1- من ندارم سر یأس
با امیدی که مرا حوصله داد.
باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با با
دگلکو میآید
گلکو میآید
خنده به لب...
(شاملو)
2- مصاحبه با گلکوی دوستداشتنی وبلاگستان که برای پنلاگ(کانون وبلاگنویسان ایران) زحمتهای زیادی میکشه.
3- یک معذرت به خاطر فرستادهشدن لینک این زبوی(Zebo) لعنتی به دوستان عزیزی که آدرس ایمیلشون در آوتلوکم بوده.
من خودم از دست اینجور ایمیلا شکارم!
هزاران بار اینجور ایمیلا برام اومد و من نخونده دیلیتشون کردم.
پریشب گفتم یه تکپا برم ببینم چه خبره. عین ارکات و قزاقه؟( اونم باور کنید تو یه سال گذشته شاید دوسهبار بیشتر نرفتم).
اول باید ثبت نام میکردم. الکی کردم تا راهم بدن. درهمین موقع خانم همسایه زنگ زد و گفت شوهرش حالش بده.
بچهی بدخوابشدهشون که کامپیوترو روشن دید پرید پشتش و وقتی اومدم کامپیوترو خاموش کنم دیدم ایداد و بیداد دکمهی سندتو آل رو زده.
خلاصه ببخشید.
من از این جسارتها معمولا نمیکنم.
جسارتهام از یهنوع دیگهست:)
4- یک تشکر حسابی هم به خاطر ایمیلایی که برای همدردی با استاد و سپیده نوشتهبودید.نمیدونید چقدر برام این انسانیت و محبت شما ارزشمنده
.بلاگر عزیزی از سوئد گفته بود شماره حساب بدم تا200- 300هزار تومن بفرسته تا به تشخیص خودم به استاد یا سپیده یا کس دیگهای بدم.
استاد دانشگاهی از آمریکا 500 هزار تومن برای استاد کنار گذاشته.
مادر عزیز در نظرخواهی-کامنت شماره 41- گفته حاضره در خرج ثبت نام سپیده کمک کنه( ایشون همیشه در کارای خیر پیشقدمن) و خیلی پیشنهادهای کمک دیگه.
این نوعدوستی و حساسیت به مسائل انسانی شگفتزدهم کرد.
از طرف دیگه از اعتمادی که بهم دارید خوشحالم و به خودم میبالم.در زمان زلزلهی بم هم گاهی دوستانی از کشورهای دیگهای مثل کانادا و فرانسه چند میلیون جمع میکردن و ازم میخواستن یه جوری اونا رو به بمیها برسونم.
اما همیشه از این کار امتناع کردم. اونموقع شماره حساب شیرینعبادی رو که برای کمک به زلزلهزدهها باز کرده بود پیشنهاد دادم.
نه اینکه به خودم اعتماد نداشته باشم. که خیلی دارم
اما معتقدم این کارو کسی باید بکنه که بعدش یه گزارش حسابی راجع به لحظهلحظه کاراش بنویسه و برای من که با اسم مستعار مینویسم مقدور نبود. اصولا با اسم مستعار به خودم اجازه نمیدم وارد وادی مسائل مالی بشم.
تازه اینجور کارای خیریه هم اگه به دست گروهی منسجم و کارکشته و شناختهشده انجام بشه خیلی بهتره.
در مورد استاد و سپیده هم تقریبا مطمئنم که پول نقد نمیپذیرن.
سپیده قرض از من قبول نکرد. هنوز دنبال کاریم براش. شاید بهترین کار برای استادها کمک به چاپ کتابشون که سالهاست در ممیزی مونده. یا راه دیگهای که باید فکر کرد.
مستقیما پول دادن شاید به عزت نفسشون لطمه بزنه.
ما تو کشورمون امثال سپیده و استاد کم نداریم و شاید هم با وضع خیلی بدتری. ناراحتشدن زیادم به خاطر شناختنشون از نزدیکه.
اگر مشکلی از ایندو حل نشد، یا آدمی بسیار محتاج شناختم و تونستم کانالی بین خود شخص و کمککننده برقرار کنم، میدونم میشه روی دوستان عزیزم حساب کنم.
5- آیا واقعا کار احمدینژاد که ورود زنان به ورزشگاه رو آزاد کرده کاری مردمیه؟
به خاطر فشارهای بینالمللی نیست؟
مثلا در موقع انتخابات تو تلویزیون مرتب با همین خانمهای بدحجاب و بهقول دوستی شُلحجاب و مردان فکل کراواتی مصاحبه نمیکنن؟
و وقتی خرشون از پل گذشت برای همونا گشت خواهران زینب میگذارن
!مگر ملت رو با شورت ورزشی نبردن وسط زمین فوتبالو نماز شکر پیروزی ِ تیم استقلال رو به جا آوردن؟ به قول یکی از کامنتها وقتی سیاست ایجاب کنه و خطرو پیش گوش خودشون حس کنن حتی فتوی میدن لختمادرزاد هم میشه نماز خوند.
آیا اگه احمدینژاد برفرض نوع پوشش هم آزاد کرد دلیل بر دموکرات بودنشه؟
به نظر من اینا هر وقت احساس خطر میکنن حاضرن دست به هر کاری بزنن. برای بقاشون. نه برای مردم! و برای ترس از حملات خارجی و نه بهخاطر مبارزات مردم.
6- اوایل این هفته به مجلس ختم پدربزرگ دوستم رفتم.
او از حاجآقاهای بهنام و مثلا خیّر ِ شهر بود. و از همین راه خیری(!) خونهو زندگیییبه هم زده که بیا و ببین! فکر کنم کل نزدیکان تا هفت نسل احتیاج به کار کردن ندارن!
خانمهای مداح براش چه کردن! اونقدر از فضائل اخلاقیش گفتن و از کمکای مخفیانهش به ضعفا که آدم فکر میکرد نکنه یکی از امامها بوده و ما خبر نداشتیم.
میگفتن یکی از همین خانممداحها صیغهش بوده.
یکی از جالبترین صحنهها دیدن سُروندن عمدی چادرهای کیپ گرفته شده به وقت هقهق گریههای زورکی و معلوم شدن لباسهای تور توری( یه تورتوری میگم و یهتورتوری میشنوید) مشکی بر تن خانومهای تپلمپل و دیدن کوه گوشت لرزان بدنهای سفیدمفید و بخصوص منظرهی لباسزیرهای قرمز و سبز و بنفششون بود که هارمونی عجیبی با هم داشتن.
بخصوص با موهای دکلره کردهی جیغویغی و مشهای فانتزی و...
بگذریم...
میخواستم راچع به بحثی که آخر مجلس پیش اومد بگم.آخرش یکی از خانمهای مداح که با اون صدای کلفت مردونهش صدوبیست بار رقیه رو در کربلا کشت و دوباره زنده کرد و چهل بار "عجب رسمیه رسم زمونه" رو عین رسول نجفیان دکلمه کرد، رو پخش کرد و باعث شد همهمون دلغشه بگیریم، داد یه دختر کارتش رو بین جمعیت پخش کنه.
حاجیه خانم رقیهی حسین زاده متخصص در امر مولودیخوانی، نوحه، انواع اقسام سفره، ختم قرآن به صورت تندخوانی و...
خانمی دستش رو بلند کرد و بلندبلند، طوری که از این ور سالن 500 متری صداش به حاجیهخانم برسه گفت:- سوال هم جواب میدین؟
- بله خواهر بپرسید. ما برای همین است اینجاییم.
- من هر سال برای حضرت محمد( در اینجا حضار یه صلوات بلند محمدی فرستادن) مولودی میگیرم. من همیشه دو تا خانوم دفزن میارم که در تموم ساعات جشن دف میزنن. از نظر شما ایرادی داره؟
- ای وای خواهر. معصیت میکنی! دفعهی دیگه بگو من بیایم تا نشانت بدهم مولودی را چطور بدون دف میخوانند. دف حرام است!
خانم دیگری خیلی جدی گفت:- اما من شنیدم اگر دور دف ازین حلقهها نداشته باشه زدنش در تولد حضرت( دوباره صلوات محمدی) اشکالی نداره.خانم دیگری که اونم مداح بود و قبل از حاجیه رقیه مدح حاج آقارو گفته بود( شاید او هم صیغه بوده که اینقدر از کمکهای حاجآقا به زنان بیوه خبر داشت) و کمی شلحجاب از تر رقیهخانم بود، گفت:
- حلقهها اگه یک دور باشه اشکال نداره. ولی دفهایی که پشتشون در هر ردیف چند حلقه توی هم دارن و خیلی صدای زنجیر میدن حرامن!
آقایی که شوما باشین، خانومی که شوما باشین، بحث در گرفت. من با این که کار داشتم برام جالب بود که اینا بالکل حاجآقا رو که اینهمه خرج ختمش کرده بودن فراموش کرده بودن و چسبیده بودن به حلقههای دف!
موندم و یه خورده دیگه گوش دادم.
خانمی که اول سوال کرده بود حسابی .. گیجه گرفته بود.گفت میخوام برم قم و از آیات عظام کسب تکلیف کنم( دف زدن یا دف نزدن! مسئله این است)
از قیافهی ناامیدش حدس زدم آخرش از خیر مولودی گرفتن هرساله میگذره.
موقع کفش پوشیدن، دم در خانومه رو دیدم گفتم: باور کنید اگه الان حضرت محمد زنده بود کتشلوار میپوشید و بهترین ماشینو سوار میشد و دف که سهله خودش پیانو و ویلن میزد... مولودیتونو بگیرید و نوازندههای انواع اقسام سازها رو دعوت کنید و...هنوز داشتم افاضات میفرمودم که خانومه نگاهی عاقل اندر سفیه( خودشه!) بهم انداخت و بدون کلمهای رفت.
7- آخ... هیچکی منو سر مزرعه جدی نگرفت....
8- اصلا نباید این همه اطلاعاتو یکدفعه به کسی دارد:)
2:18 Zeitoon
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر