1- دریغا انسان
که با درد قرونش خو کرده بود،
دریغا!
این نمیدانستیم و
دوشادوش
در کوچههای پر نفس ِ رزم
فریاد میزدیم...
(شاملو)
2- کلارا زتکین
همهی ما باید خانم زتکین رو بشناسیم.
چون او کسی بود که در سال 1910 پیشنهاد کرد که هشتم مارس، به پاس تظاهرات وسیع زنان کارگر در سال 1900، روز جهانی زن اعلام بشود و شد.
کلارا کسی بود که همراه با روزا لوکزامبورگ و لیبکنخت حزب کمونیست آلمان رو پایهریزی کردند.
کلارا آیزنر در سال 1857 میلادی دنیا آمد. خانوادهای روشنفکر و آزادیخواه داشت.
در جوانی تحت تأثیر اندیشههای لیبکنخت بنیانگذار حزب سوسیالدموکرات آلمان قرار گرفت.
در آن زمان هنوز پیوستن زنان به یک حزب سیاسی در اروپا عملی بسیار شجاعانه بود، و او عضو شد. وقتی که حزب توسط صدراعظم وقت آلمان" بیسمارک" غیر قانونی اعلام شد، کلارا و همفکرانش شروع به فعالیت زیرزمینی کردند.
در همان زمان کلارا عاشق نجاری روسی به نام"اوزیپ زتکین" شد و کلارا از آن زمان نامفامیل همسرش را برگزید.( ای مرد ذلیل!)
آنها به ناچار در سال 1882به فرانسه گریختند و با فقر و نداری روزگار گذراندند.به طوری که هر دو پسر تازهبه دنیاآمدهشان به بیماری سل مبتلا شدند.
در سال 1886 کلارا با دو فرزندش به آلمان بازگشت و بدون درنگ فعالیتهای سیاسی و احتماعی خود را شروع کرد. او از اینکه کارگران زن مجبور هستند که شش روز در هفته و هر روز 14 ساعت کار طاقتفرسا بکنند و جز پول کمی که برای خرید سیبزمینی و چند تکه نان هم به زور کفاف میداد عایدشان نمیشد، زجر میکشید.
او که پی برده بود که چارهی کار کاگران سازماندهی و آگاهیست، سخنرانیهایی را در این ارتباط و همینطور در مورد نقش زنان در صنعت ترتیب داد. گاه مخاطبین کلارا به هزاران نفر میرسید.
کلارا با "فردریک انگلس" فیلسوف معروف آلمانی دوست صمیمی بود و با نظرات او در کتابهای" منشأ خانواده" و" مالکیت خصوصی" موافق بود.
اوهم عقیده داشت" ستم زنان ناشی از ظهور مالکیت خصوصیاست"
کلارا در سال 1889 به فرانسه رفت و در کنگره بینالملل دوم(سوسیالیست) شرکت کرد و حاصل تلاشهای ضد جنسیتی او در این کنگره نیل به حق رأی و دستمزد برابر برای کار برابر برای زنان بود.
این مبارزه بعدا توسط زنان دیگر با هر عقیده و مرام و مسلکی ادامه پیدا کرد و همچنین روز جهانی زن (هشتم مارس) رو همه به رسمیت شناختند.
در سال 1919 لیبکنخت و رزا لوکزامبورگ، همرزمان کلارا بد از تحمل شکنجههای شدید به طرز فجیعی کشتهشدند و کلارا سوگنامهای را به یاد جانباختگان نوشت.
کلارا زتکین با لنین رهبر انقلاب اکتبر هم روابط صمیمانهای داشت.
در سال 1932 کلارا زنی بیمار و ناتوان و نابینا شده بود. حزب نازی او را به مرگ تهدید کرده بود. با وجود این بجران شدید جسمی کلارا در اجلاس ریچستاک آلمان بیش از یک ساعت ایستاده سخنرانی کرد. او گفت:"آرزو میکنم زنده باشم و آلمان سوسیالیست را به چشم(!) ببینم!"
او همچنین فاشیسم را به عنوان درندهخوترین شکل حکومت سرمایهداری انحصاری محکوم کرد و گفت:"جریانهای ضدفاشیست نباید رنج مضاعف میلیونها زن را که ناشی از نابرابری جنسیاست نادیده بگیرند."
کلارا زتکین این فمینیست واقعی در سال 1933 چشم بر جهان فروبست.
یاد این زن شجاع و مبارز را گرامی بداریم...
( زندگینامهی کلارا رو از مقالهای از سهیل آصفی، روزنامهی شرق، خلاصه کردم.)
3- بارها شنیدم که فمینیستی میگه که بهخدا من سیاسی نیستم! فقط یه فمینیست بیآزارم.
نمیدونم چطور ممکنه زنی یا مردی فمینیست باشه اما به مناسبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و... موجود در جامعه که باعث آزار و اذیت و همینطور تبعیض بین زنان با دیگر اقشار میشه اعتراض نداشته باشه و فعالیتی نکنه. نمونهش همین خانم زتکین!
اصلا همین سیاستهاست که باعث بروز مشکلات میشن و تا این سیاستها عوض نشن امکان نداره فمینیستها به هدفشون برسن.
چطور ممکنه وقتی در قانون اساسی و یا قانون کار مملکتی اینهمه اشکال هست بگیم ترو خدا بیایین به زنا حقوق برابر بدین و جان من زنها رو هم برای پستهای مدیریتی در نظر بگیرید و مرگ من اینقدر برای بعضی از رشتهها محدودیت جنسیتی نذارید و منو کفن کردید اینقدر اذیتمون نکنید و... بذارید هر جور میخواهیم لباس بپوشیم و...
تو وقتی میگی روسری نباید اجباری باشه با یه حکومت در افتادی! وقتی قانون میگه فقط گردی صورت و مچدست و پا مجازه معلوم باشه چطور میتونی بگی من در چارچوب قانون حرکت میکنم ولی روسری بده!
یا خیلی ببخشید من چطور ادعای فمینیست بودن و برابری زنی رو باور کنم که موقع نماز خوندن و راز و نیاز با خداش، میاد چادر سرش میکنه و پشت سر آقایون نماز میخونه؟ اگر معتقده که زن و مرد برابر آفریده شدن، چطور میتونه قبول کنه که مرد بیحجاب و مثل زندگیش لباس بپوشه ولی خودش که تو زندگیش هفتقلم آرایش میکنه و معتقده که خدا هم همهجا هست .موقع نماز میاد لاک و آرایششو پاک میکنه و چادر میپوشه نماز میخونه، تازه اونم پشت سر مردا...
من باور نمیکنم. یا یه جای کار فمینیست میلنگه و داره مارو گول میزنه و یا خیلی متظاهره و آدم ناصادق مطمئنا مبارز هم نیست.
به نظر من یه فمینیست حتما برای خودش باید یه جهانبینی داشته باشه. باید از نظر سیاسی و اقتصادی یه مدینهی فاضلهای برای خودش داشته باشه!
من نمیگم کمونیستم خوبه یا سرمایهداری یا...
همونطور که وقتی امروز دکتر میریم نسخهش با نسخهی پارسالش فرق میکنه( داروهای جدیدی بهبازار اومده و کشفهای جدیدی برای معالجه شده)برای جامعهی امروز هم نمیشه نسخهی قدیمی نوشت... ولی باید از هر ایدئولوژی چیزای خوبشو بگیریم.
نمیدونم چرا یه عده میترسن اگه اسم عدالت اجتماعی و برابری رو ببرن بهشون انگ کمونیستی بزنن. یا بهتر بگم کمونیسم رو با طاعون یکی میدونن.
از انگها و اسمها و ایسمها نترسیم. هر کی حرف خوب زد، حرفشو قبول کنیم.
4- شیرینعبادی وکیل اکبر گنجی اعتراض کرده که چرا نمیذارن موکلشو ببینه و ماههاست ازش بیخبره!
خیلی از ما روزی نیست که به گنجی و گنجیها فکر نکنیم.
نمیدونم چی به سرش آوردن.
یادتونه در اون زمانی که گنجی در اعتصاب غذا بود و نوشتن از گنجی شدیدا مد بود یه عده نوشتن که تا گنجی آزاد نشه دیگه وبلاگ نمینویسن؟
خوب دیگه، احتمالا گنجی برای یه عده دمده شده... تا موجی جدید بیاد و بپرن روش...(عدهی کمی اینطورن ها...)
5- وقتی نظرخواهی مطلبی که آقای بلوچ دربارهم نوشته بود و توش یکی از پستهای قدیمیمو معرفی کرده بود باز کردم کامنتهای مدیار عزیز (مجتبیسمیعینژاد) رو دیدم(۲-۳-۲۴). همون کامنتی که مدیار خبر داده بود که سهنفر از بلاگرها رو گرفتن.
بعد از اون سه، مدیار دستگیر شد و....
6- نمیدونم چی شده که دختربس دیگه نمینویسه...
7- گوشههایی از خاطرات امید حبیبینیا در زندان( سال 67)...
8- کسی از پوپک گلدره( بازیگر سریال داستانیهای شیرین دریا و همینطور مزرعهی کوچک) خبری داره؟ از حالت کما خارج شده؟
فقط میدونم در بیمارستان مهر بستریه. امیدوارم تاحالا خوب شده باشه.
9- تو این همه خبر بد، خوندن نوشتههای دلنشین تیلا ادر مورد نینیش به آدم نشاط میده!...
همینطور چرتینکوف و بقیهی مامانایی که تازه نینیدار شدن:)
پ.ن.
ایبابا، بچهی ناز تیلا رو چشم زدم. الان رفتم دیدم نوشته مریضه:(
10- و خوندن شعر زیبای یوزپلنگانی که با من دویدهاند بیژن نجدی در وبلاگ و حسرتی...
نظرات
دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
واقعا" چی میشد اگه فارغ از زنده بادها و مرده بادها، تنها به دنیایی بهتر فکر میکردیم.
ارسال یک نظر