چهارشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۴

زیتون از مسافرت برمی‌گردد

1- موضوع شعر شاعر پیشین
از زندگی نبود.
در آسمان خشک خیالش، او
جز با شراب و یار نمی‌کرد گفتگو.
او در خیال بود شب و روز
در دام گیس مضحک معشوقه پای‌بند،
حال آن‌که دیگران
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
مستانه در زمین خدا نعره می‌زدند.
...
موضوع شعر
امروز
موضوع دیگری‌ست...
امروز،‌ شعر حربه‌ی خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخه‌یی ز جنگل خلقند
نه یاسمین و سنبل گل‌خانه‌ی فلان.
بیگانه نیست شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق.
او با لبان مردم
لبخند می‌زند.
درد و امید مردم را
با استخوان خویش پیوند می‌زند...
(قسمت‌هایی از شعر زیبای "شعری که زندگی‌ست"ِ احمد شاملو.
برگرفته از کتاب"از نیما تا بعد" به انتخاب فروغ فرخزاد چاپ1347- بعدها بعضی از اشعار این کتاب توسط خود سرایندگان کمی تغییر پیدا کرد.)

2- شمال بودم. مُتل‌قوی سابق(سلمان‌شهر فعلی). توی یکی از ویلاهای خیابون دریاگوشه. جای همه‌تون رو خالی کردم.
همه نوع آب و هوا دیدم. صاف و آفتابی، ابری، کمی‌مه‌آلود، خیلی‌مه‌آلود، ‌نم‌نم‌بارونی، بارون شدید، رگباری...(نه بابا، برف کجا بود!)
در همه‌ی وقتاش تو دریا شنا کردم. صاف و آروم و آفتابی، موج‌دار، توفانی، همین‌طور در دریای به‌قول شمالی‌ها شورشی!
هم تو طرحِ مثلا سالم‌سازی با مایوی واقعی شنا کردم و هم تو منطقه‌ی غیرطرح و کافرسازی با مایوی غیر واقعی(بلوزشلوار).
نمک‌آبرود هم رفتم. تو قسمت دوچرخه‌سواری خانم‌ها کلی چرخ‌سواری کردم. خیلی پیست قشنگیه! توی یه جنگل کوچیک انبوه کلی راه‌درست کردن و می‌تونی راحت مانتو روسری‌تو دربیاری و موقع دوچرخه‌سواری باد به موها و گوش و گردنت بخوره و کیف کنی.
این‌دفعه تله‌کابینشو نرفتم. چون تو دو روزی که رفتیم نمک‌آبرود صف مشتاقان اون‌قدر زیاد بود که حداقل 5 ساعت باید یه‌لنگ‌ِپا تو صف وای‌میسادی. کی حوصله‌ی یه‌جا وایسادن رو داره، اونم محیطی به اون زیبایی و قشنگی!
شاید بعدا کامل بنویسم که کجاها رفتم و چیکارا کردم:)
تا یادم نرفته از فروشگاه‌هاش بگم. قیمت تی‌شرت‌هاش خیلی پایینه! تی‌شرت‌هایی که علی‌دایی تو مغازه‌های جورابانش تو تهرون می‌ده 12-11 تومن، همونو تو شمال با همون مارک می‌فروشن 5/3. فروشگاه ایران‌تافته. (عجب گرون‌فروشیه این دایی!)
شلوار جین و کتون داره 5/4. شبیه همونو پاتن‌جامه می‌ده 18-17... و بگیر برو تا آخر...

3- خدا بگم این خوابگردو چیکار کنه. هر جا می‌ریم حواسمون اتوماتیک‌وار می‌ره پیش غلط دیکته‌ها‌ و غلط‌های دستوری.:)
با اینکه خودمم تو نوشته‌هام کلی غلط دارم ولی نسبت به غلط‌نوشتن دیگران خیلی حساس شدم.
شمال پر از پلاکارد‌هاییه که غلط داره. نمونه‌ش پلاکاردی که تو ساحل قسمت طرح متل‌قو زدن: " با پرتاب شیشه، قوطی حلبی و کاغذ تفریگاه ساحلی خود را کثیف نکنید."



یه پلاکارد بامزه‌ی دیگه اون‌ورتر زدن: "پدر‌ومادر گرامی لطفا فرائض دینی خود را در جلوی چشم بچه‌ها انجام دهید تا آن‌ها از کودکی تشویق به انجام آن‌ها شوند!"
آخه بگو همه کارو که جلوی چشم بچه‌ که نمی‌شه کرد! یه خورده توضیح‌المسائل بخونید متوجه می‌شید چی می‌گم. مثلا پدر جلوی بچه‌ش بعد از هر جیش عمل استبراء انجام بده:) یا مادر غسل جنابت یا امتحان لکه‌ی حیض و از این جور کارای خصوصی و بی‌ادبی...

نویسنده‌های بعضی وبلاگا هم تا وقتی ایرانن، می‌بینی همه چیزو درست می‌نویسن. ولی وقتی پاشون می‌رسه به خارج‌کشور یهو دیکته‌ی بیشتر کلمات یادشون می‌ره.
نمونه زیاد داشتم ولی گفتم ننویسم کی، بهتره.

4- احمدی‌نژاد رفته نیویورک. تو روزنامه‌ها نوشتن و تو تلویزیون گفتن که استقبال بی‌نظیری ازش شده. ولی من تنها تصویری که دیدم عکس یه پسر تپل‌مپل ده‌دوازده‌ساله‌ست که داره بهش گل می‌ده و از ریخت و قیافه‌ش برمیاد که آقازاده‌ی یکی از سفرا یا نورچشمی‌ها باشه.
چند هفته‌پیش آذر عزیز در نظرخواهیم نوشته بود که مردم ایرانی برای آمادگی استقبال، از اون‌موقع تخم‌مرغ‌ها و گوجه‌فرنگی‌ها رو گذاشتن تو آفتاب.
چی‌شد؟ مورد استفاده قرار نگرفتن؟
(البته من خودم موافق این کارا نیستم ها... آخه طفلک بعد از سال‌ها و اندی کت‌شلوار تر‌تمیز از بیت‌المال خریده. حیف نیست کثیف شه؟ بذار دوسه‌تا مسافرت باشه بره، بعدا...)
بعد از پست این مطلبم برم تو سایت‌های دیگه ببینم در این رابطه چیزی نوشتن یا نه.

5- ا... وبلاگم واقعا سه‌سالش تموم شد. 25 شهریور 81 شروع کردم...
یادش به‌خیر... اون‌موقع‌ها محیط بهتر بود و بعضی‌ها به خاطر یک مشت دلار(ویزیتور) هزار کلک سوار نمی‌کردن و هزار زبون نمی‌ریختن و برای حذف‌ کسی دست‌به‌یکی نمی‌کردن و...
ولش کن اصلا... بیکاری‌ها زیتون...


---------------
پ.ن.
۶- جلسه‌ی پالتاک کانون وبلاگ‌نویسان ایران(پن‌لاگ) برای مبارزه با سانسور
زمان: یکشنبه ۲۷ شهریور ساعت ۸ شب به وقت ایران.
مکان:Paltalk Room: Social Issues -->PenLog

92 نظر

هیچ نظری موجود نیست: