نگاهت به زنها جانبدارانهست!
بحثشون بالا گرفته بود. مصاحبهگر با رأفت خاصی گفت: البته خداینکرده نمیخوام بگم شما فمینیستین یا همچین چیزایی ولی...
رسول صدرعاملی انگار فحشش داده باشن گفت من تا صبح میتونم برای شما دلیل و مدرک بیارم که من فمینیست نیستم. ولی تو جامعهی ما واقعا به جنس زن خیلی ظلم میشه. بعد با اشاره به فیلم کفشهای کتانی( که دختر فیلم، تداعی، بعد از افشا شدن رابطهی دوستیش با پسری به نام آیدین با تحقیر مجبورش میکنن به پزشک قانونی بره تا ببینن هنوز دختره یا نه) گفت: در جامعهی ما اگه یه پسر بدترین گناه رو هم مرتکب بشه بعد از مدتی همه فراموش میکنن و دوباره تو جمع خودشون به راحتی میپذیرنش ولی یه دختر اگه در سنین کم یه اشتباه کوچک هم مرتکب بشه تا آخر عمر باید این انگ رو پیشونیش باشه و هیچکس نمیبخشدش...
صدر عاملی کلی در مورد نابرابریهای حقوق زن و مرد گفت و... و گفت به این علتهاست که من مجبورم که از این آدمها تو فیلمام دفاع کنم...
آقای بازپرس... ببخشید مجری هم هی از قرآن فاکت میآورد که به انسان به طور عام باید اهمیت داد نه به یه جنس بخصوصی مثل زن و صدر عاملی که سعی میکرد خونسرد باشه آخر به جایی رسید که مجبور شد خودشم از قرآن چند جمله در دفاع از فیلماش بیاره... خلاصه مصاحبهی اعصابخوردکنی بود. دلم برای متهم سوخت:)
خواستم بگم آقای صدرعاملی مگه فمینیسم بیماری مهلکیه که اینقدر ازش میترسین. والا تا اونجایی که حرفاتونو شنیدم، همون چیزایی رو گفتین که فمینیستها میگن.
5- در ادامه بحث شیوهی نگارش فارسی، حرفهای امیرحسین دوستانه هم شنیدنیست. راستش خودم به این مسئله فکر کرده بودم. که چرا انگلیسیزبانها کلمات سختشون رو عوض نمیکنن. یه بار هم از یکی از طرفداران عوض شدن شیوهی نگارش فارسی این سوال رو کردم گفت انگلیسی یه زبان بینالمللیه ولی برای زندهنگهداشتن فارسی باید تلاش کرد. باید فارسی رو سادهش کرد تا مردم بیشتری( به علاوهی نسل دوم ایرانیهای ساکن خارج از کشور) تمایل به یادگیریش داشته باشن...
6- همونطور که گوربهگور در نظرخواهیم نوشته، اول کتاب دنآرام ترجمهی احمد شاملو . شاملو چند نکته برای نگارش فارسی نوشته که چون تو نظرخواهیم هست دیگه اینجا کپیش نمیکنم.
7- یه چیز دیگه! همهش یادم میره بگم. من موافق عربیزدایی کامل زبونمون نیستم. یعنی اگه بشه چیزی فارسی جاش گذاشت و از قبل هم بوده خوبه. ولی کلماتی هستن که صدها ساله در زبان ما رخنه کرده و دیگه مال ما شده. من هیچوقت نمیتونم به جای سلام بگم درود. به جای عشق بگم دوستداشتن زیاد. البته با اونهایی هم که بعد از سلام غلیظ علیکُم السلام میگن مخالفم.
یه چیزایی هست که در زبانها وارد شده و با خون(!) یه ملت عجین شده. کلمات زیادی از فرانسه وارد انگلیسیشده. آمریکاییها به ماست همون کلمهی ترکیش (یوغورت) تلفظ میکنن. خیلی از کلمات عربی و عبری مشترکن. با این که ظاهرا با هم دشمنن هیچوقت نشنیدم بخوان این لغات رو عوض کنن.
8- امید زندگانی مطلب جالب و نوستالژیکی نوشته به نام تلخ و شیرین.
در قسمت شیرینش، خاطرهی جالبی از همایشی که در اون شرکت کرده نوشته. همایش رونمایی کتاب « فرهنگ کودکان سخن » در هتل هما که در اون مراسم افرادی دعوت بودن مثل: شفیعی کدکنی، عمران صلاحی، عمویی، الهی قمشهای، مهدی محقق و...
"وقتی موسوی بجنوردی برای سخنرانی دعوت شد ، برخلاف رسم معمول ، مستقیم و با عجله به طرف تریبون نرفت ، بلکه مسیرش رو به طرف « محمدعلی عموئی » کج کرد و در حالیکه تمام سالن براش کف می زدن ، با عموئی سلام و احوالپرسی و روبوسی کرد و بعد به پشت تریبون رفت!!!
بجنوردی ، پسر مرحوم آیت الله موسوی بجنوردی ، 13 سال در زمان شاه زندانی سیاسی بوده و مدتی هم با عموئی هم سلول بوده. عموئی بیشترین سابقه زندانی سیاسی در ایران رو داره که بخاطر گرایشات کمونیستی، جمعا در رژیم گذشته و فعلی 37 سال زندان بوده!!!
این حرکت بجنوردی بسیار زیبا بود."
9- متاسفانه نتونستم به همایش خوراک برم. از دوست عزیزی که رفته بود خواهش کردم گزارشی از این همایش بنویسه. گذاشتمش اینجا تا همه استفاده کنن! و همینجا ازش تشکر میکنم.
در این همایش نجف دریابندری، کتایون مزداپور، محمدرضا اصلانی( فیلمساز) و چند منتقد سینما و مترجم و کارشناس صحبت و تبادل نظر کردهاند.
10- چند روز پیش گویا برای چند ثانیه تصویر آقای نوریزاده بر تلویزیون جمهوریاسلامی ظاهر شده. یکی میگفت شاید خرابکاری از داخل باشه و یکی دیگه میگفت نه احتمالا دارن از خارج کشور امتحان میکنن تا ببینن میتونن روی فرکانسهای تلویزون داخل برنامه پخش کنن. اگه اینطوری بشه که کار اینا خیلی سخت میشه:)
11- ایمیل شدیدالحن و توهینآمیزی از طرف شخصی با نام مستعار پاییز به دستم رسیده . او مدعی شده بود دختر شهید همته و گفته بود چرا به مادرم توهین کردی که ازدواج مجدد کرده. مادر من خیلی فداکاره و نشسته منو بزرگ کرده و هرگز این تهمت ازدواج مجدد بهش نمیچسبه. ازش شماره تلفن خواستم تا دلائلمو بهش بگم و گفتم مطمئنم تو دختر شهید همت نیستی چون فرزند همچین پدری هیچوقت اینقدر بیادبابه حرف نمیزنه و تازه ازدواج مجدد مادرشو هرگز جرم و توهین تلقی نمی کنه. در ایمیل بعدی حرفشو پس گرفت که دختر همت نیست(فحشاش اصلا دخترونه نبود) ولی کلی تهدید کرده که چنان و چنین میکنه و...
دوست دیگری بهنام شقایق برام ایمیل داده که تهمت به این بزرگی(ازدواج مجدد) به همسر شهید همت غیرقابل تحمله. او با پسر شهید همت تماس گرفته و او هم این ماجرا رو تکذیب کرده.(حالا اگه فردا پسر شهید همت نیاد اعادهی حیثیت کنه که هرگز با دخترای غریبه تماس نمیگیره و خون منو حلال اعلام نکنه)
شاید من نباید اسمی از شهید همت میآوردم. میدونم که اسم همت پیش یه سری مردم تقدس داره.
حتی شنیدم روزی مجلهی اطلاعات هفتگی(امیدوارم اسم مجله رو درست گفته باشم) در قسمت دعواهای زنو شوهری، به جای طرح معمولی، اشتباهی طرحی از شهید همت میگذاره. میگن حزباللهیها میخواستن کفن بپوشن و برن دفتر محله رو ببندن و سردبیرشو پخپخ کنن، که سردبیر مجله(احتمالا آقای جوادی) بعد از معذرتخواهی و کلی غلطکردم و توبیخ طراح صفحه تونست از این بلا جون سالم به در ببره.
در این ماجرا منظور من اصلا و ابدا توهین به شهدا و همسرانشون نبود. منظور من سوءاستفادهایه که بعضیها از چسبوندن خودشون به شهدا میکنن.
اول اینو بگم، من احترام ویژهای برای همسران شهدا قائلم. کسی که شوهرش در تصادف کشته میشه. ممکنه ماشین یا جادهی ناجور یا فوقش یه رانندهای رو که زده با ماشین شوهرش مقصر بدونه. ولی همسر یک شهید تا آخر عمرش وقتی میبینه شوهرش جونشو گذاشت کف دستش و به خاطر مردم و کشورش رفت جبهه و کشته شد و یه عده دارن راست راست راه میرن و میخورن و میچاپن چقدر زجر میکشه.
از پاییز و شقایق میپرسم؟ چه عیبی داره یه زن شهید دوباره ازدواج کنه؟ این کجاش تهمته؟ این کجاش توهینه؟ مگر پیغمبر و امامان بعد از هر جنگ با همسران شهیدان ازدواج نمیکردن؟
بعدش من ماجرای قاسم جعفری رو تو یه محفل سینمایی شنیدم. 3 نفر هم این موضوع رو تأیید کردن. وقتی خواستم تو وبلاگم بنویسم رفتم از نویسندهی وبلاگ ایرانتیوی هم پرسیدم و او هم ماجرا رو تأیید کرد. سوال دز نظرخواهی او و جواب در نظرخواهی من موجود میباشد...
با اینحال بازم تکرار میکنم منظور من اصلا همسرشهید بخصوصی نبود. منظور من روابطیه که در سیمای جمهوریاسلامیست و باعث میشه کارگردانی تند تند بودجهبگیره و فیلم و سریال بسازه و کارگردانهای با استعداد دیگه، به خاطر زدن حرف حق، مورد غضب واقع بشن و...
جالبه که آخرین سریال آقای جعفری یعنی غریبانه در مورد ازدواج قهرمان فیلم که یه حزباللهی همهچی تمومه(آقا، جنتلمن، خوشتیپ، مهربون، مذهبی، فداکارو...) با همسر دوست شهیدشه که پسر اونا رو عین پسر خودش بزرگ میکنه تا اینکه پسر سرطان میگیره و...
12- یه عده از الان دارن کارت تبریک عید میفرستن و ما جلوجلو بوی بهار و عیدو داریم حس میکنیم. ولی چرا یه عده به جای سال 84 نوشتن سال 85؟:)) با سال میلادی قاطی کردن؟
13- مجسم کنید پارسا، پسر خوابگرد، شش هفت سال دیگه زبونم لال با ورقهی دیکتهش که شده 18 بیاد خونه:)) اوخ... طفلک...
چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر