بین خودمون بمونه.
اما بار اولی که من تیتر خبر درگذشت آندره آرزومانیان رو خوندم, فورا به یاد سوسیس کالباس آندره و آرزومانیان افتادم و ناگهان غدد اشکی و بزاقی ام با هم شروع به ترشح کردن. با ناراحتی تمام رفتم دو سوسیس کوکتل پنیر آندره ای که تو فریزر گذاشته بودم برای روز مبادا, برداشتم و چاقو چاقو کردم و گذاشتم رو مایکروفر و به فکر فرو افتادم. یادی از تموم سوسیس کالباس های خوشمزه ای که در تموم سالهای عمرم خورده بودم کردم. بعد گفتم چه جالب! هم به اسم کوچکش سوسیس تولید می کرد هم به اسم فامیلی اش آرزومانیان. پس میکائیلیان این وسط چی می گفت که مرتب به ذهنم میومد؟ مغازه کدومشون تو جمهوری خیابون میرزا کوچک خان و به قول بابام پشت سفارت شوروی بود؟
چه فرق می کرد. مهم به وجود آوردن این خوراکی های خوشمزه و مهمونِ سرزده- راه انداز و شکمِ بیحوصله- پرکن بود که ارزش زیادی داشت. آفرین به ارامنه. هر کدومشون رو که می شناسم راستگو, باشخصیت , تلاشگر و از زیرکاردرنروئن.
صدای بوق مایکروفر اومد و رفتم سوسیس های خوشمزه رو درآوردم و با هر گازی که بهش زدم درودی بر آندره آرزومانیان فرستادم. سعی می کردم جلوی بغضم رو بگیرم. حتما خیلی پیر شده بود. تا بوده و بوده اسم آندره و ارزومانیان تو دهنا بوده. به خودم دلداری دادم بعد از مرگش حتما بچه هاش جاشو پر می کنن. اما نه... اگه یه وقت از دست این حکومت و وضعیت کشور کارخونه شونو ببندن برن خارج چی؟
ای داد و بیداد... این حکومت چی بر سر مردم آورده. فقیرها و متوسط ها رو که بدبخت کرده و مدتیه افتاده به جون سرمایه دارها و کارخونه دارها. لابد سپاه می ره به زور و با یک دهم قیمت از چنگشون در میاره.
فکرم داشت یواش یواش یه سمت 22 خرداد می رفت که سی با از در وارد شد.
با ناراحتی گفتم شنیدی آندره آرزومانیان فوت شد؟
- آره سرکار شنیدم, خیلی متاسف شدم. هنرمندا امسال مسابقه گذاشتن. سنی هم نداشت...
- هنرمند؟!
- پس چی؟ آهنگساز و نوازنده پنجه طلایی پیانو .
تکه آخر سوسیس پرید گلوم.
جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۹
شکم برتر از هنر آمد پدید
برچسبها:
آرزومانیان,
آندره آرزومانیان,
سوسیس,
شکم,
کالباس,
میکائیلیان,
هنر
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر