دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۴

اندرباب رشد قارچ‌وارشرکت‌های هرمی در ایران

1- یقینم حاصله که هرزه‌گردی
ازین گردش که داری برنگردی
به‌روی مو ببستی هر رهی را
بدین عادت که داری کی ته مردی...
(باباطاهر عریان)

2- سر کوی تو تا چند آیم و شم
ز وصلت بینوا چند آیم و شم
سر کویت برای دیدن تو
نترسی از خدا چند آیم و شم...
(بابا طاهر)

3- چگونه مفتی مفتی پولدار شویم!
بسم‌الرب الپولداران
الف- اولین باری که با این نوع پولدار شدن آشنا شدم تو بانک بود.سه‌چهار سال پیش. برای پرداخت فیش برق تو صف وایساده بودم( آره، صف برای پرداخت پول برق. اونم یه ساعت. چی؟ از credit card یا اینترنت پرداخت می‌کردم؟ دلت خوشه ها. اینجا ایرانه داداش!) که خانمی که در صفِ پرداخت وایساده بود و لیستی دستش بود، داد جاشو براش نگه‌دارن و به من نزدیک شد.
لیست رو نشونم داد. من هاج و واج به اون کاغذِ طومارمانندِ زرد رنگ نگاه کردم. یه عالمه اسم بود و جلوی اسم هر کسی مبلغی نوشته شده بود از 36 تا 360 هزار تومن. بیشترشون اسم خانوما بود. برام گفت تو کرمانشاه بنیاد خیریه‌ای(!) تأسیس شده که کافیه فقط 6 هزارتومن بهشون پرداخت کنی تا چند ماه بعد چندبرابر پول رو به حسابت واریز می‌کنن. من الان اومدم برای اینایی که اسمشونو می‌بینی پول واریز کنم. اگه 6 تومن همراهته بده تا اسمتو بنویسم تو لیست. چون فردا دیره و کلی از پولدار شدن عقب می‌مونی. من با اینکه همیشه پول همراهمه گفتم قراره بعد از اینجا برم خرید و ممکنه پول کم بیارم(ترسیدم بگم ندارم چشام لوم بدن). کارت آرایشگاه‌شو داد گفت پس می‌تونی منو اینجا پیدا کنی. به مادر و پدر و فک‌و فامیل و آشناهاتونم بگو. گفت خودش از این راه صدها برابر آرایشگاه درآمد داره و نمایندگی این بنیاد خیریه رو در کرج گرفته.
از بانک که بیرون اومدم کارتشو انداختم تو اولین سطل آشغالی که دیدم. اون‌موقع اصلا نمی‌دونستم این چیزا یعنی چی..

ب- خانمی که در محله‌مون زندگی می‌کنه و جز سلام علیک رابطه‌ای باهم نداشتیم اومد دم در خونه‌ و بعد از کلی مقدمه‌چینی منو به منزلش دعوت کرد. گفت قراره عصر خواهر‌زاده‌ش که مثل من دانشجوئه بیاد و در مورد نوع جدید پولدارشدن صحبت کنه. هر چی خواستم از زیرش دربرم گفت حالا تو بیا. من بلد نیستم توضیح بدم. یه عالمه هم منت گذاشت که تو این همه اهالی محل حس کرده من بیشتر لایق پولدار شدنم! عصر که شد اصلا یادم رفت. که صدای زنگ تلفن از جا پروندم.
- پس چرا نمیای؟ همه منتظر شمان تا شروع کنن.
خدایا شروع چی؟ همه کی‌ان؟
حس کنجکاویم تحریک شد.
رفتم دیدم دختر حدودا 20 ساله‌ای ته‌ِ سالن پذیرایی جلوی WhiteBoardی ایستاده و عین خانم معلم‌ها ماژیکی دست گرفته و با زدن روی وایت‌برد مهمونا رو وادار به سکوت می‌کنه. تا من رفتم همه گفتن: زیتونم اومد. دیگه شروع کن. یکی گفت بدو غذام رو گازه الان می‌سوزه. یکی دیگه گفت بدو الان مهمونام میان و...
دختر با اخم و خیلی جدی شروع به ترسیم دایره و خط‌هایی کرد که عین هرم در پایین زیاد می‌شدن. چیزهای درازی می‌کشید و می‌گفت اینا دستاتون می‌شه. این دستتون با اون دستتون باید برابر شه وگرنه دیر پولدار می‌شین. تبلیغ DictionaryOnLine رو می‌کرد.( اون‌روزا نمی‌دونستم به این‌جور تبلیغ‌کردن می‌گنPresentکردن). دختر هر کسی که سوالی می‌کرد دعوا می‌کرد و انگار ارث پدرش رو طلب داشت. من از لجم درست گوش نمی‌کردم و راستش اصلا تو این باغ‌ها نبودم. فقط شنیدم که می‌گفت خودش به جایی رسیده که ماهی 4000 دلار جرینگی میاد تو حسابش. چه‌جوری می‌شه یهو همه‌ی مردم با دادن 81 هزار تومن یا 192 هزار تومن یا 370 هزار تومن(اونم با خریدن اشتراک یه‌ساله‌ی دیکشنری)، میلیونر شن؟
بعد از جلسه اون خانم ده‌ها بار اومد دم در خونه‌م و گفت پس چرا نمیای اسم بنویسی و من هر بار بهانه‌ای آوردم. نمی‌دونم چرا نمی‌گفتم نه. شاید ازش رودروایسی داشتم. آخرش ازم ناامید شد...


ج- سوار تاکسی بودیم. راه هم طولانی بود. پسری حدودا 22 ساله به محض سوار شدن کلاسوری درآورد و اول از کمی حقوق و گرونی و بی‌ثباتی وضع اقتصادی ایران گفت و بعد حرفو کشوند به اینجا الان از راه NetWork Marketing می‌شه راحت پولدار شد و...
گفت مهندس عمرانه و به زور پارتی‌بازی 50 کیلومتر دوراز خونه‌ش کاری گرفته با حقوق 150 هزارتومن و با پیشنهاد یکی از دوستاش 3ماهه وارد تشکیلات Gold Mine شده. 3 محصول گلدماین خریده هر کدوم 56 هزار تومن. حالا از راه زیرمجموعه گرفتن ماهی 5 میلیون تومن درآمد داره. زن و پدرزن مادرزن و مادرپدر و خواهر برادرشم وارد این‌کار کرده که هرکدوم از ماهی 500 تااون جدید‌جدیده ماهی 70‌هزار تومن درآمد دارن که به‌زودی مبالغش زیاد می‌شه.
کلاسورشو باز کرد و هرم رو نشونمون داد. اون‌قدر توی راه تعریف کردو زبون ریخت که دونفر دهنشون برای پول بادآورده آب افتاد و ازش شماره گرفتن. برای من هم در کاغذ کوچکی شماره‌شو نوشت.
وقتی از تاکسی پیاده شدم اولین کاری که کردم کاغذو مچاله کردم و انداختم دور.. اون‌موقع فکر محیط زیست‌اینا نبودم:) حالا گیر نده.

د- یکی از پسرای دانشگاهمون بعد از مدت‌ها زنگ زد و حال و احوال و بعد... چه نشسته‌ای که بدون کار و زحمت می‌شه پولدار شد و در آسمون‌ها سیر کرد و ...
و اصرار که امشب یه جلسه‌ایه در منزل فلان‌کس و حتما باید بیای. هرچی گفتم کار دارم. گفت کارتو بده به جولا... جلسه‌ی خیلی مهم و حیاتی‌یه...و اگه نیای ناراحت می‌شم و... خانم فلان هم امشب اونجاست و...
گفتم اینم برم ببینم چه خبره.
توی یه سالن بزرگ گوش‌تاگوش آدم نشسته بود. آدم‌های ظاهرا حسابی. دکتر و مهندس و رئیس‌بانک و کارمندعالی‌رتبه‌ی فلان شرکت. فلان حزب‌اللهی و فلان قرتی و فلان هنرمند و فلان استاد و خلاصه یه عالمه زن و مرد و پیر و جوون. جلسه‌ی Gold Quest بود. اسم اینو قبلا خیلی شنیده بود. با کنجکاوی به حرفا گوش دادم. یه عده ناراحت بودن که محصول هنوز بعد از ماه‌ها به دستشون نرسیده.منظور از محصول، قطعه طلاییه که از تو لیست Shoppingِ گلد کوئست خریداری کردن.. اونجا چندنفری بودن که "خیلی‌بسیار‌زیاد" بهشون احترام می‌ذاشتن که بعدا فهمیدم سرشاخه‌هایی‌هستن که به سود هفته‌ای چهارپنج‌هزار دلار رسیدن. ساعت‌های طلا دستشون بود و از Vacationهای شرکت تعریف می‌کردن و دل ملت رو آب می‌کردن. همه مشتاقانه نگاهش می‌کردن و موقع گوش دادن به حرفاشون با نگاه‌های آرزومند هر چند دقیقه آب‌دهنشون رو قورت می‌دادن.
محصولات کلکسیونی گلد‌کوئست از 550 دلار شروع می‌شه تا چندهزار دلار و قیمت طلای واقعیش یک‌سوم این قیمته.
خیلی از افراد اونجا می‌گفتن وقتی به سود مورد دلخواهشون برسن شغل قبلیشونو ول می‌کنن و به‌صورت حرفه‌ای مشغول زیرمجموعه‌گرفتن می‌شن. کاری که چند نفر از توی جمع کرده بودن. چند دانشجو هم درسشونو ول کرده بودن. دیگه آینده و حقوق یه لیسانسه براشون جذابیتی نداشته...
بعد از جلسه و یه‌بار present کردنم با اون کلاسورهای معروفشون، این دوستم صدها بار بهم زنگ زد و از زیر بار خریدن شونه‌خالی کردم.
ازش پرسیدم چرا به من اینهمه اصرار می‌کنی؟ گفت برای اینکه تو خیلی اجتماعی هستی و هزاران دوست و آشنا داری.
گفتم ولی بدون با اومدن من شاخه‌ت تا ابدالدهر می‌خوابه. آخه من اصلا نمی‌تونم سر مسائل مالی با کسی حرف بزنم یا بازاریابی کنم.
گفت می‌تونی. وقتی بخری مطمئنم می‌ری دنبال زیر مجموعه و تو وحشتناک می‌تونی زیرمجموعه جمع کنی و دستامنون دراز کنی...
هر چی زنگ می‌زنه می‌گم نه...

ه- یکی از دوستای قدیمم بعد از N سال تلفن زده.
- الو الهی قربونت برم زیتون جون! و من منتظرم کارشو بگه.
زیتون جون یه راه پول درآوردن پیدا کردم، مامان! اَنگِ خودته. گفتم کی بهتر از زیتون. هم تو هزار انجمن می‌ره هم سروزبون داره. کی پولدار شه بهتر و لایق‌تر از اون!
،‌حدس زدم چیکار داره.
- کدوم شرکت؟
- من که هنوز چیزی نگفتم؟
- گلد کوئست؟ گلد ماین؟ دیکشنری‌آن‌لاین؟...؟ ....؟ (بدبختی اسامی بقیه یادم رفته. یعنی درست گوش ندادم.)
- نه بابا!!! اینا که غیر قانونی شدن. یه شرکت ایرانی به ثبت رسیده. مدیرش فلانیه و محصولاتشم گردنبند و گلیم ایرانی که در اصفهان بافته می‌شه.
- گلد‌کوئست و گلد ماین هم که همچین غیرقانونی هم نیستن در سازمان تجارت جهانی به ثبت رسیدن.
- مگه دیشب تو اخبار نشنیدی مرکز گلدکوئست رو تو خیابون میرداماد پلمپ کردن؟ دیگه اصلا به درد نمی‌خوره.
و به زور خواست قراری بگذاره که این شرکتو که این اسمشو یادم رفته بهمPresent کنه...
56 تومن می‌دی.. به جای 30 تومنش یه کارت اعتباری خرید بهت می‌دن و با اولین دونفری که عضو کنی(خرکنی) 34 تومن میاد تو حسابت!
ـ یعنی با اولین دونفر بیشتر از پولی که دادم دستمو می‌گیره.
با خوشحالی : آره دیگه... و همینطور پولدار می‌شیم و پولدار می‌شیم تا چشای همه پلقی بزنه بیرون...
- ولی من اصلا بلد نیستم راجع پول با دیگران حرف بزنم.
تو این راهها زرنگا پولدار می‌شن و آدمای زیر مجموعه در واقع قربانی اون بالایی‌ها هستن و هر روز باید حرص بخورن که پولشون از بین رفته...
- برو بابا چه فکرایی می‌کنی!

و- رفتم دندون‌پزشکی. دکتر در حین معاینه مرتب داره از شرکتی در مشهد حرف می زنه که باید 5800 تومن بدی و سر یه سال یه میلیون تومن بهت می‌ده. البته به شرطی که چندنفر رو معرفی کنی. من دهنم باز و نمی‌تونم حرف بزنم و اون داره Present می‌کنه. اون‌قدر می‌گه و می‌گه که سرم گیج می‌ره. منشی و دستیارشم اومدن کمکش و از مزایای پولدار شدن اینجوری صحبت می‌کنن. خواستم بگم بابا هر دندونی که شما درست می‌کنی هزاران برابر این مبلغو در میاری که...

ز- تو این چند ماه اخیر هفته‌ای نیست که یکی از اعضای این شرکت‌ها بهم زنگ نزنن... انگار هیچکس به وضع اقتصادی این مملکت اعتمادی نداره. شنیدم چند نفر از وزرا،‌ وکلای مجلس، و آیت‌الله‌ها هم عضو اینجور شرکتا هستن. از رده‌بالایی‌هاشون.
ح
- تلویزیون هم هر چندشب یه بار داره به مردم هشدار می‌ده که گول این شرکتا رو نخورید. اینا غیر قانونی‌ان. هر کی اومد Presentتون کنه به نیروهای انتظامی لوش بدین و...

ط- حالا هر کی بهم زنگ می‌زنه می‌گم دیگه نگو وگرنه لوت می‌دم:)
یکیشون گفت همون آقای اخبارگوی تلویزیون یکی از سرشاخه‌های گلد‌کوئسته:)

ی- حیفش... اون همه کارت و کاغذ و شماره تلفن که مچاله‌کردم و دور انداختم...
چطور تونستم این‌همه پولو از خودم دور کنم:(

× خیلی دلم می‌خواد بدونم این‌جور شرکتا در کشورای دیگه چقدر طرفدار داره...
و همین‌طور در کشورایی که اقتصادشون مثل ایران مریض یا رو به احتضاره...

4- به شهلای عزیز کمک کنید تا بفهمه این گل حیاط خونه‌ی مامان‌بزرگش و گل خاطرات بچه‌گیاش اسمش چیه...


خودش فکر می‌کرد شاه‌پسنده. من بهش گفتم نیست(من عکس شاه‌پسندو دارم. هروقت پیداش کردم می‌ذارمش اینجا.. هر گل از چندگل‌ریز کنار هم درست شده ). اما اسم این گل‌رو نمی‌دونم.


نظرهای شما

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. در خبرچین لینک داده شد.

ناشناس گفت...

بابا زیتون جان بالاخره اینهمه داره خرج میشه که جوونا بیکار نباشن دیگه
اصلا"مگه تو این مملکت کار اشتباه هم انجام میشه !؟

ناشناس گفت...

سلام زیتون عزیز
چقدر خوشحالم که پیدات کردم..مگه گم شده بودی؟...نه من یه کمی توی زندگی گم و گور بودم...البته اولین بار که اومدم خونت اینقدر با کلاس نبود ظاهر قضیه...البته مطلب پر مغز ظاهرش زیاد مهم نیست و همه مطالبت هم که ماشالله میزون پر مغز بود (هی میگم مغز،هوس مغز گردو گردم...قربون چشای بادومیت!)
به هر حال من که از داشتن یه همشهری با سوات و فرهیخته احساس غرور می کنم...
نمی گم بهم سر بزن چون خجالت می کشم....البته خجالت که نداره...ظاهر وباطن همینه که هست...
موفق و پیروز باشی

ناشناس گفت...

Thank you!
[url=http://nftdfnbg.com/ttui/cwds.html]My homepage[/url] | [url=http://pyivykdo.com/pzfj/wytl.html]Cool site[/url]

ناشناس گفت...

Well done!
My homepage | Please visit

ناشناس گفت...

Good design!
http://nftdfnbg.com/ttui/cwds.html | http://uzkdpter.com/zghj/tlvw.html