پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

هر کار رهبر می گوید مردم برعکسش را انجام می دهند

1- خواب است, بیدارش کنید!
چهارشنبه سوری امسال بسیار باشکوه تر از سالهای پیش برگزار شد و تنها دلیلش موضعگیری رهبر بر علیه این روز ملی بود.
در فاصله های بین ترقه بازی و پرش از روی آتش و رقص مردم با نیشخند و مسخرگی از "ضرر و فساد چهارشنبه سوری از نظر رهبر" صحبت می کردند و هرهر می خندیدند.
به نظر می آید اسمشو مبر هنوز حالی اش نشده که مردم برای دستورهای او تره هم خرد نمی کنند. او هنوز باور نکرده دیگر کسی جز بسیجیان جیره خور به نداهای او لبیک نمی گوید. ظاهرا او به خواب خوشی دائمی فرو رفته.

2- هر چند چهارشنبه سوری امسال حقیقتا" از همیشه باشکوه تر و مفصلتر برگزار شد و تا نصفه شب صدای ساز و آواز و ترانه خوندن میومد اما کمتر کسی شعار بلند داد. یعنی من مطمئنم اگه مثلا این وسط یکی یه شعار ضد حکومتی جدی(شوخی زیاد کردن در این رابطه) می پروند نصف اینایی که تو کوچه خیابون بودن از ترسشون می رفتن تو.

3- این روزها رقص به یکی از بارزترین و مورد نیازترین مسئله روز مردم بدل شده. کاری که بیش از هر چیز با دلمردگی و یإس مبارزه می کند.
دیشب هم بیشتر از هر چیز مردم می رقصیدند. ترقه و بمب و نارنجک امسال خیلی کمتر از قبل بود. از هر کوچه ای که رد می شدی صدای بلند موسیقی و رقص و شعبده بازی به پا بود. زنان چادری و حاج آقاهای زیادی را دیدم که پر انرژی برای رقصنده ها دست می زنند.

4- روز بعد از 22 بهمن در جنگلهای شمال ما مردم ظاهرا دلسرد و مایوس گروه گروه جمع شده بودیم زیر باران چندین ساعت رقصیدیم.
نه سرما رو احساس می کردیم و نه غم سرکوب را... باید یک جوری خودمان را نگه داریم. بیخود نیست آقای موسوی سال 89 را سال صبر و استقامت نامیده.
من از همینجا فتوا می دم که یکی از بهترین روشهای ایجاد صبر و امید رقصه.
از میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی و فاطمه خانم هم خواهش می کنم با هم برقصن و به ریش جنایکاران بخندن. گزینه پیشنهادی من برای اونا رقص چاچا ست:)

5- اینا هم می خوان به پلیس بفهمونن که ما فقط می خواهیم برقصیم. تو هم بیا.

نامه مادر حسین درخشان6
از بازداشت بی دلیل حسین درخشان یک سال و نیم گذشت...

7- هر ساعتی که خواستید از ترافیک تهران خبردار شیند اینجا ببینید. رو


8- چند شب پیش تا نصفه های شب خونه ی یکی از دوستان مشغول رقص و بحث و فحص بودیم. راه خیلی دور بود و موقع برگشتن مثلا اومدم میونبر بزنم. نمی دونم چی شد که گم شدم. خیابونها خلوت و تاریک بود و ماشین مرتب یا میافتاد توی چاله یا می رسیدم به ته به خیابونی که هیچ تابلوی بن بست نداشت اما آخرش بلوک سیمانی گذاشته بودن. کسی هم نبود آدرس بپرسم. یه ماشین پر از لمپن -ظاهرا مست -رد شد اومدم سوال کنم دیدم ترسوندن من براشون سرگرم کننده تره تا آدرس دادن. با ترس از این کوچه به اون کوچه می رفتم و از این چاله به اون چاله می افتادم. بارون هم شروع شد و فضا رو ترسناکتر کرد.
پیش خودم گفتم خدایا, می شه برسم به جایی که می شناسم؟
هنوز دوسه دقیقه نگذشته بود که به یه خیابون ظاهرا درست حسابی(در رو دار) رسیدم . پیچیدم توش و بعد یکهو با شوق و ذوق ته خیابون دیوارهای زندان رو دیدم. دیگه از اونجا بلد بودم کجا برم. ماشین آقایون تعقیب کننده هم خوشبختانه پیجید به سمت پایین.
جلوی دیوارهای زندان نگه داشتم. باران شدیدتر شده بود اما احساس امنیت می کردم.
برای لحظه ای از خودم خجالت کشیدم.. جایی که برای من علامت رسیدن به محل امن و آسایش یعنی خونه بود, الان برای انسانهای شریف زیادی زندان و شکنجه گاه بود. یادم اومد منصور اسانلو و بهمن امویی و خیلی دیگر الان در زندان گوهردشت هستند. همسرانشان الان چه حالی دارند. بچه هایشان ...

9- سال نو رو پیشاپیش تبریک می گم.
امیدوارم بتونیم سال 89 کار رو یکسره کنیم. طاقت من یکی که طاق شده!
یادش به خیر پارسال دل و دماغ داشتم چهارشنبه سوری و دم عیدی رفتم یه چند تا عکس از مردم گرفتم.
و چند عکس هم آخر اینجا.

10- این روزها مشغول رسیدگی به سبزه ام هستم. یه سبزه قلبی شکل بزرگ درست کردم.
گل می خرم و در گلدانهای بالکن می کارم. خونه رو کردم پر از گل. شاید از دلتنگی ام کم کنه.
ماهی می خرم. هم ماهی قرمز برای تنگ(به این قرتی بازی ها اعتقاد ندارم که نباید ماهی قرمز خرید. فکر می کنم دو تا ماهی رو از مردن و بی غذایی نجات بدم خودش یه کاریه), هم ماهی شیر و حلوا و سفد و قزل آلا برای مهمانان احتمالی. سبزی پلوی پرا از سیر تازه. سه چهار تا مرغ خریدم و دادم تکه تکه اش کنن. ناپرهیزی کردم و نصف بوقلمون هم خریدم. قیمتش از گوشت قرمز ارزونتره و تو انواع خورش ازش استفاده می کنم.
خوش خوشان با سی با شبی یک کار خونه تکونی انجام می دیم. یک شب شیشه ها و پرده ها رو می شوییم. یک شب یخجال فریزر رو خالی و تمیز می کنیم. یک شب با هم فرش ها رو شامپو می کنیم. بقیه ش رو هم می ذاریم برای تابستون.
بیکاری! نمیشه که خودکشی کرد!

11- نوشته های پسر سرزمین رویایی خیلی بهم می چسبه. علی رغم عصیانی که داره یه نوع آرامش تو نوشته هاش هست..

12- هر وقت خواستید با یه کلیک به طور اجمالی بدونید تو اینترنت (در مورد مملکتمون )چه خبره کافیه رو بالاترین کلیک کنید.
البته اینو هم در نظر بگیرید که هنوز همه مردم ایران به اینترنت دسترسی ندارن .

لینک در بالاترین



هیچ نظری موجود نیست: