پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۷

بدرقه اوباما به کاخ سفیید را مقایسه کنید با سفرهای استانی رئیس‌جمهور خودمان

1- آقا ما عادت نداریم به این نوع گزارش‌ها...
این همه بوق‌های تبلیغاتی رژیم آمریکا داد و هوار راه انداختن که از چند روز قبل مردم دنیا رفتن واشنگتن، هتل‌ها رو همه رزرو کردن و عده‌ی زیادی در سرمای فلان درجه زیر صفر تو خیابون خوابیدن و... تا امروز در مراسم رژه‌ اوباما به سمت کاخ سفید شرکت کنن. اون‌وقت عین تلویزیون ایران عرضه نداشتن یه فتوشاپیست بیارن- و با دوسه دقیقه تأخیر - جمعیتو چند برابر نشون بدن و زیرش مثلا بنویسن میلیون‌ها نفر، بلکه میلیاردها نفر در استان(!) واشنگتن وایساده بودن رئیس‌جمهور جدیدو در حال رفتن به کاخ سفید ببینن.
هر چی چشم انداختم نه کسی مردمو هل می‌داد و نه برای دید بهتر بالای درخت و تیر چراغ برق رفته بود.
نه کسی از میله‌ها می‌پرید اینور و خودشو به رئیس جمهور برسونه و دست و سر و کله‌شو ببوسه و نه کسی از در و پنجره ماشینش آویزون ‌می‌شد. نه هیچ فیلمبرداری به خودش جرأت می‌‌داد بره جلو توی ماشین ضدگلوله اوباما که عین ماشین عروس یواش می‌رفت سرک بکشه.
نه اوباما تو سخنرانیش کلی آیه و سوره آورد نه برای کسی خط و نشون کشید و نه خواستار محو کشور بخصوصی شد.
ما تو این سی سال عادت کرده بودیم که تو این جور بدرقه کردن‌ها مردمو یک‌پارچه سیاه‌پوش ببینیم. بخصوص خانم‌ها رو. اون‌وقت امروز همه لباسای رنگ رنگی پوشیده بودن و رنگ قرمز و زرد و آبی تو چشممون می‌زد.
ما عادت کرده بودیم همسران رئیس‌جمهورامونو هرگز تو هیچ مراسمی نبینیم مگر یکی دوبار در طول مدت ریاست جمهوریشون یه صورت یه دماغ از لای چادر.
اما این زنیکه میشل، با قد درازش که با یه کفش شش‌هفت سانتی دومتر قد داشت و یه کوچولو از شوهرش بالا زده بود، بی‌حجاب با یه لباس زیتونی رنگ دراز همه جا در کنار شوهرش حضور داشت و استغرالله چند باری ماچش کرد و در حین رژه دستش رو هم گاهی عاشقانه می‌گرفت.
ما هی از کانال بی‌بی سی می‌زدیم وی‌اُ ای و از وی‌ اُ اِی می‌زدیم بی‌بی‌سی، هر دو از هم گاگول‌تر
زیر نویس کرده بودن هزاران نفر (که بعدا نوشتن 13‌هزار نفر. حتی عددو از حالت نحسی درنیاورده بودن) برای بدرقه رییس‌جمهور جدید به کاخ سفید اومدن.
من پیشنهاد می‌کنم مسئولین تلویزیون‌هاشون بیان پیش ضرغامی‌اینا یه دوره کارآموزی و خالی‌بندی ببینن که می‌تونن نشون بدن در یک سفر روستایی رئیس جمهورمون میلیون‌ها نفر می‌رن استقبال.

2- تلویزیون بی‌بی‌سی رو با دوسه روز تاخیر بالاخره تونستم ببینم. خیلی به دلم نشست و برنامه‌هاش برام جالب بود. فعلا که خیلی تنوع داره.
امیدوارم به این زودی به ورطه تکرار نیفته و خسته‌کننده نشه.
یکی از خوبی‌هاش نزدیک کردن مردم همزبان ایران و افغانستانه. هم مجری و گزارشگر ایرانی داره و هم افغان‌. اونایی که این مسئله براشون تابوئه و خودشون رو یک سر و گردن که نه، چند سروگردن از افغان‌ها بالاتر می‌دونن. کم‌کم بهش عادت می‌کنن. تا به حال به این نزدیکی با مسائل داخلی افعانستان نگاه نکرده بودم.

سیاوش مجری برنامه نوبت شما، یه کم تیپ عمو پورنگ مجری برنامه کودک خودمونه. به همون شیرین زبونی و بامزگی. البته نه از نیم‌رخ.
امیدوارم تلفن‌ها و اس‌ام‌اس‌هاش مثل برنامه‌های کانال‌های لس‌آنجلسی نشه. البته سیاوش خیلی سعی می‌کنه نذاره و تسلط داره تو زود‌قطع کردن تلفن‌ها.
بقیه برنامه‌هاشو بیشتر باید ببینم تا بتونم نظر بدم. اما اخبارش ظاهرا بهتر و همه جانبه‌تر از وی‌اُایه.

چیزی که برام جالبه اینه که از وقتی تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی راه افتاده به وضوح می‌شه تلاش وی اُ اِی آمریکا رو برای رقابت با بی‌بی‌سی حس کرد که به نفع ماست. ما هم عین بچه لوسا کنترل تلویزون به‌دست هی این کانال اون کانال می‌کنیم تا ببینیم کدومشون بیشتر مارو جلب می‌کنن. سعیتونو بیشتر کنید لطفا.
فرانسه و ایتالیا و آلمان و هلند و سوئد و کانادا و... هم بد نیست یه تلویزیون فارسی بذارن تا ما حال بیشتری ببریم!

3- سه روز از جلوی کمیته‌ی امداد کرج رد شدم که یک صندوق شیشه‌ای برای کمک به بچه‌های غزه گذاشتن و حتی یک اسکناس یا سکه توش ننداخته بودن. اونقدر مردی که پشت صندوق نشسته بود بد اخم بود که نتونستم عکس بگیرم. اما با دوسه نفر که می‌دونستم طرفدار حماس هستن صحبت کردم، گفتن به این دلیل کمک مالی نمی‌کنن چون می‌دونن خود دولت حسابی بهشون کمک می‌کنه و اضافه کردن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه. بعدا تو روزنامه خوندم که کمیته امداد بچه‌های شهدای غزه رو تحت حمایت خودش گرفته.

4- چطوره تو ایران هم یه سیاه‌پوست گیر بیاریم کاندیدای رئیس‌جمهورش کنیم. شاید برای مشکلات ما هم افاقه کنه. اون هنرپیشه‌هه که نقش دوست یوزارسیف رو بازی می‌کرد اسمش چیه؟

5- من خیلی سوتی می‌دم تو زندگیم. یکیش هم اینکه دو خاطره از اشتباهات مردم ایران در مورد افغان‌ها نوشتم و عدل تقدیمش کردم به دو دوست عزیز افغانم.
در حال خواب‌آلودگی آنلاین نوشتن وسریع ارسال کردن نوشته این چیزا هم داره.

6- کامپیوترم مدت زیادیه قاط زده. به زور می‌تونم یه صفحه رو باز کنم. امشب سومین شبیه که نتونستم کامنت‌ها و ای‌میلامو باز کنم. الانم ادیتورم فقط باز شد و بدون ادیت اینو نوشتم و فوری می‌فرستم. امیدوارم سوتی نداشته باشه.

7- گذرگاه شماره 87 ویژه‌ی بهمن ماه منتشر شد...

8- آقای مانی خان، منصور خرسندی، مثل برادر گرامی‌اش هادی خرسندی دستی در شعرهای طنز داره. گاهی شعرهای قشنگی فی‌البداهه در نظرخواهیم می‌گذاره که ازخوندشون کلی مشعوف می‌شم. ممنونم و باعث افتخارمه.

9- زن بی‌حجاب در مراسم عزاداری عاشورا در لبنان...

پ.ن.
10- خیلی جالب بود. امروز چهارشنبه. بحث برنامه "نوبت شما" تلویزیون بی‌بی‌سی در مورد نحوه‌ی رفتار ایرانی‌ها با افغانی‌های مقیم ایران بود و موضوع‌هایی شبیه به پست قبلی‌ام مطرح شد...

لینک در بالاترین

۱ نظر:

ناشناس گفت...

وجه تحقیر آمیز چادر
http://hejab-diary.blogfa.com/