۱- این شعرزیبای جانلنون تقدیم میکنم به همه.
فکر کن یه روز تموم اینا به حقیقت بپیونده!
John Lennon
Imagine
Imagine there's no heaven
It's easy if you try
No hell below us
Above us only sky
Imagine all the people
Living for today...
Imagine there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die for
And no religon too
Imagine all the people
Living life in peace...
Imagine no possesions
I wonder if you can
No need for greed or hunger
In a brotherhood of man
Imagine all the people
Sharing all the world...
You may say i'm a dreamer
But i'm not the only one
I hope some day you'll join us
And the world will be as one
2- اونی که تو عکس مطلب پایینه عکس یه مقبرهی 4 نفرهی عمودیه که در جایجای شهر تهران ساختن. چندبیل استخون شهدا رو که به تازگی در میادین نبرد پیدا میکنن تو یه چاله تو پیادهرو میریزن و آرامگاه کوچیکی روش میسازن. بعد اسامی چند پلاک از رزمندههایی که شهادتشون تقریبا ثابت شده روش مینویسن.
من که فکر میکنم حتی خانوادههای اینا راضی نباشن که قبر فرزنداشون اینجوری وسط پیادهروها سبز بشه. شعار شهرداری که سودای رئیسجمهوری در سر میپرورونه::" ایران را سراسر قبرستون میکنیم!"
3- به یه مغازه رفتم که تموم شیشههای ویترینشو پر کرده بود از عکس رفسنجانی. خود حاجآقا نبود. پسرش داشت کار میکرد. به شوخی گفتم چقدر پول گرفتین اینا رو زدین؟
جواب نداد.
الکی پروندم: 50 هزار تومن؟
با حالت عصبی گفت: نخیر، ما خودمونو اینقدر ارزون نمیفروشیم.
با خنده گفتم: اِ... پس خودتون گرون فروختید؟:)))
فکر کنم اگه طمع به سود چیزایی که ازش خریده بودم و داشت حساب میکرد نبود، حتما منو بدون خریدام از مغازه بیرون میکرد.
4- پنداری آه مغازهداره دنبالم بود... چون شونهی تخممرغ، درست وقتی به خونه رسیدم از دستم افتاد و همهش شکست:(
آخه بگو سیبزمینی و پیاز و گوجهسبز و ماست و شیرو و پنیر و گوجهفرنگی و خیار و نون میخری دیگه یه شونه تخممرغ 30 تایی بدون محافظ خریدنت برای چیه؟ تا بهحال اینقدر به خودم ضرر نزده بودم.
5- این روزا رو آدما اصلا نمیشه حساب کرد. یه کسایی رو میبینم دارن برای کاندیداها فعالیت میکنن که فکر کنم اگه وبلاگ داشتن هزارتا شعار سردر وبلاگاشون میچسبوندن که هر کی رأی بده خره و انتخابات فرمایشی تحریم باید گردد و...
اما برای پول چهکارهایی که نمیکنن. به یکیشون زنگ زدم.
- دخترهی حسابی آخه تو دیگه چرا؟
گفت عیب نداره تو کارای مدیریتی تجربه به دست میارم. تو هم بیا.
گفتم من ازین پولا از گلوم پایین نمی ره. راستی، تو چرا روی برگ بازنده شرط بندی کردی؟ (برای کروبی فعالیت میکرد. خانمش تو کرج دوست و آشنا داره و از طریق اونا کلی نیرو جمع کرده) هیچی نگفت.
امروز تو خیابون(4راه طالقانی) که نزدیک ستاد رفسنجانیه تصادفی دیدمش. گفتم ستاد کروبی اینجاست؟.گفت نه بابا دیگه برای رفسنجانی کار میکنم.
گفتم چی شد؟!!
گفت فکرامو کردم. حق با تو بود باید رو برگ برنده شرط بست!!! جلالخالق! عجب ابنالوقتیه این دیگه:)
6- امشب از باشگاه شهرداری رد میشدم دیدم همایش مشارکتیهاست برای تبلیغ معین. گویا محمدرضا خاتمی سخنرانی داشت. حیف که وقت نداشتم وایسم و باید جایی میرفتم. مطمئنم اگه میخواستم رأی بدم، معین از همهشون بهتر بود.
7- طرفدارای معین در وبلاگستان برای خودشون یه حلقه درست کردن...
با چیزایی که دورو برم میبینم، امید زیادی به انتخاب معین ندارم. باور کنید همهی شهرها "تهران" نیست. نمیدونید چه پولهایی داره تو این شهر 3 میلیونی کرج خرج میشه و چه قولهایی میدن. جوری که مخالفترین آدما خودشونو فروختن. اگر چه ارزون نه. ولی فروختن فروختنه، ارزون و گرون نداره.
اگه همهی مردم اینقدر عزتنفس داشتن که رأی ندن و نگن هرکی خر میشه ما هم سوارش میشیم(غافلن ازین که اونا سوار مان) اوضاع خیلی بهتر میشد.
وقتی همهی مردم رأی ندن حکومت چیکار میتونه بکنه؟ باور کنید هیچی! اینقدر نترسین.
تا قانون اساسی عوض نشه، این وطن وطن نمیشه.
8- خانم ابتکار دیروز اومد کرج و یه کنفرانس مطبوعاتی راجع به محیط زیست کرج راهانداخت. مردم کرج از سیاستهای محیطزیستی دولت بیاندازه ناراضیان( بگو از کدوم سیاستاش راضیان که این دومیش باشه) احتمالا به زودی کرج سرسبز سابق به یه شهر بیآب و علف تبدیل میشه.
طبق معمول بادیگاردای وحشتناک خانم ابتکار همراهش بودن.
ابتکار تموم سوالهای محیطزیستی رو با بیتفاوتی جواب داد و یه جوری قضایای فروش یواشکی باغ مهرشهر و انتقال کل آب رودخونهی کرج به تهران رو سَمبل کرد.
بادی گارد خدابین(رئیس اسبق و از اعضای فعلیشورای شهر کرج) هم یه مشت به صورت یکی از خبرنگارها که گفته بود شما هم باهاشون همدستین، زد و...
خدا سایهی این بادیگاردا رو از رو سر ملت کمکم کم نکنه!
9- سیاستو حالا ول کن. یه شیرینی درست کردم که انگشتاتو باهاش میخوری،:)
خیلی کمخرجه. موادش فقط پوست میوهی گریپفروته و شکر.
یکی دوکیلو گریپفروت میخری و پوست میکَنی. گریپفروت توسرخ باشه بهتره. خودشو نوش جان میکنی و پوستشو خلال خلال میکنی( پوست کاملش...با سفیدیاش!)
پوست گریپفروت تلخه و اول باید تلخیشو بگیری. خلال پوستگریپفروتارو میریزی تو یه کاسهی بزرگ و روش آب سرد میریزی. بهطوری که آب روشو بگیره.
بعد از 24 ساعت آبشو خالی میکنی.
هنوزم تلخه. باید توی آبجوش بریزیشون و بعد از 5 دقیقه قُلزدن آبکش کنی که آبش بره. دو بار این عمل شنیع رو انجام میدی تا تلخیها از رو برن.
حالا شکر رو( حدود یه لیوان) در یک ظرف تفلون میریزی و با کمی آب(مثلا نصفلیوان. بستگی به شکر داره ) میجوشونی تا شهد غلیظی درست بشه. خلالها رو میندازی توش. و هم میزنی تا شهد به خورد خلالها بره و حسابی شیرینش کنه.(میتونی چند قاشق گلاب هم اضافه کنی تا خوشعطرتر بشه) بعد که چیزی از شهد باقی نموند خلالها رو میریزی تو یه ظرف و روشون خاکهقند یا شکر میپاشی تا خوشگلتر و شیرینتر بشن.
وقتی خنک شد میتونی نوشجان کنی و بقیهشم تو یه تاپر(ظرف پلاستیک دردار) بریز و بذار تو یخچال که هر وقت مهمون اومد جلوش پز بدی:)
نذار شوورت همه رو یهنفس بخوره ها :)
چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر