چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷

برای عشا مؤمنی...



بیشتر دانشجویان ایرانی که در کشورهای خارجی تحصیل می‌کنند دوست دارند یا در زمان نوشتن پایان‌نامه یا بعد از فارغ‌التحصیلی برای حل یکی از
معضلات کشور خودمان ایران کمکی کنند. چه بسیار پزشک، مهندس، باستان‌شناس، جامعه‌شناس، روانشناس، حقوقدان، استاد ارتباطات، روزنامه‌نگار و هنرمندان( از شاعر و نویسنده بگیر تا کارگردان و بازیگر و نقاش و کاریکاتوریست) و... می‌شناسیم که با‌اینکه در کشوری که در آن زندگی می‌کنند مشکل بخصوصی ندارند اما همواره در فکر سرزمین مادری و مشکلاتی که خودشان هم روزگاری با آن دست و پنجه نرم می‌کردند هستند.

اما معمولا دولت ما به جای اینکه برایشان فرش قرمز بیندازد و از آن‌ها استقبال کند از همان بدو ورود با بدبینی به آن‌ها نگاه می‌کند و دائم مثل جاسوسی آن‌ها را زیر نظر دارد.
متاسفانه هر وقت دولت از نظر سیاسی دچار ضعف می‌شود اولین زهر چشمش دامن‌گیر این گروه مردمی می‌شود.
دو سال پیش به کارگاه "نیکول" رفتم. دختر زیبای 21 ساله‌ای که از پدر ایرانی و مادری خارجی در آمریکا به‌دنیا آمده بود و حتی فارسی بلد نبود اما آمده بود تز فوق‌لیسانسش را در مورد زنان سرزمین پدری‌اش بنویسد. شاید بیشتر از ماها برای پیدا کردن معضلات زنان، وقت و انرژی می‌گذاشت. آن موقع خوشبختانه دوران بگیر بگیر نبود و نیکول قسر در رفت.

اما عشا مومنی به خوش‌شانسی او نبود!
عشا مومنی دانشجوی رشته‌ی کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و عضو کمپین یک میلیون امضا که ا تحقیق دانشجویی خود را در مورد زنان ایرانی انتخاب کرده بود روز 24 مهر به جرم سبقت غیر مجاز در یکی از بزرگ‌راه‌های تهران، دستگیر و سپس به بند 209 زندان اوین منتقل می‌کنند و هنوز که هنوز است آزادش نکرده‌اند. به همین جرم سبقت غیر مجاز! رفتند خانه‌اش را تفتیش کردند. حالا یکی از جرم‌هایش گرفتن فیلم و عکس از دوستان کمپینی‌اش است.من نمی‌دانم سبقت غیر مجاز چه ربطی به تفتیش خانه دارد؟ و آیا اصلا اجازه
تا آنجا که می‌دانم فیلمبرداری در مکان‌های عمومی برای نمایش در سینماها احتیاج به مجوز هست اما
از دوستان و در خانه‌ها که خود افراد راضی هستند آزاد است. مثل مهمانی‌ها و عروسی‌ها و...
کاری که خودمان هر روزه داریم می‌کنیم و مرتب از همدیگر در خانه و بیرون خانه عکس و فیلم می‌گیریم و کسی کارمان ندارد.
عشا مومنی در دوبار تماس تلفنی که با پدرش داشته هر بار گریه کرده و نمی‌تواند هضم کند پاداش کمک به حل مشکلات زنان مملکتش زندان است!

یادمان نرفته آرش و کاميار علايی دو برادر پزشک متخصص اچ‌آی‌وی، ایدز که اصلیت کُرد دارند را بدون دلیل ( عوض همکاری در دادن هر گونه آمار و ارقام) گرفتند و بردند به جایی که عرب نی‌انداخت...
و یورش‌های بی‌دلیل که هر روزه شاهدش هستیم به فعالین مدنی، حقوقی، زنان و...

حتی نتوانستند مراسم حمایت فعالان جامعه مدنی از سینماگران مستقل از فیلم"سه‌زن" منیژه حکمت را که از وزارت ارشاد مجوز دارد با شرکت شیرین عبادی ،‌سعید حجاریان، بابک احمدی، عباس عبدی، احمد زیدآبادی، مهدی کریم‌پور، سیمین بهبهانی، عبدالله رمضان‌زاده و ... تاب بیاورند. به محل اکران سینما ایران یورش بردند و مردم سینما دوست را متفرق کردند!

زنی 50 ساله به نام زهرا اسدپور با دختر 23 ساله‌اش فاطمه جوشن دلشان برای دختر دیگر خانواده که از بد حادثه مجاهد است و در عراق زندگی می‌کند تنگ می‌شود و به دیدار او می روند. بعد به کشورشان باز می‌گردند(توجه کنیم که اگر این‌دو هم مجاهد بودند در پایگاه اشرف می‌ماندند و بر نمی‌گشتند) روز 16 بهمن سال 86 این‌ها را در میدان ساسانی کرج می‌گیرند و از آن‌زمان تاحالا هر کدام جداگانه در سلول انفرادی در زندانی گوهردشت کرج زندانی‌اند. این خانم احتیاج به عمل جراجی فوری قلب دارد و به او اجازه‌ی عمل نمی‌دهند.
برویم و بخوانیم که چند نفر دیگر به جرم رفتن و دیدن فرزند در زندان‌های گوهردشت(رجایی‌شهر) و اوین زندانی‌اند.
هر روز داریم می‌بینیم که دزدهای مملکت، مجرمان اقتصادی و سیاسی راست‌راست می‌چرخند و مردمی که به دنبال حقیقت و یا به‌دست آوردن حقوق از دست‌رفته‌شان هستند دستگیر و زندانی می‌شوند.

پ.ن.
حالا که جناح به اصطلاح چپ متوجه شده یکی از "شعارهایی" که باید برای رأی آوردن بدهد شعار(!) دادنِ حقوق حقه به زنان است لطفا این‌را هم در نظر داشته باشند که مردم از این دستگیری‌ ها متنفرند و اگر یک "شعار" هم در این زمینه بدهند راه دوری نمی‌رود.

پ.ن. 2
البته گفته باشم، اگر شعارشان جدی نباشد من یکی که هرگز بهشان رأی نمی‌دهم.

پ.ن.3
من مشارکتی‌هایی را می‌شناسم که حتی در جلسه‌هایی که در مورد حقوق زنان برگزار می‌کنند هنوز فرق همسر با منزل را نمی‌دانند! اما همین‌که حس می‌کنند باید جلسه‌ای در مورد زنان برگزار شود جای شکرش باقیست!


پ.ن.4
عکس عشا از رادیو زمانه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

«طنز» در كجاي اين بنر «طنزيم» شده؟!