پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۶

تشکر و امتنان

1- خیلی ممنون از کسایی که تجربه‌‌ و نظرشون رو در مورد مهاجرت گفتن.
بارها خوندمشون و خیلی بهشون فکر کردم.
چند ای‌میل جالب هم بهم رسیده که یکیشو در نظرخواهی گذاشتم.(کامنت شماره 32)
و یک ایمیل زیبای دیگر از آذرعزیزم که به‌زودی می‌گذارمش.

2- یکی دو نفر از دوستان گله کردن که چرا همه‌ی کامنت‌های مخالف و توهین‌آمیز رو پاک نمی‌کنم و به همه‌ی کامنت‌ها جواب نمی‌دم به‌ جاش می‌تونم یک عکس بذارم تو ادیتور.
برای چندمین باره که می‌گم که
واقعا متأسفم. به بزرگواری خودتون ببخشید. چه‌جوری به دوست عزیزم مهسا ثابت کنم که جواب دادن به 130 تا کامنت و ادیت کردن تک‌تک کامنت‌ها خیــــــــــــــــــــــــــلی بیشتر از 5 ثانیه وقت می‌بره. خیلی وقته یاد گرفتم از روی کامنت‌های بد خیلی سریع بگذرم و ببرم سراغ کامنت‌هایی که حرفی برای گفتن دارن. شماهم سعی کنید می‌تونید!


3-یه بار یک مطلب نوشتم راجع به اینکه تا وصل می‌شم به اینترنت دچار سرسام، تشویش، اضطراب و هزار درد و مرض دیگه
می‌شم.
اون نوشته اون‌قدر دلهره‌آور شده بود که پستش نکردم.
. فکر کن، چک کردن ای‌میل‌های چهار پنج آی‌دی... (هر کی مثل من با اسم مستعار می‌نویسه اونم در دوسه‌جا، به‌علاوه خودِ اصلیش، از این دردسرا داره) چک‌کردن‌ آفلاین‌های دوسه آی‌دی و جواب دادن به همه... این دوسه کار خودش به چند ساعت وقت آسوده احتیاج داره که من ندارم.
حالا وبلاگ نویسی و وبلاگ‌خونی و خوندن کامنت‌ها رو اضافه کنید. و بعد جواب دادن به تک‌تک کامنت‌ها... مثلا دوسه‌ساعت از وقت خوابتو زدی و به یک‌دهم کارات هم نرسیدی. حالا ادیت کامنت‌ها هم اضافه بشه، تو بگو
اصلا امکان‌پذیر هست؟!
و آیا رواست که من این زحمتو بندازم گردن یکی دیگه و تموم تشویش‌ها رو به اون منتقل کنم؟
یه گزینه هست که کامنت‌ها بعد از تأئید ثبت بشه. این روش برای کسایی خوبه که دائم و یا حداقل روزی سه‌چهار بار میان پای کامپیوتر، نه منی که گاهی سه‌روز می‌رم یه جایی و اصلا دسترسی به اینترنت ندارم.
مثلا شما نگاه‌کنید دیروز که اومدم سریع عکس میوه‌فروش رو گذاشتم و سریع قطع کردم حتی وقت نکردم چک کنم که آیا ثبت شده و اگر شده چند بار؟
تورو هر کی دوست دارید، شمایی که کامنت می‌نویسید دیگه باعث عذاب وجدانم نشید که باید تک‌تک ادیت کنم و حتما یه مقاله راجع به هر کامنت بنویسم که بفهمونم حتما خوندم.
بارها نوشتم که به نظر من لذت‌بخش‌ترین قسمت وبلاگ‌داری، خوندن اظهار نظر خواننده‌ها(چه تشویق و چه انتقاد) در مورد نوشته‌هاته...

4- وای چقدر من حرف می‌زنم:)


5- ....پیرترین وبلاگ‌نویس دنیا اسمش "زیتون
(نمی‌دونم قبلا بهش لینک دادم یا نه... آخه خیلی وقت پیش هم اینو دیده بودم)
دمش گرم! چه اسم قشنگی هم داره :) کلا هر چی زیتون تو دنیاست بامزه و هنرمنده:)
یادش به‌خیر، یه زمانی ولگرد به من می‌گفت اولیویا...
خانم آليو رايلي Olive Riley يک مادر بزرگ 108 ساله استراليايي است که در ماه اکتبر سال 1899 در قديمي ترين روستاي معدني ( معادن نقره، سرب و زينک ) استراليا بنام Broken Hill در 1100 کيلوتري غرب شهر سيدني، بدنيا آمده و ماه آينده ۱۰۸ سالش ميشه..

6- تاریخ ِ دین در 90 ثانیه...
(لینک جالبیه... هر رنگ نشان‌دهنده‌ی گسترش یک مذهب در دنیاسته.)
ممنون از آذر عزیزم برای فرستادن این لینک

7- من: الو، ببخشید اونجا ورزشگاه ِ ... نه‌
نه، منظورم کلاس حرکات ِ... چه‌طور بگم؟ دوستم شماره شما رو داده گفته کلاس حرکات موزون دارید.
خانمی که گوشی رو برداشت با شجاعت: منظورت کلاس رقصه؟
آره داریم! همه نوعشم داریم. رقص ایرانی، عربی، هندی، اسپانیولی و....
- من فکر کردم نباید اسم رقصو بیارم. مونده بودم چه‌طور بگم که براتون بد نشه.
اون خانمه: مگه رقص چشه؟ غلط می‌کنن بخوان بمون گیر بدن!
- یعنی نمیان بازرسی؟
- خوب بیان. چه جوری می‌خوان ثابت کنن اونجا کلاس رقصه؟ از بیرون صدای آهنگ میاد که کلاسای ایروبیک هم تندترشو می‌ذارن. در ثانی اونا حق ندارن بدون در زدن وارد شن. تا یالله بگن شروع می‌کنیم حرکات بدنسازی!
- آهان:)
(خواستم به‌شوخی بگم که مثلا من اگه بازرس باشم چی! اما ترسیدم این کارم درجه‌ی شجاعتشو کم کنه)

8- . هیچ می‌دونستین تو کشور گل و بلبلمون اگه همینطور الکی با ماشین بزنید دو سه تا ماشین دیگه رو داغون کنید. راهنمایی رانندگی نه تنها به گواهینامه‌تون چپ نگاه نمی‌کنه که اصلا جریمه‌تون هم نمی‌کنه. فقط بیمه باشید و سینه‌تونو سپر کنید بگین خوب حالا چی شده؟! زدم که زدم! بیمه خرجتونو می‌ده، مگه نه سرکار؟ و پلیس هم سری به تأیید تکون می‌ده!

9- نامه‌ی یک دختر بهایی به اسم رزیتا به جناب آقای دکتر احمدی‌نژاد...
احتراما اینجانب رزیتا...، فرزند مجید،متولد ../../64 به شماره شناسنامة ...، ساکن اصفهان از اقلیت دینی بهائی می باشم . من بعد از چندین سال حسرت حضور در دانشگاه بالاخره اجازه ورود در آن را در سال جاری یافتم. اما بعد از حضور چندین هفته ای در کلاس ها به علت مذهبم اخراج شدم.
زیتون: دختر جون، مگه تو دانشجوی دانشگاه کلمبیایی که انتظار داری دکتر مهندس احمدی‌نژاد جونم وقت بذاره حرفاتو گوش کنه! چه توقعاتی مردم دارن ها...

هیچ نظری موجود نیست: