چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۵

1- عادت دارم هر چند وقت یک‌بار چندتا هزاری از خرجی خونه که اضافه میاد، یه جایی قائم کنم و روزی که من یاسی‌با پول کم میاریم یهو رو کنم و هر دومون رو خوشحال!
سعی می‌کنم خودم هم یادم بره چقدر، کجا گذاشتم. تابعدا برای خودم هم سورپریز باشه.
سی‌‌با اصلا به فکر پس‌انداز نیست و هر چی تو جیبش باشه خرج می‌کنه.


چند وقت پیش یکی از اون روزایی بود که در اثر ولخرجی پولامون تموم شده بود و باید می‌رفتم "بگرد‌بگرد".
تو جیب مانتوی قدیمی و کاپشن و بارونی. توی جا‌جورابی. توی جعبه‌ی لوازم آرایشی که معمولا ازشون استفاده نمی‌کنم و تو جلد دوربین عکاسی و خلاصه هرجایی که کمتر می‌رم سروقتشون
( لطفا برای دزدی نقشه نکشید که جاشون رو عوض می‌کنم ازین به‌بعد:) )
خیلی شد... با خوشحالی مرتبشون کردم و شمردم. با پول‌های کیفم تقریبا یه صدتایی اسکناس هزارتومنی شد.
گذاشتمش جایی که من و سی‌با پولای مشترکمون رو می‌ذاریم. گفتم شب سی‌با میاد می‌بینه خوشحال می‌شه.
توی گشتن به کیف قدمی برخوردم که مامانم بهم داده. کیفی پُر از یک‌قرونی، ده‌شاهی، دوزاری، پنج‌زاری ویه‌تومنی و دوسه‌تا اسکناس دوتومنی و پنج‌تومنی قدیمی!
یه‌سال عید مامانم تو خونه‌تکونی خواسته بود این کیفو بندازه دور و من ازش خواستم بدتش به من. همون موقع با حسرت برام تعریف کرد که در دهه‌ی چهل و حتی پنجاه چه چیزایی می‌شده با این پولا خرید.
بستنی کیم سی‌شاهی( یک‌ریال+ دهشاهی) قیفی بزرگ و لیوانی الدورادو 2 زار. دوره‌گردها زالزالک و گلابی جنگلی و گوجه سبز میاوردن تو کوچه‌ها و یه عالمه می‌دادن دوزار. هندونه‌های کوچولو یه قرون... دیگه چی؟ یادم رفته... آهان لبو، باقالی، بلال ( چرق و چوروق می‌کنه بلال، کوچه‌رو شلوغ می‌کنه بلال)... و...
و اگه بچه‌ای روزی پنج‌تومن نه، حتی اگه روزی یه تومن یا پنج ریال از باباش می‌گرفته نونش تو روغن بوده و می‌تونسته کلی خوراکی بخره تازه یه عالمه هم پس‌انداز کنه.
با پولا ور می‌رفتم و رفته بودم تو عالم خیال. پس این کیف یه زمانی یه گنج به حساب میومده. اما حالا چی؟
الان همین صدتا هزاری‌ها که از هفت‌سوراخ پیداشون کردم. برای خرج یک‌هفته هم کمه. بدیش هم اینه که اگه با 20 تا هزارتومنی بری خرید و بتونی یه چیزایی بخری چند هفته بعدش قیمتا اونقدر بالا رفته که نصف اونارم نمی‌تونی بخری.

آه...قبایم رو کجا بیاویزم که خدا خوشش بیاد...

2- چند وقت پیش سوار اتوبوس شدم و یه صدتومنی دادم. بقیه‌ی پولمو گذاشت کف دستم و من نگاه نکرده گذاشتم تو کیفم. موقع برگشتن اومدم پولا رو بدم به راننده اتوبوس، دیدم راننده‌ قبلی نامرد جای پنج تا ده‌تومنی نقره‌ای گنده ، پنج تا یه‌تومنی نقره‌ای گنده بهم داده.
فکر کنم اونم از مامانش یه کیف پول قدیمی گرفته و بهترین راه خرج کردنش هم دادن به هالوهایی مثل من دونسته:)
دقیقا یک هفته بعد این جریان تکرار شد و این دفعه به جای ده تا ده‌تومنی طلایی ده تا یک تومنی طلایی گرفتم. از یه راننده تاکسی... که داد دستم و گاز داد و رفت.
اینو گذاشتم برای عروسی داداشم که محکم بندازم تو کله‌ش!

3- نشریه‌ی گذرگاه شماره 57 منتشر شد.
مژده:‌ ازین شماره نشریه‌ی گذرگاه با فونت یونیکد منتشر می‌شه.

هیچ نظری موجود نیست: