یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۳
چگونه به راه راست هدایت شدم
۱- به خدای کعبه که رستگار شدم!
من بعد از کلکل با چند برادر ارزشی و حزباللهی حسابی به راه راست هدایت شدم.حالا فهمیدم که اگر تابةحال دچار گمراهی بودهم اشکال از خودم بوده که مسائل و شبهاتی که برایم وجود داشته با افراد لایق مطرح نکردم.
خدا بیامرزه اموات برادر ارزشییم صادق که با جواب دادن 3 سوال مذهبییم( در مورد رفتن با دستشوئی با پای راست یا چپ و تنها ماندن با مرد غریبه در یک مکان و همینطور عمل شنیع دستدادن با نامحرم) منا کاملا مجاب نمود. دو عکس بالا رو هم دیگر برادران ارزشی طراحی کردن. فقط نمیدونم چرا چادر سر خواهر زیتونه شبیه گوشهای خرس پاندا شده:)
شما هم دچار هرگونه شبهاتی هستید از صادق بپرسید:)
بابا من یه ساعت داشتم از جوابایی که بهم داده غشغش میخندیدم!
2- جملات قصار
والله که طنز از رگ گردن به ما نزدیکتره...
- هر چه دلتون خواست بخورید و بیاشامید، اما... از طنز هم غافل نشید!
-هر که روزی یک جملهی طنز بگه، تو خونهش مریضی جایی نداره!
- طنز بگید تا رستگار بشید!
(زیتون الحکما)
3- علی تمدن یه مسابقهی طنز ترتیب داده. بشتابید که فقط یک هفته فرصت دارید. علی در وبلاگش سه عکس گذاشته و از شما خواسته که خیلی کوتاه طنزی در مورد عکسها بنویسید. جزئیات رو در وبلاگ خود علی تمدن میتونید بخونید. خیلی خوبه که در وبلاگستان نشاط و شادی هم جایی داشته باشه.
در ضمن، بهدستآوردن دل خواهرزیتونه، در به دستآوردن مقام خیلیبسیار زیاد موثر خواهد بود.حالا چرا؟ اونم تو وبلاگ علی نوشته شده:) هر کی اذیتم کنه از مسابقه ساقطش میکنم:) خلاصه هوامو داشته باشید!
4- شبح به این زیتونی نوبره والله:) البته بهتره بگم: به از زیتونی!(به= بهتر)
جدا کیف میده هر مسئلهای که آدم تو ذهنش داره، باربط و بیربط در یه پست بنویسه:) آدم حسابی سبک میشه.
5- بدجور دچار خود زیتونبینی شدم. رفته بودم تاتر بیشیر و شکر کار حمید امجد(بعدا در موردش مینویسم) تو اپیزود اول یه پسر قرطی و قرشمال با دوست دختر جدیدش اومده بودن کافی شاپ. حرف دوستدختر قبلیش شد. دختر به طور اتفاقی فهمیده که پسره با دوستدختر قبلیش که چشمان زیتونی داشته دوباره رابطه برقرار کرده و دعواشون شده بود. هر جا اسم زیتون میاومد مثلا پسره میگفت "من ترو دوست دارم. چشای اون منو یاد دو تا زیتون تو کاسهی ماست میندازه.." هر بار با شنیدن اسم وبلاگم یه متر میپریدم هوا. فکر میکردم کسی منو شناخته و داره صدام میزنه:)
6- قبلا چیزایی در مورد طرح مسخرهی پشیز شنیده بودم . علیقدیمی با طنز خیلی قشنگی درموردش نوشته. حالا به نظرم این طرح یکی از موثرترین راههای براندازی رژیمه. میگی نه؟ برو بخون: طرح پشیز، حاصل تفکری به وسعت یک مویز!
۷- دانشجویان ققنوس از دانشگاه زنجان کار بسیار خدا پسندانهای در جهت طرح اکرام مستضعفین انجام دادن. اومدن برای طفلکی هاشمی رفسنجانی که به ناحق معروفشده به یکی از ثروتاندوزان جهان٬ پول جمع کردن برای تعمیر منزلش در قم.( با اون منزلش که موقع ترور پرید روش و نجاتش داد فرق میکنه ها..این یکی واقعا منزله) و میخوان براش بفرستن..
۸- چقدر طنز؟... حالا یه بحث جدی!
بحث من با ابوذر نویسنده وبلاگ پاسداران ادامه داره. من در نظرخواهیش مینویسم و او تا حالا در اینجا و اینجا به طور مفصل بهم جواب داده .
۹- امشب شدیدا احساس ارزشیبودن بهم دست داده :) بیزحمت کامنتاتون ارزشی باشه! دستتون درد نکنه...نذارید این حس قشنگ در این شب عزیز از بین بره...
۱۰- والسلام...
۱۱-یا حق...
۱۲- انا للله و انا علیه راجعون!
۱۳- کسی میدونه چرا در این دو پست اخبر٬ نوشتههام میره اون زير میرا و تهمها و قسمت زیادی از بالای صفحهم سفید میمونه؟ نکنه تازگیا خیلی سنگین مینویسم ؟:)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
حسن اصلي با ارزش بودنه كه شما اين حسن رو دارين
ارسال یک نظر