رفیق فابریکمون داداش شهاب، که از شوما چه پنهون، ممکنده همسادهی دیفال به دیفالمون باشه.
عکس اون زیتونفروش نالوطی که صبح ما رو به صدای خوشگلش بیدار کرد، گرفته و فرستاده.
دمش گرم!
نوشتههای قشنگش هم میذارم اینجا
:Subject: T :: 1385.02.28 :: z8un foorooshi baa vaanet
زیتون کجایی که دارن می فروشنَت
کیلویی2 تومن اونم با چی؟با وانت:
ظهر پنجشنبه این بیچاره رو در حال زیتون فروشی با وانت دیدم و یاد پُست شما افتادم،
البته خیلی بی سر و صدا کنار خیابون وایساده بود و منتظر مشتری بود، شاید داداشو صبح تو محل شما زده بوده، البته اینجا هم با پارک کردن وانت مربوطه عمود بر پیاده رو و بستن نصب خیابون کم مزاحمت ایجاد نکرده بود
ازش اسمش رو پُُرسیدم نگفت، فکر می کرد برای روزنامه دارم عکس می گیرمقبل از این که برم پیشش یه ماشین پلیس(از این بنزای سبز رنگ) کنارش وایساده بود و داشت باهاش صحبت می کرد، من که رفتم از پلیسا خبری نبود، احتمالاً با یه کیلو زیتون راضی شده بودن;)
ممنون شهاب جان
21:08 Zeitoon
-->
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر