1- پر واضحه ما انتظار نداریم تموم هنرمندامون قادر باشن عین شجریان و شاملو و... یک "نه" بزرگ به جمهوری اسلامی بگن که هم هنرشون توسط نهادهای حکومتی نادیده گرفته بشه و هم از پول (گاهی قلمبه) بگذرن! بخصوص تهیه کننده های سریالها. تورو به جان مادرتون یه خورده به اصولی که معتقدین وفادار باشین. اگه قبول نداشته باشین که غیرمستقیم در سرگرم سازی مردم و فراموش کردن جنبش همکاری می کنین اقلا بیایین طبق ارزشهایی که ادعا می کنین بهش معتقدین برنامه درست کنین.2- سریال های ایرانی روز به روز دارن مزخرف تر می شن و من واقعا نمی دونم این منتقدهای فیلم با چه رویی به صرف اینکه با تهیه کننده یا کارگردان یا یکی از بازیگرها و یا حتی با مسئول تدارک نشستن چایی خوردن یا یه چیزی کادو گرفتن(انشالله فقط یک کتاب دوسه هزار تومنی) میان از فیلم تعریف می کنن و از توش استعاره هایی که وجود نداره در میارن.
3- یکی از سریال هایی که هفته پیش تموم شد سریال "گاو صندوق" بود چون تهیه کننده ش که اتفاقا نویسنده ی فیلمنامه هاش هم هست دورادور می شناسم و می دونم به خیلی چیزا از جمله برابری زن و مرد معتقده, نشستم بیشتر قسمت هاشو تماشا کردم. در این سریال زن های فیلم اگر شوهر داشتن وابسته به مرد و مجردها همه منتظرالشوهرن!پرستو و مانا, دختران آقایان جلوه و پروانه که هر دو از خانواده مرفه این اجتماعن, و اتفاقا یکیشون هم اسم نویسنده سریاله, حرف و سخنی جز پسران نه چندان مقبول همسایه ندارن. به جز اینکه شخصیت های پسر یعنی غلامرضا و سعید سعادت اصلا جذاب نیستن.( سروش صحت مدتیه خیلی لَخت و شل و پیرانه سر بازی می کنه. و نمی دونم چرا او و بهاره رهنما همیشه سرقفلی بعضی فیلمها هستن. بازی افشین هاشمی رو دوست دارم ولی به نظرم مناسب نقش غلامرضا نبود) موقعیت های اجتماعی مناسبی هم ندارن و دخترایی که در واقعیت باید چند ماجرای عشقی مناسب طبقه و هم سنشون داشته باشن یهو میان عاشق این دو پسر سطح پایین و بد تیپ می شن و حرفی ندارن جز تور کردن اینا!البته نویسنده, آقای مصطفا عزیزی, اومده با بزرگواری به همه زنای فیلم شغل داده.ولی شغل هایی که فقط اسمن و هیچ تفاوتی با شخصیت زنان ایرانی در بقیه سریال ها ندارن.- پوران خانم, همسر آقای پروانه, ظاهرا سرکار می ره. اما چون در فیلم باید رل زن سنتی چایی بریز رو بازی کنه همیشه در مرخصی به سر می بره تا به آقایون سریال سرویس بده و تنها یکی دو بار که نبودش لازم بود که غلامرضا بره رمز گاوصندوق رو پیدا کنه سرکار بود.- پرستو نقاش بود ولی فقط در اسم و ما هیچ نشونی از نقاش بودن ایشون ندیدیم چون یهو بدون هیچ دلیلی عاشق غلامرضا می شه و زنا وقتی عاشق می شن هیچکاری جز آه کشیدن تو کنج خونه ندارن. اما مردای فیلم همیشه و در هر صورتی باید کارشون رو بکنن.(حالا ما با نویسنده کاری نداریم. آقای مازیار میری کارگردان, یا آقای حبیب رضایی انتخاب کننده بازیگرن, جدا" با هیچ چسبی می شد این دو تا و اون دوتا, مونا و سعید سعادت- که سن بابای مونا رو داشت و حال نداشت حرف بزنه- بهم چسبوند؟)- مونا دختر لوس و ننر خانواده, در اواسط فیلم تصمیم می گیره دوربین عکاسی بخره و چون قراره از چیزی عکس بگیره که به درد باز شدن گره(!) فیلم بخوره چند عکس می گیره. اما باز هیچ موقعیت اجتماعی نداره و جز آه کشیدن برای پیدا کردن شوهر یا جاسوسی از بابای بیوه ش کاری نداره.
- ثریا خانم همسر مخفی آقای جلوه تنها زن فیلمه که ما کارشو می بینیم. اما او هم شدیدا احتیاج به تکیه دادن به یک مرده. اول سعید سعادت(سروش صحت) داداش دزد و کلاهبردارش که معلوم نیست به چه علت کلی جلوش خم و راست می شه و می ترسه ازش و دوم آقای جلوه شوهرش. که به قول خودش چون آقا بالاسر اول برادرش سعید رفته زندان احتیاج به اقا بالاسر دوم یعنی آقای جلوه شوهر پیدا کرده. وگرنه به کی باید تکیه می کرده!؟ عجب!حالا شغل ثریا خانم جالبه! دوختن لباس عروس... چیزی که به نظر نویسنده داستان همه دخترا در آرزوشن و اصلا زن بودن یعنی ازدواج کردن و داشتن آقا بالاسر.- ژیلا, با بازی بهاره رهنما ( که کلا به نظرم نقش او و برادرش پژمان به نظرم اضافی و تحمیلی اومد. ببینم, نکنه پیمان قاسم خانی از تهیه کننده ها و کارگردانا نسق می گیره که زنشو راه بدن وگرنه...!) او هم که یه زن حقه باز و دریده ست(مثل خیلی از فیلمای دیگه ش) غایت آرزوش پیدا کردن مردیه که سرش به تنش بیارزه! که نهایتا" هوشنگو پیدا می کنه.- زن دیگر فیلم مهتاج خانم (با بازی هایده حائری) فقط چند دقیقه بازی کرد. اما او هم از پسرش می ترسه! جواهر ارزشمندشو گرو می ذاره تا 20 میلیون تومن قرض کنه تا پسرش نفهمه بی پول شده.- همکار زن جمشید در اداره آگاهی هم برای آقا جمشید خوش خدمتی می کنه تا دلشو به دست بیاره...یکی از دلایل اینکه فیلما اینطور ضد زن از آب درمیاد اینه که فیلمنامه نویساشون مَردَن. و احتمالا اونا میان آرزوهاشونو در قالب فیلمنامه در میارن. یک مرد ایرانی از ته قلب دوست داره زن بهش وابسته و آویزون باشه. مرد هم با اقتدار کامل پول درآره و بهش بده و زن براش قرمه سبزی و کوفته درست کنه (چند بار این موضوع به انحای مختلف در سریال تکرار شد. جلوه مرتب از اینکه ثریا خوب غذا می پزه تعریف می کنه. حالا من نفهمیدم ما که ثریا رو مرتب در حال دوختن لباس عروس دیدیم کی وقت می کرد قرمه سبزی بپزه؟)جالبه وقتی یک زن, مثل فلورا سام , هم میاد فیلمنامه بنویسه, طبق سلیقه کارگردان بازم باید از دید یک مرد بنویسه.(شایدم خودش دلش می خواد) شخصیت های مرد همه با اقتدار و قابل اتکا و زنا همه ضعیف و تشنه محبت مرد و خیلی که بخواد به زن شخصیت بده با مکر و حیله نشونش می ده.(مثلا با مکر و حیله نذارید شوهرتون را قاپ بزنن. مواظب زنای شوهر دزد باشید که اینم خودش یه نوع توهین به زنه. گیرم زن شوهردزد)
4- در فیلم "گاو صندوق" تقریبا همه شخصیت های مرد(!) یک "تکیه کلام" دارن. به امید اینکه از فردای شروع سریال در دهن مردم کوچه و بازار بنشینه. غافل از اینکه مردم ما این روزها حواسشون به چیز دیگه ست و به بازی های تلویزیون تن نمی دن.- هوشنگ(که بازیشو دوست داشتم) مدام, باربط و بی ربط از کلمه " چنیم" استفاده می کنه. فلان چیزو چنیمش کردم, نترس چنیمش می کنم و...من کلمه چَنیم یا "چَنِم" رو اول بار از زبان کلیمیان ایران شنیدم. مثلا میگن ببین چه دختر چَنیمی!( چه دختر خوشگلی) یا میرن خرید کنن به اون یکی می گن: بخرش جنسش چَنیمه! یعنی جنسش خوبه.و از کس دیگری این کلمه رو نشنیده بودم.
- آقای جلوه(با بازی فرهاد اصلانی), وقت و بی وقت می گه "فی الواقع". و همه ش به ثریا ,خانم مخفیش می گه"برادر من"...(کجا ببرم این درد رو خواهر!)- بهرام( با بازی سیروس گرجستانی) در هر قسمت سریال ده ها بار از کلمه "ماداگاسکار" (به معنی نشئه شدن با مواد مخدر) استفاده می کنه. شاید به امید اینکه ماداگاسکار جایی شبیه به سانفراسیسکوی پرویز صیاد در دایی جان ناپلئون رو در دل مردم بگیره که خوشبختانه نگرفت!
- عباسی(بازیگرش الحق خوب بازی کرد) در هر جمله سه بار از کلمه "شغال" استفاده می کنه.
- جمشید( پیام دهکردی) که چقدر در قسمت های اول بازیش سعی کرد پیرمردی بازی کنه و کاریکاتوروار حرف بزنه, اما هر چه گذشت جوونتر شد و کم کم اصلا یادش می رفت در سکانس های قبلی چه جوری بازی کرده. با صدای تودماغی مدام می گفت: "جالبه!"
- پدرام پسر کوچک پروانه و پوران با اینکه جزء مردای فیلم به حساب میاد اما هنوز به سنی نرسیده که تکیه کلام داشته باشه. وقتی مسئله تدریس خصوصیش مهمه, هست اما بعدا چون نویسنده دیگه باهاش کاری نداره گم و گورش میشه. - زنان فیلم خیلی کوچیکتر و حقیرتر از اونی هستن که تکیه کلام داشته باشن.(چه غلطا!)
5- یکی دو قسمت سریال "به کجا چنین شتابان" رو ببینید از زندگی سیر می شید. البته بین دو قسمتی که من دیدم چند هفته فاصله افتاد اما باور کنید هیچ وقفه ای در داستان به وجود نیومده بود و بعد از چند هفته هنوز داستان داشت تکرار می شد. میگن تو فیلمای خارجی مثل لاست تو اگه کنترل تلویزون از دستت بیفته(تو سینما کلید) نمی تونی دولا شی برداری چون ممکنه یه صحنه شو از دست بدی . تو سریال به کجا چنین شتابان کنترل تلویزیون که دولا شو بردار هیچی, برو برای خودت چایی درست کن ,غذا بپز, جیش که سهله برو راحت حموم, لیف که سهله اصلا کیسه بکش, برو سلمونی, برو مسافرت. هشت هفته بعد که اومدی نشستی هنوز همونه. خیالت راحت. من از رضا رویگری و بابک حمیدیان و آهو خردمند و... حتی بازیگر خرسال این سریال تعجب می کنن چطور راضی شدن به این بازی.آهو خردمند تو دیگه چرا عزیزم. تو فیلم شوهرت مرده تو همون حال صبح زود پا می شی میری راهپیمایی 22 بهمن برای دفاع از ارزش های اسلامی! و زرت زرت نوه هاتو بلند می کنی برای نماز؟ ای وای... نیکو جون کجا رفتی که خواهرت داره از دست میره!
6- برای هنرمندان تلویزیون کمی غیرت و عزت نفسم آرزوست...باور کنید هر کدومتون اعتصاب کنید پشتیبانی ملت رو در پی خواهید داشت...(چی؟... پشتیبانی که نون و آب نمی شه؟ نام نیک کیلویی چنده؟)
جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۸
از دست این سریال های مرد نوشت...
برچسبها:
تلویزیون,
زن,
سریال,
سريال تلويزيوني,
گاو صندوق,
مرد,
مرد نوشت,
مردنویس,
مصطفی عزیزی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
وبلاگتان لینک شد. موفق باشید.
اصلا چرا می بینید؟!
آرام، آرام گمانی که کرده بودم، دارد به یقین تبدیل می شود.
یا سینمایی هستی، یا سینمایی نویس!
ارسال یک نظر