شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۷

آقایان، خرافات فقط دخیل بستن به درخت نیست!



اوائل وارد صحن داخلی هیچ امام‌زاده‌ای نمی‌شدم.

1- زیبایی بنای بیرونی آرامگاه برام بیشتر به عنوان میراث فرهنگی ارزش داشت.

2- نمی‌تونستم همین‌طوری با مانتو روسری وارد شم و حتما باید پارچه‌ای به اسم چادر روی سرم بندازم و معمولا همرام نبود و دلم هم نمیومد از چادر اخ‌تفی و اشک‌آلود دیگران استفاده کنم.(خوشبختانه امام‌زاده‌های معروف چادر یک‌بار مصرف گذاشتن دم درش)

3- می‌دونستم خیلی از این امام‌زاده‌ها دروغی هستن و فی‌المثل یکی از اهالی ذی‌نفع یک روستا که در اون امامزاده و جود نداشته‌ و می‌خواسته روستاش مثل روستای بغلی رونق بگیره ناگهان خواب‌نما شده و توی خواب بهش محل دفن یکی از امام‌زاده‌ها رو نشون دادن. اونم عدل می‌ره سراغ مرغوب‌ترین نقطه روستا که احتمالا زمین‌های خودش در اطرافش بوده(که بعدا گرون شه) و...

4- اصلا این‌همه فرزند و نواده‌های امام‌ها چطوری اومدن ایران و تو هر شهر و روستاش فوت شدن؟ مثلا چرا تو یه روستا خانوادگی دفن نشدن و حتما تو روستاهایی با فاصله‌ی چندین کیلومتر تک‌تک مردن.

5- وقتی می‌شنیدم چطور مردم به ضریح و در و دیوار امام‌زاده می‌چسبن و می‌بوسنش و گریه می‌کنن و از امام طلب شفای خود و نزدیکانشون رو می‌خوان و شاید تنها فکری که تو ذهنشون نمیاد فاتحه برای اون امام‌زاده‌ست. بیشتر یاد بت‌پرستی می‌افتم تا خدا دوستی!

6- پول‌ها و طلاهایی که مردم می‌ندازن توی ضریح در اصل به نیت شفا و یا باز شدن گره زندگی‌شونه اما همه می‌شنویم معمولا به جیب یه عده شیاد می ره .

اما یواش یواش کنجکاو شدم ببینم چه خبره و دوست داشتم رفتار مردمو ببینم.
بنابراین چند ساله که به هر شهری سفر می‌کنم ضمن دیدن آثار باستانی حتما به امام‌زاده‌ش هم سری می‌زنم.
می‌بینم پیرزنی روستایی با لباسی مندرس و چهره‌ای زحمتکش و پر از چروک در حالیکه زار زار گریه می‌کنه تنها النگوی نازک دستش را درمیاره و می‌ندازه تو شکاف ضریح.
وقتی کمی آروم می‌شه و دلیل ناراحتیشو می‌پرسم می‌بینم نوه‌اش دوسال پیش موقع حمل هیزم از الاغ افتاده زمین و لگنش شکسته. شکسته‌بند گفته دیگه کاری از دست من برنمیاد تنها راه چاره‌ش اینه که یک تیکه طلا بری بندازی به نزدیک‌ترین امامزاده و پیرزن تنها داراییشو نذر کرده.
زنی دیگر گوشواره‌ای با احتیاط از کیسه‌ای که در گردنشه در میاره و می‌ندازه اون تو.
زنان دیگری که چهره‌شون حکایت از سوءتغذیه داره اسکناس‌های هزاری و دوهزاری و پنچ‌هزاری رو با حسرت در میارن و می‌ندازن. زنی رو می‌بینم که پسر فلج یازده دوازده ساله‌شو 48 ساعته و با طنابی بسته به ضریح و می‌گه تا شفاشو نگیرم نمی‌رم.
اون‌یکی خانم، دخترش دیابت داره و دکتر گفته باید هر روز انسولین تزریق کنه اما آخوند محل گفته به جای این آشغالا(!) نذر امامزاده فلان کن خوب می‌شه انشالله.
زن پولداری تراول چک پونصد هزار تومنی می ندازه و ضریح رو ناز می‌کنه و می‌ره.

زنی دیگر صد هزار تومن در ضریح می‌ندازه و نذر می‌کنه اگه شوهرش زن صیغه‌ای جدیدشو طلاق داد صدهزار تومن دیگه بیاره بندازه! و خیلی مطمئنه این روش جواب می‌ده.

حالا باید دید چه کسانی در این هزار سال این افکار خرافی رو در کله‌ی مردمان ما کاشتن؟ چه کسی گفته خانم به جای دکتر رفتن بهتره نذر امامزاده کنی؟
آیا آماری هست که متوسلین امامزاده‌ها زودتر شفا می‌گیرن یا اونایی که به دکتر و بیمارستان مراجعه می‌کنن؟
اگر قانون چهار زن عقدی و بی‌نهایت صیغه ملغی بشه زن زودتر به آرزوش می‌رسه تا دویست‌هزار تومن نذر؟
چه کسی از این خرافات و از جهل مردم داره سود کلان می‌بره و می‌ره به اسم پسرش کارخونه می‌خره؟

آیا اگر درختانی که به خاطر خرافات قطع شدن، شکافی برای پول ریختن به حساب آقایون داشتن آیا هرگز قطع می‌شدن؟
آقایان، زورتون به درخت‌ها رسیده؟

(عکس: داخل ضریح امام‌زاده‌ای درشهر سمنان)

هیچ نظری موجود نیست: