۱. "Tabloid" نوعی از مجلههای هفتگی است که با تيراژ زياد در امريکا چاپ ميشود .حتما در اروپا هم چنين مجلههايی وجود دارد
اين نوع مجلهها بيشتر اخبارو حوادث * احساسی وشوکدهنده* را با عکس و تفصيلات درباره آدم سرشناس وآدمهای معمولی درج ميکنند.
بيشتر خوانندههای اين مجلهها خانمها هستند، البته ولگرد هم اگر خانم محسوب نشود ! از خوانندههای وفادار اين نوع مجلههاست !
به اين نوع مجلهها در اصطلاح عاميانه مجلههای بقالی! وسوپرمارکت! ميگويند. چون بيشتر در اينجور جاها فروخته ميشود .
يادم ميآيد چند سال پيش داستان باورنکردنی زنی را در يکی از اين مجله خواندم . که آن زن بطور ماهرانه شوهر {زنباره }اش را در چتروم بهدام انداخته بود .
داستان از اين قرار بود:
که خانم متوجه ميشود همسرش هر شب ساعتها در جلو مانيتور کامپيوتر
مینشيند و چت ميکند .زن مشکوک ميشود. حس زنانگیاش او را از سرگرمی جديد همسرش باخبر ميکند . زن به روی مبارک ايشان "همسرش" اصلا نمیآورد.
ولی در فکرش نقشهای استادانه ميکشد که تا او را طوری بدام بياندازد .و او را از دنيای فانتزی و ومجازیاش به دنيای حقيقی پرتاب کند !
ان زن يک شب زير چشمی در حاليکه همسرش سخت مشغول چتزدن(!) بوده و متوجه حضور او پشت سر خود نيست . نام " چت روم " و اسم مجازی همسرش را که ساعتها در آنجا وقت ميگذارنده از روی مانيتور يادداشت ميکند !!
چند روزی ميگذرد.
يک شب با کامپيوتری که در اطاق ديگر خانهشان داشتهاند به
"آن چت روم " ميرود . و با اسمی ساختگی با همسرش شروع به چت کردن ميکند .
از آنجايی که علايق همسرش راخوب ميشناخته ماهرانه با حرفهای که مطمئن بوده همسرش دوست دارد بشنود دل او را سخت تسخير ميکند .
اين چت زدن چندين شب ادامه ميیابد. مرد " همسرش "به او ميگويد مجرد است!! و زن هم ميگويد او هم مجرد است !!..
بالاخره زن با ادامه متوالی چت زدن همسرش را سخت بیتاب ديدار خود ميکند!.
وقتی زن به اسم شهری اشاره ميکند که چند ساعتی از شهر خودشان دور است . و ميگويد که او در شهر زندگی ميکند .شوهرش هيچان زده ميشود و ميگويد او هم تصادفا درشهری نزديکی همان شهر زندگی ميکند!از او تقاضای ملاقات ميکند .
زن " بازی" را ادامه ميدهد. در ابتدا درخواست ملاقات او را رد ميکند. و مرد
" شوهر" اصرار ميکند، زن دوباره دعوت او را رد ميکند!.
سر انجام وقتی اصرار اورا جدی ميبند قبول ميکند که در"هتلی" که نزديک شهر هر دوشان باشد ! او را در ساعتی معين ملاقات کند.
شب بعد در چت روم اسم هتل و شماره اطاق خود را به مرد يا "شوهرش " ميدهد!
در شب مقرر زن لباس زيبايی ميپوشد و خود را آرايش ميکند! و ميگويد امشب با چند نفر از دوستانش بايد به يک مهمانی برود . به شوهرش اصرار ميکند که با هم به آن مهمانی بروند !و اين را از ته فلبش ميگويد شايد اورا از آن ملاقات منصرف کند ! ولی شوهر سعی ميکند بهانه بياورد که همراه او نرود !.
به همسرش ميگويد تصادفا امشب من هم يک" ملاقات کاری" با يکی از همکارانم دارم کمی دير خواهم آمد. همسرش مجبور ميشود که وانمود کند که باور کرده ! و چيزی نمیگويد و تسليم ميشود !!.
زن کمی زودتر از همسرش از خانه خارج ميشود. بهسرعت خود را به آن هتلی که از قبل رزرو کرده ميرساند. درداخل اطاقی که شماره آنرا به شوهرش
داده منتظر او ميماند. در را نيمه باز ميگذارد خود را توی حمام اطاق پنهان ميکند.
طولی نميکشد که کسی به در ميکوبد و اسم ساختگی خود را ميگويد. زن از آهنگ صدای او مطمئن ميشود که او شوهرش است . زن از توی حمام در حاليکه صدايش را قدری تغيير داده با صدای بلند ميگويد در باز است. بفرماييد تو ....!
مرد وقتی وارد اطاق ميشود زن دوباره از توی حمام ميگويد ببخشيد دارم دوش ميگيرم تا چند دقيقه ديگر بيرون ميآيم .
مرد روی صندلی هيجان زده مينشند و منتطر ديدار او ميماند.!
طولی نميکشد که ميبيند زنی زيبا با لباس خواب و آرايش کرده از حمام بيرون ميآيد .. بدون آنکه خوب به چهره او دفت کند دستپاچه از جايش بلند ميشود . بهطرف او ميرود !
خوب که نگاهش ميکند نزديک است از ترس بيهوش شود . آن زن همسر اوست. بقيه حادثه را خودتان حدس بزنيد.
و اين داستانی بود از تداخل دنيای مجازی در دنيای حقيقی .
۲. تفلسف! ولگرد از دنيای مجازی و حقيقی
گاهی فکر ميکنم نسبت خداوند به انسان. مثل نسبت انسان است به ابزارش
بعيد نيست که ماهم ابزار خداوند باشيم! که مارا برای کاری ساخته کاری که از دست خودش بر نمیآمده خلق نموده
يادتان نرود منظورم عبادت و عبوديت نيست !
او شايد انسان را فقط خلق کرده که برايش چيزهايی را که خودش "قادر" نبوده انجام بدهد ما ادمها برايش انجام دهيم.!
بنابراين انسان بايد ابزار خدا باشد و او هم بنوبه خود مثل خدای خود برای بسياری از کارهايی که قادر نيست انجام دهد ابزاری ميسازد. که در رسيدن به آن اهداف و روياها کمکاش کنند .
مثلا هميشه انسان آرزو داشته مثل پرندگان در آسمان پرواز کند يا در روی زمين بهسرعت حرکت نمايد و يا دهها مقاصد ديگر مثل اينها داشته .
چون ساختمان بدناش اجازه اين کارها را را به نميداده که انها را عملی سازد ابزاری اختراع کرده که اين روياها و ونيل رسيدن به آنها را برای او ممکن سازند..
برگرديم به خداوند او هم بعد از اينکه " دنيای حقيقی" را آفريد .
تصميم گرفت " دنياي مجازی" را هم بيافريند هرچه سعی کرد نتواتست ! چون او نميتوانست دنيايی تصور کند و بسازد که تابع هيچ اصولی نباشد
انسان را آفريد تا چنين دنيای بدون قوانينی را برای او بهوجود آورد!
اين گونه بود که انسان خالق" دنيای مجازی " شد!
و کامپيوتر ابزاری بود که انسان برای ساختن دنيای مجازی برای خدایش !! در مقابل دنيای حقيقی او از آن استفاده کرد .
هر چند اين کامپيوتر زمان زيادی از خلق آن نگذشته است. حتما خداوند آن را از پيش ميدانسته !!به همين جهت به انسان سازنده آن به "زبان عربی" !!از قبل گفته : فتبارک االله احسن خالقين !
اما میبينيم " دنيای حقيقی" که خداوند ساخته اصلا از نطر عظمت و اندازه با دنيای مجازی ساخته بشر قابل مقايسه نيست اين جهان مجازی به مراتب عظيمتر ازدنيای حقيقی خداوند است !
۳. موجودات در دنيای مجازی
پديدهها و موجودات در دنيای مجازی مثل آدمها ـ اشياـ حيوانات ـ
گياهان ــ درياها ـ و سرزمينها ـ آسمان و وقايع وحوادث گاهی هيچ شباهت و ربطی به همتايان و "کلن" های خود در جهان حقيقی ندارند.
مثلا آدمها به هر شکلی و شمايلی که بخواهند خودنمايی ميکنند
هيچ چيز جلودار آنها نيست. زمان و مکان برای آنها بیانتها و نامحدود است . آنها در چهارچوب هيچ قانون و اصولی حرکت و رفتار نمیکنند . مثلا حيوانات اين دنيا ميتوانند فکر کنند حرف بزنند .
فيل ميتواند پرواز کند و موش گربه را بر زمين ميزند .. درختان اين دنيا شکلها و رنگهای عجيب و غريب دارند و حتی حرکت ميکنند .
قوانين علوم از رياضی گرفته تا علم شيمی و فيزيک در آنجا عموميت ندارد نيروی جاذبه زمين معنايی ندارد سيب از درخت به زمين نمیافتد. ميتواند به هوا برود تا" نيوتو ن" نتواند فانون جاذبه زمين کشف کند .
سوپرمن بدون اعتنا به بطلميوس و اهرامش زمين را ازمسيرش منحرف میکند . مورچه کوه را از جا ميکند !!
خلاصه هيچ چيزدر اين جهان مجازی از اصول دنيای حقيقی پيروی نميکند .حتی خورشيد ميتواند بدور زمين با مدار مربع بچرخد و کسی تعجب نمیکند !!
۴.آدمها در اين دنيای مجازی
هيچ قانونی در اين جهان مجازی جلودار کارهای آدمها نیست
هرکاری که بخواهند انجام ميدهد.آزاد آزاد هستند
هر چند گاهی بعضی از جهان حقيقی عربدهکشان ميخواهند اين آزادی دنيای مجازی را هم به بند کشند .
در اينجا هرآدمی به آسانی تغييرجنسيت ميدهد. جوان ميشود. پير ميشود. کشته ميشود. زنده ميشود. تمام اعضای بدنش را تعويض ميکند و
عريان ميشود ..
اين آدم مجازی آنچه را که حتی قادر نيست در دنيای حقيقی به آن فکر کند در اين دنيای مجازی ميتواند آنرا بدون وحشت فرياد بزند .
از دار و شلاق و سنگسار . زندان و اعدام در اينجا خبری نيست .
ميبينيم خدا هم قادر نبوده اين آزادیها را به مخلوقاتش در دنيای حقيقی ارزانی دارد..
در اين دنيا هر آدمی هر شکل و چهره که بخواهد از خويش ميسازد هر نوع هر اسمی را ميتواند برخود بگذارد که در دنيای حقيقی بسيار عجيب غريب است. و هر ادعايی ميکند و کسی تعجب نمیکند!!
آدمها به آسانی در قالب دانشمند و اديب و شاعر و سياستمدار و مخترع و شاعر هنرمند و عاشقپيشه مصلح اجتماعی مجرد و متاهل آن چه که نيستند فرو ميروند .
کسی مانع آنها نيست خلاصه هر چه آرزو کنند در اين دنيا شدنی است
چيزی که در دنيای حقيقی رويای آنرا داشتهاند به آسانی در اين دنيای مجازی بهدست ميآورند. مرزی برايشان وجود ندارد .
. آدمهای اين دنيا در هر کجا در آن واحد ميتوانند زندگی کنند. جنسيت و سن شکل قيافهاش به ميل خودشان ميتوانند هر لحظه عوض کنند.
اما چه دشوار است زمانی که بعضی از آنها بخواهند به دنيای حقيقی برگردند .
چون در آن قالب مجازی مدتها زندگی کردهاند. امر برخودشان مشتبه ميشود که در دنيای حقيقی هم آن هستند وبرای کسانيکه که آنها را در دنيای مجازی ديدهاند اگر آنها در دنيای حقيقی تشخیص دهند حيرتانگيز ميباشند
مثلا ولگرد بيچاره که پای از خانه هم بيرون نميگذارد چطور ميتواند دردنيای حقيقی ولگردی کند. چون او اصلا ولگرد نيست . اسم اصلیاش حسن است ياحسين و يا خود زيتون است ! که قالبش را عوض میکند.
طنزگوی دنيای مجازی در دنيای حقيقی حرفهايش نه تنها خندهآور نيست
بلکه گريهآور هم هست .
مصلح اجتماعی در دنيای مجازی که برای تمام مشلات جامعه نسخه میپيچد در دنيای حقيقی حتی قادر نيست مشکلاش را با بقال سر کوچهاش
حل کند.
عاشقپيشه دنيای مجازی که دهها زن و دختر کشته مرده او هستند در دنيای حقيقی زنها از رفتار و هيبت او مثل جن از بسم الله ميگريزند.
اگر اين آدمها را در دنيای حقيقی ملاقات کنيم، چنان حيرتزده ميشویم .که از تعجب شاخ درپيشانیمان سبز ميشود . ( زیتون: دیگه طاقت ندارم پارازیت نندازم. من احساس میکنم ولگرد جایی عکس زیتون رو دیده و بعد اینمتن رو نوشته:)) )
من فکر میکنم
بهتر است اين آدمهای مجازی هرگز سعی نکنند که پا به دنيای حقيقی بگذارند به همين سبب است که ولگرد ترجیح ميدهد هميشه ولگرد بماند .
z8un.com
comments
سهشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر