یکی از کوچکترین کرامات شیوخ شهر ما اینه که رأی به اسم اصلاحطلبا نوشته میشه و به اسم ..... و ..... و ..... و ....... در میآد. این دوتای آخر رو که اصلا کسی در کرج نمیشناخت و از تهران نزول اجلال کردهاند. یکی با پای خودش و یکی دیگر با ویلچر.... ما که بخیل نیستیم. مهماننوازیم و کشتهمردهی بو و رایحهی جوراب.
اصلا دیگه اسم نمینویسم.اسم اون نمایندهی خودمون هم خیلی اشتباه کردم نوشتم. اعتراض شدیداالحنی از طرف بیت ایشون بهم رسیده و کلی برام خط و نشون کشیدن...اسمشو پاک کردم. هر چی فکر میکنم من نه سر پیازم و نه ته!منم معتقدم هر کی خر شد باید سوارش شد. اگر چه میدونم در واقعیت جریان کاملا برعکسه! و این سواری توهمیست در مغز ما.اصلاحطلبا هم بیخود میرن فرمانداری شکایت! بده زحمتاشونو کم کردن؟یکی از اصلاحطلبای طفلکی که بعد از شمارش اولیه مطمئن بود که اسمش دراومد، برای جشن پیروزیش سالن هم اجاره کرده بود. کارت دعوت هم پخش کرده بود:))بابا سخت نگیرید! صدسال اول فقط سخته. 28سالهش گذشته. چشم به هم بذاری بقیهشم رفته.
مثلا میخواستم دیگه از این حرفا ننویسم ها...حاجآقا بهخدا بار آخرم بود....
-----------------------
مطلب بعدیم راجع به فرزندخوندگیه که نوشتمش. ولی از خستگی نمیتونم ادیتش کنم.
-----------------------
پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر