1- شب
سراسر شب
یکسر
از حماسهی دریای بهانهجو
بیخواب ماندهاست...
(شاملو)
2- امروز هر جا حرف از اعتصاب امروز کردستان میشد برق امید رو در چشمان مردم میدیدم.
اما هر وقت حرف به گنجی میشد این امید جاشو میداد به غم و اضطراب. و زود حرفو عوض میکردن.
3- امروز در کردستان اعتصاب سراسری اعلام شده بود. من هنوز خبر ندارم چه اتفاقاتی افتاده. امیدوارم گزندی به مردم کرد نرسیده باشه.
خواستهای برحقِ مردم کردستان:
- پایان دادن به سرکوب و کشتار و دستگیری
- خروج فوری نیروهای نظامی از شهرها و محل زندگی مردم
- آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه دستگیرشدگان در شهرهای مختلف
- محاکمه آمرین و عاملین کشتار و تیراندازی به مردم در شهرهای سقز، مهاباد، اشنویه، سردشت، بانه و سنندج.
4- با خانمی آشنا شدیم که شوهرش با داشتن 7 بچه رفته بود 3 زن رو صیغه کرده بود. وقتی اولین بار این زن(60ساله) رو دیدم، خیلی افسرده و مغموم بود. حتی قادر نبود فکر کنه. همهش میگفت من چیکار باید بکنم؟
هیچچیز به اسمش نبود و شوهر حتی پول کوچکترین مایحتاج خصوصی زن رو نمیداد. زن دوست داشت طلاق بگیره اما جایی رو نداشت بره و حتی یک ریال در حساب پساندازش نبود.
او عاشق بچههاشه و به هیچوجه دوست نداره ازشون دور بشه.
هر کس به او پیشنهادی کرد.
یکی از دوستاش به شوخی گفت تو هم برو خیانت کن. یکی گفت یواشیواش پول ازش کش برو. یهعده شماتتش کردن که خودش باعث خیانت همسرش شده. گفتن باید عشوه بریزه، به خودش برسه.
زن بیشتر مضطرب شد و خواست از خودش دفاع کنه.
من گفتم کاریه که شده. طلاق هم چون به مثابهی خالیکردن سنگره فعلا صلاح نیست. هر کدوم از سهزن صیغهای مترصد یه فرصتن که این بره و بیان سر خونهزندگیش. من گفتم باید فعلا روی روحیهش کار کنیم.
زن رو بردیم گردشهای زنانه. استخر، پیکنیک. گذاشتیم برامون حسابی درددل کنه تا خالی بشه. بردیم کلاس ورزش اسمشو نوشتیم.
زن روزبه روز حالش بهتر شد. تاجایی که وقتی تو جمعمون بود خندهاز روی لباش پاک نمیشد. وقتی قراری داشتیم او اولین کسی بود که حاضر میشد.
حالا شوهرش به جای بیتفاوتی که در تموم 6 سال گذشته ادامه داشته با نگاههای پر از سوال بهش نگاه میکنه و اینبار زن محلش نمیذاره.
هر کاری کردیم نمیتونیم براش کاری پیدا کنیم تا از نظر مالی خودکفا بشه. بیشتر مشکل زنان جامعهی ما همین مسئلهی مالیه. اینطور که شنیدم فقط 13٪ زنان ایرانی سرکار میرن. و اگه اختلاف بین زن و شوهر پیش بیاد زنان مجبورن بسوزن و بسازن چون استقلال مالی ندارن. از اون طرف هم بیشتر خانوادهها دخترشون رو بعد از طلاق دیگه نمیپذیرن. این خانوم 60 ساله که اصلا پدرمادر نداره که بخوان راهش بدن یا نه.
آخرین باری که این خانوم رو در یه دورهی دوستانه دیدم، در حال رقص سرخپوستی بود، با بلوزشلوار ریشهدار:)
این زن حالا شوهرشو از پایین نگاه نمیکنه. بهش التماس نمیکنه. داره سعی میکنه با کمک مشاور حق و حقوق خودشو بهتر بشناسه. ببینه میتونه اجرتالمثل بگیره یا نه. چون متاسفانه قبلا مهریهشو گرفته و خرجکرده.
5- دوستان برام نوشتن که وبلاگم شدیدا فیلتره و با هیچ فیلترشکنی هم قابل دیدن نیست.
بابا مگه من چی مینویسم؟
6- فیلترم من، فیلترم من
فیلترشدهای بیقرارم
کس ندارد خبر از حال زارم...
7- قسمت سوم سفرنامهی ولگردوپولو به پاریس...
8- دم شبح گرم! قسمتی از سخنرانی منصور حکمت را که به نحوی با برخورد آقای پناهی به من مربوط میشه برام نوشته:
"به نظر من ما در اين زمينه ضعف داريم. درست است که در نوشتههايمان و ادبياتمان از انسانيت دفاع ميکنيم، ولى رابطه واقعى ما با مردم بر اين مبنا نيست. من اين طور ميبينم. اينکه آدمها را ميپرانيم، آدمها را ميچلانيم، اينکه به خودمان و به همديگر رحم نميکنيم، در خيلى جاها به حقوق مدنى همديگر و حرمت همديگر رحم نميکنيم. به نظر من اين نقطه ضعفى است که از بيرون ديده ميشود. در يک پلنوم اشکالى ندارد، ميگويند همديگر را اذيت کنند. اما از بيرون وقتى ديده ميشود، جالب نيست. به نظر من اساس ما، انسانيت ما است، مدنيت ما است، محترم دانستن حقوق حقه آدمها حتى وقتى مخالف خونى ما باشند. "
دم ژوبین هم گرم:)
اما چرا در سخنرانیهاش "می" های فعلها رو جدا نکرده؟:)
9- شبح یه جملهی خوب دیگه هم برام نوشته:
حرفهای تو را فقط کسانی که شوخطبعی دارن خوب ميتونن متوجه بشن!
آخ گفتی شبح جان! خیلی از دردسرام برمیگرده به این نکته . یه خورده Sense of Humor داشتن هم بد چیزی نیست والله...
10- این روزا سرم خیلی شلوغه و خیلی کمخوابی دارم. تروخدا جواب ندادن به کامنت و ایمیل رو دلیل بر بیتوجهیم ندونید. الان هم چشام به زور بازه و تقریبا یادم رفته در شمارههای بالا چی نوشتم( اندِ هوش).
روزی 150 تا 200 ایمیلهم میاد رو ایمیلای قبلی:( بگذریم که نصف بیشترش ویروسه. اما واقعا به وقت احتیاج دارم.
از اون طرف هم یه عده مدام برام تعیین تکلیف میکنن که راجع به فلان چیز بنویس و راجع به فلان چیز ننویس..
11- الان تو کامنتهای نظرخواهیقبلیم خوندم که گنجی فوت شده... غم عالم نشست رو دلم. تروخدا ازین شوخیا نکنید... یکی دوبار دیگه اینو در نظرخواهیای دیگه خونده بودم. باور کنید هیچ شوخی خوبی نیست.
12- دفاعیهی آرش همیشه سرخ از حکک .(کامنت شماره 122)
۱۳- مهرداد اخبار کردستان رو مینویسه...
عباس رضایی هم...
آفرین بر مردم دلیر کردستان.
۱۴- عباس معروفی میخواد از حالا تا آزادی گنجی هر ساعت براش بنویسه که مارو تنها نذاره... با ما بمونه. و...برای ما...
شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر