1-اندر حکایت گرانی و کمیابی برنج در این روزهای وانفسا...
چقدر به این سیبا گفتم سیبا جان، سعیدآقا شوهر لیداخانوم دویستکیلو برنج خریده، اکبرآقا پونصد کیلو، حسن آقا سیصدو پنجاه ، حتی آقا رضا صدو پنجاه کیلو خریده. به جان تو حتما خبریه. عید که رفتیم شمال، ندیدی تموم شالیزارها رو خشکوندن و دارن میفروشن برای ساخت ویلا. خوب برنج کجا عمل میاد؟ تو شالیزار دیگه. چرا اقلا یه پنجاه کیلو نمیخری؟
سیبا بیخیال گفت برای چی حرص میزنی زیتون جان، برنج میخواهیم چکار، جونت سلامت! کمبود برنج بیشتر به خاطر جو روانی و شایعهی خشکسالیه که درست کردن. همه رفتن یه عالمه خریدن و انبار کردن، بقیهشو هم خود مغازهدارها بردن انبار احتکار . به جان تو، یه بارون بیاد قیمتش میافته.
میگم آخه تا حالا قیمت چی بالا رفته که بعد افتاده پایین؟ زمین و خونه و آپارتمان تو این یه سال دوسهبرابر نشد؟ اونموقع گفتی زمینهای(صیغهی) 99 ساله رو بدن قیمتا یهو اُفت میکنه. دیدی قیمت اینا هی بالا رفت و رفت. یکذره هم افت نکرد!؟
2- بیشتر دوستام برنجو یکماه پیش خریده بودن 1800، بعضیها هم که شمال آشنا داشتن 1500...
دیدم سیبا اهل برنج خریدن نیست، گفتم خودم دست بهکار بشم. یه هفته پیش رفتم فروشگاه رفاه دیدم برنج هاشمی داره کیلویی 2200 تومن ده کیلو خریدم.... دیگه یادم رفت تا پریروز با دوستم رفتیم رفاه، هیچ نوع نداشت. انگار تخم برنج رو ملخ خورده بود.
توی راه از یه مغازه رد میشدیم دیدم برنج گلستان داره، هر کیسه پنج کیلویی دوازدههزار و پونصد تومن. یه عالمه هم داشت. گفتم بدون ماشین که نمیشه. بعدا با ماشین میام. چشمتون روز بد نبینه. امروز که رفتم، نه اونجا و نه جاهای دیگه از برنج خبری نبود. فقط یه جا برنج نه چندان مرغوب داشت کیلویی 3700 تومن. فروشگاه رفاه هم برنج هندی و پاکستانی و تایلندی داشت 2200.
شروع کردم چرخیدن تو کوچهپسکوچهها. آخرش تو یه مغازه کوچیک دیدم یه قفسهش پر از کیسههای 5 کیلویی برنج گلستانه. سعی کردم ذوقمو پنهون کنم. با قیافهای تقریبا ناراضی یک کیسه برداشتم. چند؟ 15000 تومن. گفتم یعنی کیلویی 3000؟! چه گرون!... خواستم یه کیسه دیگه بردارم که یهو انگار یه چیزی بهش الهام شده باشه دستشو به نشانهی استاپ جلوم گرفت و گفت یه لحظه!
موبایلشو از جیبش درآورد و زنگ زد اصغر آقا. چند دقیقه به ترکی باهاش صحبت کرد و بعد از من پرسید :
من گفتم چند؟ گفتم خیلی گرون گفتید. فکر کنم گفتید 15 تومن. با مهربونی گفت ببین، همین یه کیسه رو چون قولشو بهت دادم بردار. اما کیسههای بعدی شده 20 هزار تومن!
گفتم اما خرید قبلیتونه. خندید و گفت خونهای هم که توش نشستیم خرید قبلیمونه، باید به قیمت قبل بدیم؟ دیدم حرف حساب جواب نداره...
3- مهمترین غذای ایرانیها برنجه(یعنی بود). انواع و اقسام کباب با برنج، برنج و قرمهسبزی، برنج و خورش قیمه، برنج و فسنجون(آخجون) ، عدس پلو، لوبیاپلو، باقالیپلو، زرشک پلو و...
حالا آیا میتونیم با سیبزمینی و ماکارونی و نون جایگزینش بکنیم؟ با ذائقهمون جور در میاد؟
حتما این سهقلم هم گرون میشه. و صفهای نون آنچنانی...
4- چند هفته پیش منزل خالهی دوستم دزد اومده. چی برده؟ 400 کیلو برنج!
دوستم میگفت خالهم اینا تو انبارشون هزار چیز باارزش داشتن. از ضبط آکبند بگیر تا دوچرخهی کوهستان و جعبههای پر از ظروف چینی گرون. قفلو شکستن و فقط برنج بردن. معلومه که وانت هم داشتن. تعجب کردم چرا چیز دیگهای نبردن. گفتم عزیزم آخه هر دزدی متخصص یه چیزیه. تخصص یارو برنج بوده. بده نخواسته به صنوف دیگه خیانت کنه؟
حالا میفهمم که دزدها آیندهنگرتر از ماهان! کمبود برنج رو زودتر از ما حس کردن.
5- قیمت غذاهای رستورانو بگو!! به خاطر گرونی برنج قیمتا لابد خیلی گرون میشه و به تبع اون همه چیز قیمتش میره بالا.
6- قیمت نفت و طلا و بنزین مهمتره یا برنج؟ مسئله این است!
چرا هر چی بالاییها از محل فروش نفت به خارج ثروتمندتر میشن، ملت فقیرتر و مفلستر؟
7- بیایید همه با هم دعای بارون بخونیم.
8- به امامت سردار زارعی:)
جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر