1- مجلهای از سازمان دانشجویان یهود شیراز به دستم رسیده به نام "اهوا"به معنی مهر و دوستی. در شماره بیستویکم. مهر 1386، چند خاطره از یهودیان شیرازی به چاپ رسیده.
درواقع مرکز تاریخ شفاهی یهودی ایران دوازده سال پیش در لوسآنجلس به وجود آمده و با یهودیهای ایرانی قدیمی در مورد زندگی گذشتهشون مصاحبههایی کرده. کلیمیهای ایران قدمتی سههزار ساله دارن و ایران وطن اصلی اوناست.
در این شماره مجله مصاحبه با خانم نیمتاج رفائیلزاده چاپ شده که اکثرا در مورد حاملگی و زایمان اولشه که خیلی جالب اما طولانیه و الان نمیتونم تایپش کنم. ولی یه داستان کوچیک داره در مورد همبستگی مردم قدیم(اونوقتا که تموم مردم پول نداشتن گوشت بخرن):
"داروارونک"
خرید گوشت و دنبه کار هر کسی نبود. بلکه فقط از عهدهی اعیان و اشراف برمیآمد، آنهم فقط برای شب شبات.
معمولا در محل یکی از اعیانهای نیم وقهای (نیم وقه= یک هشتم یک من) دنبه میخرید. توی یک تنظیف میپیچید و تنظیف را سر یک چوب میبست. نام این وسیله "داروارونک" بود. جمعه که میشه همسایهها و هممحلهایها در خانهی آن خانواده پولدار میرفتند و میخواندند:
داروارونک تو آجین(بدهید)
بوامِش اَتِ اُو گیشتمون(در آبگوشتمان بیندازیم)
نه ور آریم، نه پشاریم(فشار نمیدهیم)
زیدی زیدی اَ پس آریم(زود زود پس میآوریم)
خانوادهی پولدار داروارونک خود را به همسایه قرض میدادند، که آنها مدت کوتاهی دنبه را داخل دیگی که سرِ اجاقشان میجوشید بگذارند تا آبگوشتِ شب شباتشان کمی چرب شود، مزه بگیرد و قوام بیاید(جا بیفتد)
داروارونک قرضی همان روز به صاحب آب پس داده میشد تا به دیگری که برای وام گرفتن مراجعه کرده است داده شود.
گاه در یک بعد ازظهر جمعه یک داروارونک به سه یا چهار خانه برده میشد و سرانجام به خانهی اصلی برگردانده میشد و در محل خنکی نگهداری میشد تا جمعهی دیگر و شب شباتی دیگر!...
چند مطلب دیگر در مجلهی "بینا" ارگان انجمن کلیمیان ایران برام جالب بود که سرفرصت مینویسمشون...
2- نمیدونم تاحالا روزنامهی "امرداد"(به معنی بیمرگی و جاودانگی)، ارگان زرتشتیها رو در دکههای روزنامه فروشیها دیدید یا نه. این روزنامه(درواقع ماهنامهست اما در قطع و شکل روزنامه) سال هشتمیه که منتشر میشه در 16 صفحه به قیمت 200 تومن.
اونایی که دلشون میتپه برای ایران و ایرانی و زبان فارسی عشق میکنن از خوندش. نویسندههاش حتیالامکان از هیچ کلمهی عربی استفاده نمیکنن و سراسر روزنامه پره از مطالب در مورد شاهان هخامنشی مثل اینشماره که مطلبی داره به اسم کوروش، شهریار ایران، پیامآور آزادی...(کوروشنامه یا منشور کوروش را کامل چاپ کرده) و یا در مورد شهرهای باستانی ایران، اسامی ایرانی و هنر موسیقی و ادبیات و شعر و...
فکر کنم تنها روزنامهای باشه که موقع خوندنش آدم هی حرص نمیخوره که چرا موجودیت ایران رو فقط بعد از اومدن اسلام به حساب میارن(مثل کیهان و...). این نشریه رو بهغیر از همهایرانیها به ناسیونالیستها هم شدیدا توصیه میکنم که عشق کنن از اینهمه تعریف از شکوه و جلال ایران... بعد از خوندنش آدم احساس افتخار و بزرگی میکنه:)
3- سریال "راه بیپایان" هم بالاخره به پایان رسید. گذشته از آشنایی با یکی از عوامل سازندهی فیلم که باعث میشه دلم نیاد زیاد از این سریال انتقاد کنم یا بهش بگم سهریال، از نقش بدمن قصه خیلی خوشم اومد. تقریبا این اولین بار بود که ضدقهرمان داستان اینقدر قوی، دوستداشتنی، آروم و جنتلمن بود(ابوالحسنیبا بازی فرهاد اصلانی)
اما هر چی ضد قهرمانش قوی بود قهرمانش "موفَل" و بی عرضه و بیدستوپا بود( منصور)... غزل هم که آدم همهش حواسش میرفت به دماغعملکردهش:)
آخر فیلم هم که آخرش بود. هم عروسداماد داشت و هم اینکه نشون داد که "همانا بهترین مشوق جوانها در امر تحقیقات علمی، دولت جمهوری اسلامی ایران میباشد و لاغیر!"
آخه ای آشنای من! تو هم؟!
4- اون چند روزی که صفحهی اصلیم مشکل پیدا کرده بود این افاضات رو در اونیکی وبلاگ در مورد سریال حلقهی سبز نوشتم.
باید توضیح بدم که نقدهام کلا تخمیه. چون من تقریبا هیچسریالی رو اونطوری که بشینم همهی قسمتهاشو یا حتی یه قسمتشو از اول تا آخر ببینم نبوده... در حال کار گذری نگاهی انداختهم.
کپی میکنم همینجا:
واه واه... ابراهیم حاتمی کیا جان٬ این چه سریالیه که ساختی! با بازیهای باسمهای سیما تیرانداز و اون آقا غوله(حمید فرخ نژاد )... روح غول مانندی که با ا ستفاده از نور چراغ مو درمیاره(درمان کچلی رو کشف کرده) سریالی کشدار که اگر کسی فقط ۵ دقیقه از دوقسمتش رو دیده باشه کاملا تموم داستان رو میفهمه.
میگن فیلمی خوبه که اگر حتی کلیدت از دستت افتاد نتونی دولا بشی و کلیدتو برداری. در فیلم آقای حاتمی کیا٬ برداشتن کلید که سهله٬ اگر حتی نگاه نکنی و وسطش سبزی قرمه بخری و با دقت پاک کنی و بشوری و خوردکنی و بپزی و برنج هم بار بگذاری- حتی اگر آبکشش کنی- وسطش سه تا ملافه و پرده و خشتک بدوزی و خونه رو جارو برقی بکشی هیچی رو از دست ندادی.
این کارهای هیستریک سیما تیرانداز و قایم موشک بازی های آقا روحه بیشتر خنده دار بود تا ترسناک.
روبان قرمز و آژانس شیشهای کجا و این "حلقهی سبز" کجا آقای حاتمی کیای عزیز! بودجه هم که ماشالله اوورت بهت داده بودن!
برای اولین بار کسی رو دیدم از قاسم جعفری و زنش صدیقه صحت درپیتیتر سریال می سازه.
5- دوسه بار سعادت یار شد و من تونستم چند نه و نیم صبح جایی باشم که تلویزیون داره و تونستم چند قسمت از سریال قدیمی "خانه سبز" رو ببینم.( به کارگردانی مسعود رسام و بیژن بیرنگ و با بازی خسرو شکیبایی و مهرانه مهین ترابی و رامبد جوان و آتنه فقیه نصیر و نادره و داریوش اسدزاده و اکرم محمدی و آرش...)
به نظر من دیدن فیلمی برای بار دوم یا حتی خوندن یه کتاب برای بار دوم و سوم و...٬ آدمو در شناخت بهتر اون فیلم(یا کتاب) بهتر کمک می کنه. گاهی یک فیلم رو برای بار دوم می بینم٬ می گم بار اول من از چی این فیلم خوشم اومد آخه!!!
اما در خانه ی سبز این دفعه هم مفاهیم قشنگی از خانواده٬ مرد٬ زن و فرزند و انسانیت و مهربانی و... دیدم... شاید فمینیست ترین آدم این سالها نتونه همچین فیلمنامه ای بنویسه.. واقعا دمشون گرم.
6- می دونم از زمان پخش سریال "میوه ممنوعه" چند وقته گذشته. اما هنوز به این فکر می کنم که چرا حاج آقا فتوحی نباید آخرش با مامان بزرگ هستی ازدواج کنه! بیچاره پیرزن تنها! چرا همه دلشون برای پیرمردهای تنهای سریال می سوزه اما هیچکس به پیرزن های تنها فکر نمیکنه؟:(
7- آقا، یکی داروارونکشو بهم قرض بده یکی دوساعت تو آشم بندازم آبش مشت (غلیظ)شه!
زیتون دات کام
جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
آدمهای تخمی نظرات تخمیشون را راجع به کارها و انساتهای هنری تو ذهن تخمی خودشون نگه دارند(4)
آدمهای تخمی نظرات تخمیشون را راجع به کارها و انساتهای هنری تو ذهن تخمی خودشون نگه دارند(4)
سریال حلقه سبز از بهترین سریالهاست به چند دلیل: 1-از همه مهمتر اینکه خانم سیما تیرانداز که هنرمند و بازیگری بیسار ماهر و دقیق و با تجربه و صد البته بسیار متین هستند در آن نقش دارند-2- وجود آقای فرخ نژاد-3- کارگردانی و نویسندگی آقای حاتمی کیا.
سرکار خانم تیرانداز، اگر زمانی این وبلاگ را خواندید بدانید انتقاد از شما و هنر شما در اقلیت است. یک بار دیگر بخاطر نقش آفرینی نافذ شما خسته نیاشید و به امید دیدن کارهای جدیدتر از شما...Sh.Kh
ارسال یک نظر