جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۸۵

آقایان، تکلیف ما رو زودتر روشن کنید! بزاییم یا نزاییم؟

1- احمدی‌نژاد می‌‌گه هی بزائید تا جمعیت برسه به 120 میلیون.
حدادعادل هم اومده می‌گه دست نگه‌دارید، دو بچه‌کافیه.
من و سی‌با و کلا همه‌ی زوج‌ها ( تو بخوان ماشین‌های جوجه‌کشی پرتابل از نظر جمهوری اسلامی) موندیم معطل، بالاخره چکنیم؟
احمدی‌نژاد میاد 4 روز بین‌التعطیلین می‌ده برای جوجه‌کشی... و دستور می‌ده به فیلم پورنو هم همه‌جا پخش کنن بین مردم روغن‌نباتی خور بی‌حال تا یه‌ذره از بهوت افسرده‌ای دربیان!
ماها هم که بی‌کار و دست به‌حاملگی نقد! همه زدیم تو کار بچه‌ چهارم و پنجم و...حالا حداد عادل اومده می‌زنه تو پوز همه.
تکلیف این جنین‌های توی شکم‌های ما چی می‌شه؟
بالاخره بزاییمشون یا بندازیمشون!

2- بحث‌ سیاسی ممنوع
این‌قدر از این نوشته بدم میومد که قدیما تو تاکسی‌ها و مغازه‌ها و ادارات می ‌نوشتن!
معمولا هم برای جلب توجه بیشتر اینجوری می‌نوشتنش:
"بحث 30یا30 ممنوع"
یا بحثC یا C ممنوع
فکر می‌کردم طرف عجب آدم کم ظرفیتیه!
توی جلسه‌ای منشی جلسه بودم. بهم می‌گفتن رئیس جلسه.
ولی به‌نظر خودم بیشتر منشی بودم تا رئیس.
نوبت حرف زدن می‌دادم و بحث‌ها رو کنترل می‌کردم تا از خط اصلی خارج نشن، همه نوبت رو رعایت کنن و تو حرف هم نپرن و...
حرف از احمدی‌نژاد شد و طرح 120 میلیونیش(البته خانم دکتری به کنایه موقع بحث عدم وجود رفاه اجتماعی در کشورمون بهش اشاره کرد).
هر کس یه چیزی گفت تا رسید به یه دختر حزب‌اللهی دانشجوی خیلی جوون(که به احتمال قریب به یقین به عنوان آنتن فرستادندش تو جمع ما).
گفت اتفاقا حرف خیلی خوب و درستی زده و شروع کرد نقل قول از یکی از استادای دانشگاهشون که فرموده جامعه‌ی ما سریع داره پیر می‌شه و در‌آینده ما با مشکل پیرها دست‌به گریبانیم. هر آدم پیری به چهار جوون برای نگه‌داری احتیاج داره و باید اونقدر بزاییم تا مشکل برطرف بشه. بعد مشکل مدارس داریم که الان خیلی از مدارس غیر انتفاعی( که تو این سال‌ها عین قارچ روییدن و موسساش پول حسابی به جیب زدن) دارن منحل می‌شن و باید پرشون کنیم(بعدا فهمیدیم دوسه از فامیلاش مدرسه غیر انتقاعی دارن) از بیبی‌بومینگ(Baby Booming ) اوائل انقلاب گفت که چند سال دیگه پیر می‌شن(!) و ما باید یه بیبی بمینگ دیگه راه بندازیم.
همچین با شور و حرارت حرف می‌زد و دستاشو زیر چادرش تکون تکون می‌داد که چی... حواسش هم نبود خیلی بیشتر از وقتش حرف زده و به نظر هم نمیومد قصد تموم کردن داره..
نگاه کردم دیدم همه با لبخندی تمسخرآمیزی نگاهش می‌کنن. خوب همه (به غیر از من) خودشون اینکاره بودن و تحصیلکرده ...هر چی بهش تذکر دادم، دیدم نخیـــــر! خانم ول‌کن نیست. همین‌جور گازشو گرفته داره می‌ره. فکر هم می‌کرد خیلی سرش می‌شه. و با صدای تیزش که هر چه می‌گذشت به جیغ بیشتر شبیه می‌شد، تندتند حرفای احمقانه و غیر علمی می‌زد که شاید به درد خانم‌های عامی هم نمی‌خورد...
هر چی وسط حرفاش پروندم خانم عزیز با کدوم امکانات؟ که الان نسبت به خیلی از کشورها ما صفریم؟
با کدوم بودجه؟
مگه ما تا چند سال دیگه پول نفت داریم. با این اقتصاد مریض؟
با این همه بیکار؟
با صدای تیزش می‌گفت. اولا که باید پولدارا رو تشویق کنیم بیشتر بزان. تو ویلاهای چندهزار متری چرا فقط یک بچه؟ تازه اونم می‌فرستنش خارج.
فقیرها هم خدا روزی‌شونو می‌ده.
بقیه هم یه خورده اومدن ارشادش کنن دیدن نخیر! طرف سوار شده و هیچ‌جورم پیاده نمی‌شه. اتاق شلوغ شده بود و بعضی‌ها پچ‌پچ می‌کردن که این دختره دیگه کیه و...
به تذکرهای منم اصلا اهمیت نمی‌داد.
دنبال یه منجی می‌گشتم که یهو از پنجره تو حیاط چشمم خورد به بازرسی که قرار بود هفته‌ دیگه بیاد برای بازدید از جلسه، دیدم الان داره با چند تا بادمجون دور قابچین میاد به طرف اتاق کنفرانس. اگه اینم وارد این بحث می‌شد دیگه واویلا بود. اینم بدتر از اون دختره حزب‌اللهی بود و سرسپرده‌ی احمدی نژاد. تقریبا می‌دونستیم همین بازرسه این دختره رو فرستاده تو جمعمون برای خبر چینی و اینکه یه‌وقت حرف سیاسی نزنیم.
وقتی رسید پشت در، این دختره چند بار پشت سر‌هم با داد و فریاد اسم احمدی‌نژادو آورد.
منم در یک لحظه تصمیم بدجنسانه‌ای گرفتم.
دیدم دستگیره داره باز می‌شه.... با خودکار چندبار زدم رو میز و با لحنی اعتراضی داد زدم:
- خانم ... (اسمشو گفتم) لطفا این‌قدر بحث سیاسی نکنید!!
در حالیکه اینا رو می‌گفتم خانم بازرس وارد شده بود و به دختره که از شدت هیجان عین لبو سرخ شده بود نگاه شماتت‌آمیزی کرد(یعنی من تورو فرستادم مواظب اینا باشی حالا خودت کله‌ت بوی قرمه‌سبزی می‌ده) و بقیه‌ی خانم‌ها از این کلک من همه می‌خندیدن. خانم بازرس هم خنده‌ها رو گذاشت به حساب خوشحال شدنشون از دیدن مقام عالیشون:)
و باخنده مصنوعی با همه روبوسی کرد....
به دختره کارد می‌زدی خونش در نمیومد:)

3- چی بگم.... در نظرخواهی دفعه‌ی قبل همه چیز عیانه:(بعضیا اونقدر سعه‌ی صدر ندارن ...شاید فردا نوشتمش...تا اون‌موقع، نظر آذر عزیز رو بخونید تا بفهمید چی‌می‌خوام بگم.

4- چقدر از آمیزش جنسی لذت می‌برید؟ آیا شما هم اظهار تمایل می‌کنید یا دوست دارید اون فقط به طرفتون بیاد؟
بحثی جالب در وبلاگ بلوط.

این مطلب در زیتون دات کام
در زیتون بلاگفا
ببخشید من به هیچ عنوان به نظرخواهی زیتون بلاگ‌اسپات دسترسی ندارم. یعنی اصلا نمی‌دونم نظرخواهی داره یا نه. در ادیتور هم نظرها ثبت نمی‌شن.

5- نشست وبلاگی در تلویزیون با شرکت خوابگرد عزیزمان(رضا شکراللهی) و قوانلو قاجار
امشب، ساعت یکربع به دوازده شب. شبکه چهار.خودش پیش‌بینی کرده که احتمالا کلی از حرفاشون سانسور می‌شه. ولی خوب، باز دیدن داره. و البته شنیدن!

هیچ نظری موجود نیست: