شنبه 14 مرداد 85
1- دوست عزیزی به اسم گودرز - الف برام ایمیل زده و گله کرده از ملت همیشهغایبدرصحنه که:
" مگه من چه گناهی کردم که اومدید ابروی یه ضربالمثل رو درست کردید اومدید چشم من بدبخت رو کور کردید؟!
" وقتی پدران ما در قدیم گفتن که گوز به شقیقه چه ربط داره؟ منظورشون واقعا همین بود. اون زمونا واقعا دلیلی نداشت که کسی بگوزه و شقیقهش درد بگیره.
" حالا اومدن مثلا باادبیش کنن میگن: گودرز به شقایق چه ربطی داره؟!
"
آخه نامسلمونا، من از بچگیم - وقتی که هنوز شما ضربالمثل جعلی نساخته بودید- عاشق شقایق بودم تا حالا!" قبلنا پدر مادرش هم راضی بودن. گفتن دیپلم بگیر، گرفتم! سربازی برو، رفتم. کار نونوآبدار گیر بیار، آوردم. خونه بخر، قسطی خریدم...
" حالا که برای بار بیستم رفتم خواستگاری عشق ازلی و ابدیم شقایق، مادرش چادرشو یهوری میکنه، ایش و پیشی میکنه، میگه، اوا، آقا گودرز شنیدم مردم میگن: گودرز به شقایق چه دخلی داره؟!
یا اسمتو عوض کن یا دست از سر شقایقم بردار.
" آخه ملت مثلا باادب، اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید!
چرا زندگی دو جوون رو خراب میکنید؟! من شما رو نمیبخشم.
"حالا یه گودرز دیگه ممکنه عاشق دختری بهنام شقایق نباشه ولی گل شقایق رو دوست داشته باشه.
خلاصه یهبار دیگه این ضربالمثل لوس و بیمعنی رو بگید نگفتینها!! با گودرزهای دیگه متحد میشیم و پدر هر چی آدم باادب ضربالمثلنشناس رو در میاریم! والسلام
2- برم " نرگس" ببینم بیام بقیهشو بنویسم:)
3- تا وصل میشم اینم بگم:چرا هر چی جمهوری اسلامی انگشت روش میذاره- حتی یه مسئلهی برحق- میرینن مینِش؟
مثلا همین مشروطه! تا ازش دفاع نمیکردن برای مردم عزیز بود. حالا اینا میخوان با عوض کردن تاریخ مشروطه به نفع آخوندها در واقع به نفع خودشون تمومش کنن. سخنرانی تابلوی تابلوها "حداد عادل مفنگی" رو گوش کردید؟
ئه... وصل شدم! نرگسجون، نسرین جون اومدم:))
4- آخی... الهی من بمیرم. نمیدونستم مامان مهینشون مرده:( تسلیت !
5- .من و عدهای از دوستان هر کاری کردیم نتونستیم بلاگ رولینگمو به زیتون بلاگفا منتقل کنیم متاسفانه در بلاگفا به بیشتر از سی وبلاگ نمیشه لینک داد و تعداد وبلاگهایی که من دوستشون دارم خیلی بیشتر از ایناست. حتی خیلیهاشون در بلاگ رولینگم هم نیستن.اگر کسی به اینکار وارده و من هم میشناسمش بهم بگه و وقتشو داره و حاضره این زحمتو بکشه بهم بگه. ممنون میشم.
6- فیلم زیبای "جزیره آهنی" به کارگردانی رسولاف در کانادا نمایش داده شد. اما مای ایرانی اجازه نداریم ببینیمش!
از وبلاگ پویای عزیز، نویسندهی وبلاگ " من و ونکوور"
7- ماجرای دعوت شدن محسن فرجی به جام جم و آنجه بر او رفت....
8- و اینک...دارادادام...
وبلاگ حقوقدان پاریسی!
9- مدیار در قمار عاشقانه نوشته که چطور با دو مینیبوس خواستن برن آمل ختم اکبر محمدی و در پاسگاه گزنک نگهشون داشتن(یه وقت فکر بد نکنید، فقط به عنوان مهمان) و به مراسم نرسیدن.همراه با عکس و تفصیلات...
دشمنان بدانند که تن مدیار عزیزمون از خارش نمیافته
لینک جداگانه نداره؟
یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر