سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

نفس کش طلبیدن بسیجی ها, در روز رحلت حضرت زهرا

امروز روز خیلی بدی بود. هم یک هو شدیدا گرم شده بود و ما که لباس خنک تابستونی نپوشیده بودیم کمی تا قسمتی پختیم,
هم در عین تعطیلی همه جا اعلام کرده بودن بازن و اگه نریم غیبت می خوریم,
و از همه بدتر دیدن دسته های سیاه پوش و چفیه به گردن و گِل به سر و شربت به دست بود که عربده میکشیدن و به اسم عزاداری برای حضرت فاطمه از حالا برای 22 و 25 و...خرداد نفس کش می طلبیدند. و راه رو بند آورده بودن و تعداد زیادی هم فاطی کماندو -به فول مامان بزرگم به امید یافتن شوهر حزبل اصل - به دنبال دسته شون(!) می دویدن!
ما که از صبح چون با صدای آهنگ های لس آنجلسی پی ام سی از خواب پریده بودیم حواسمون نبود قتله(یا شهادته و یا ارتحاله) یه شال قرمز جیغ سرمون کرده بودیم. وقتی رفتیم خیابون دیدیم خوشبختانه خیلی ها مثل ما فکر نموده (!) بودند. و رنگ های شاد روسری ها و شالها و مانتوهای ما در تضاد عجیبی با لباس حزبلهای محترم به سر می برند.
خوب وقتی حتی کلاس درس و موسیقی و رقص و ورزشگاه و ... باز باشن آدم فکرش جاهای بد نمیره.
هر چند قدم هم یک پایگاه تقسیم شربت برپا کرده بودند که کنارش هم یک آخوند پشت یک میز مشغول پاسخگویی به مسائل مردم بود(این هم از اختراعات جدید این حکوت. در اثر ازدیاد نسل آخوند ) حتی به ایستگاه های مترو هم رحم نکرده بودن.
در کرج همین بساط بود و در تهران هم هکذا. لیوان های پلاستیکی بود که سطح خیابونا رو پوشونده بود. ملت می خوردن و لیوانشو پرت می کردن روی زمین(شما حساب کنید بعد از تغییر حکومت چند سال طول می کشه به مردم یاد بدیم که پدر من مادر من, برادرمن, خواهر ِمن, آدم آشغال هاشو تو خیابون نمی ندازه.)
یه عده هم مثل من غر می زدن و به خاطر شلوغی خیابونا فحش می دادن و عین شرلوک هولمز دلیل عاشورایی شدن روز فوت حضرت زهرا رو حدس می زدن و همه حدس ها به نزدیک شدن ماه خرداد ختم می شد.
خلاصه می شد یه مانوور کوبنده سیاسی-ساندیسی-بسیجی حسابش کرد.

پ.ن.
لینکهایی که از شدت غصه هیچکدونشونو نتونستم بار اول تا ته بخونم:
1- ماهی کوچک غمگین - تقدیم به خانواده دلاور فرزاد کمانگر/ زری اصفهانی

2- نامه مجید توکلی دانشجوی زندانی درباره شهیدان

3- /بگو چگونه بنويسم/ سيمين بهبهانی
در اعتراض به اعدام پنج زندانی سياسی

4- نامه ای از فرزاد کمانگر که بعلت عدم اجازه دسترسی به قلم و کاغذ بصورت مخفیانه و بر روی تکه ای از سفره غذا در سلول انفرادی نوشته شده است.

5- فیلم فرزاد در میان شاگردانش.... زیر فیلم کامنتی هست بااین عنوان:
فرزاد را کشتید با دانش آموزان او چه می‌کنید ؟

6- استمداد همسر جعفر کاظمی، زندانی محکوم به اعدام، از دبیرکل سازمان ملل/ بازجو به همسرم گفت که ما برای حفظ نظام احتیاج به چند قربانی داریم که یکی از قرعه‌ها به نام تو افتاده است

7- تیتر مطلب قبلی رو اصلاح می کنم:
در مرگ فرزاد جهان گریست...

ای جلاد ننگت باد!

هیچ نظری موجود نیست: