1- در ظلمت حقیقتی جنبش کرد
در کوچه مردی به خاک افتاد
در خانه زنی گریست
در گاهواره کودکی لبخند زد...
(شاملو)
2- در یک اثر هنری مثل فیلمنامه، نمایشنامه یا رُمان یا... موضوعات محدودن. اگه تعداد دقیقش یادم باشه، فکر میکنم تو دنیا فقط میشه از 36 موضوع مطلب نوشت.
مثلا دربارهی: عشق، نفرت، حسد، خشم، خیانت، زنا، جنایت، دین، سیاست و...(بقیهش؟)
و این 36 موضوع هیچوقت کهنه یا نخنما نمیشن. ما نمیتونیم بگیم "اَه... بازم فیلم عشقی!"، یا "وای...بازم دربارهی خیانت!"..چون به غیر از اینا موضوعی تو دنیا وجود نداره..
این نوع ِ بیان هنرمنده که موضوع رو با طرز فکر و جهانبینی خودش ترکیب میکنه و یک اثر هنری زیبا رو خلق میکنه.. مثلا هملت شکسپیر که حرفی به جز همین موضوعات خیانت و خشم و..نمیزنه..یا جنایات و مکافات داستایوسکی... یا مثلا فیلم پدرخونده که مثل خیلی از فیلمهای دیگه گانگستری بود ولی چرا بیشترشون بعد از چند وقت از خاطرهها میرن ولی پدرخوانده برای همیشه جزء 10 فیلم مورد علاقهی مردم باقی میمونه...
3- چند وقتیه چند کانال تلویزیونی ماهواره مثل شبکهی پِن دارن پشتسر هم و مسلسلوار فیلمهایفارسی قبل از انقلابی رو پخش میکنن. خیلی کنجکاو بودم بدونم در چه موردن؟ چرا بهشون میگن فیلمهای آبگوشتی. دلم میخواست بازی فردینو ببینم. فروزان، بیک ایمانوردی، ملک مطیعی... خوب دلم میخواست بدونم چرا روشنفکرهای اونموقع این نوع سینما رو تحریم کرده بودن. و چرا هوشنگ کاووسی بهشون میگه فیلمفارسی؟
بعد از دیدن چندتا از این نوع، به این نتیجه رسیدم که موضوعات بخصوصی ندارن و حتی بیشترشون تبلیغ خوبی، نیکوکاری، وفاداری، جوونمردی و... میکنن. و این طرز گفتن این موضوعاته که در کمال بیهنری و تهوعآوری بیان میشه ...
و خوب معلومه که اشخاصی که با قهرمانهای فیلم میتونستن همذاتپنداری کنن، از این فیلمها خوششون میومده.
4- یکی از موضوعاتی که تو این فیلمفارسیها دیدم این بود که مثلا یک زنو شوهر خوشبخت و به قول صمد بهرنگی"چوخ بختیار"ی رو نشون میده که در رفاه کامل زندگی میکنن.
ناگهان مرد از طریق دوستان ناباب پاش به کافه باز میشه و کمکم همونجا با زنی کابارهای رو هم میریزه. نشون میده زن کابارهای برعکس زنِ اصلیش خیلی لَوَنده، زیاد آرایش میکنه، خوب به رموز اغواگری آشناست و ... و خوب هم بلده مرد رو بچاپه.
بعد نشون میده زن اصلی مرد که خیلی نجیب و ساده پوشه، اولش شبا تا دیروقت پشت میز شام به طرز وفاوادارانهای گرسنه میشینه. بعد از چند وقت گریه هم به این بساط اضافه میشه و پس از چند روز که سفره دلشو پیش مامانش یا دوستاش باز میکنه بهش هشدار میدن که لابد زیر سر شوهرش بلند شده و...یادش میدن چطور شبا جیبای شوهرشو بگرده، کتشو بو کنه که بوی عطر زنونه نده،چطور تاکسی دربست بگیره و یواشکی تعقیبش کنه و...
همیشه تو اینجور فیلما یه روزی راز برملا میشه و زن یه روز که میدونه آقا پیش معشوقهشه، شالوکلاه میکنه میره سراغشون، مثلا خونهی مجردی آقا که آدرسشو تازه گیر آورده... همیشه مرده جا میخوره و از خجالت معشوقهرو نیمهبرهنه میفرسته زیر تختی، توی توالتی، حمومی، چیزی... زن میرسه و مردو که در این حالت میبینه کمی بهش التماس میکنه که من مگه چه بدی در حقت کردم؟ چقدر با نداریت ساختم. چقدر صرفهجویی کردم تا همچین خونهزندگی درست کردیم؟
آخه چرا با یه زن هرزه رو هم ریختی؟
همیشه مرده از شرم سرشو میندازه پایین ولی معشوقههه با شجاعت و همونطور نیمه برهنه و با اعتماد به نفس از تو دستشویی میاد بیرون و میگه:
"عرضه داشتی شووَرتو نیگه میداشتی! لابد بلد نبودی چطوری راضی نگهش داری! گیرم من تورش نمیکردم، یه زن خیابونی میکرد. اقلا من فقط با اینم. زن خیابونی که با هزار نفره..."
زن اصلی همیشه التماس میکنه که شوهرشو بهش برگردونه و دست از سرش برداره..حتی گاهی بهش پیشنهاد رشوه میکنه، معشوقه غش غش میخنده و میگه عرضه داشتم تورش کردم..میخواستی بیشتر بهش برسی! و شوهر شرمنده سرش پایینه..
زن معمولا قهر میکنه و میره خونهی مامانش و همهش گریه میکنه..اگه بچههم داشته باشن که دیگه قضیه خیلی غمانگیزتر میشه.. و البته منتظر میمونه....
همیشه آخرای فیلم مرد با دمِ کنده برمیگرده سراغ زن اولش، چون معشوقه کمکم پولاشو بالا کشیده و حالا رفته سراغ مرد بعدی... و میفهمه که زن نجیب و وفادار و قانع و صرفهجوی خودش خوبه..
وقتی اینجور فیلما رو خونهی دیگران دیدم، توجه کردم که هر کسی با یکی از این آدمهای داستان همذاتپنداری میکنه. اونایی که فکر میکنن روزی ممکنه کار مرد رو بکنن هی میگن طفلکی مرده.. زنای خونهدار و شوهردوست برای زن اصلیه دل میسوزونن و اونایی که فکر میکنن روزی در شرایط معشوقههه قرار بگیرن حقو به اون میدن و میگن راست میگه اگه عرضه داشت و بلد بود مرده رو تو خونه نگهداره شوهرش نمیرفت معشوقه بگیره، زنه بره خودشو درست کنه:) خلاصه هر کسی از ظن خود یار فیلمای فارسی میشد...
منم که دوست ندارم هیچوقت جای هیچکدوماز اینا باشم و کار هر کدوم به نظرم سخیف و رقتبار میرسه خوب معلومه از این فیلمهای رقتبار خوشم نمیاد. جای زنه بودم عمرا میرفتم از کس دیگهگداییش کنم. لابد حدش همون زنای لگوری بوده و با یه تیپا مینداختمش بیرون!
این بود تحلیلی از فیلمهای فارسی:))
5- در وبلاگ لُب خوندم که چندروز پیش عید روش هشانای کلیمیها بوده. این روز رو به همهکلیمیها تبریک میگم. یاد آشنای کلیمیمون افتادم که چقدر دوستشون داشتم و الان آمریکان.
البته لب هم این موضوع رو از وبلاگ review نوشته. خودش هم در پستهای پایینیش نوشتههای جالبی داره.
review هم به جز مطلب روش هشانا در مورد هخا هم نوشته(عکس هخا هم اونجاست. هخایی که دلشو صابون زده که ده روز دیگه ایرانه)
ای بابا..سایتت چرا اینطوری شده review جان..لینکشو پیدا نمیکنم..
6- وبلاگ کتابلاگ (دیوار شیشهای) هم از اون وبلاگهای خوبه. جاوید در وبلاگش کتابهای خوبی هم معرفی میکنه. فیلم هم نقد میکنه..
7- دیروز اولین داستان کتاب"ترجمان دردها" رو خوندم ، خیلی خیلی قشنگ بود. نویسنده خودش هندی و ساکن انگلیسه. اسمش" جومپا لاهیری" و داستانش در مورد یه زوج هندی ساکن اونجاست.. اونقدر قشنگ و حیرتآور شخصیت و روحیات اشخاص و محل زندگیشونو برات به تصویر کشیده که فکر میکنی واقعا از نزدیک داری میبینیشون. نمیخوام مقایسه کنم ولی از این نظر زویا پیرزاد ازش خیلی عقبه.قبلا نوشتم که داستان "چراغها رو من خاموش میکنم"ِ پیرزادو خیلی دوست دارم.
8- هیچکی نمیتونه مثل مو سبک داشته باشه:) مطلب۲۳ شهریور.. امیدوارم سوسکی عزیزم هر چه زودتر پاش خوب شه..
۹- افسانه که همیشه تو هلندگردیهاش مارو شریک میکرد..الان تو بیمارستانه. اونقدر مهربونه که ماجرای بیماریشو پشت صفحات وبلاگش پنهان کرده .. بریم به عیادتش و براش آرزوی سلامتی کنیم!
۱۰- میدونم خیلی دیره..وقت نشد بنویسم..خیلی ناراحت شدم وقتی در وبلاگ حسین پاکدل و نسکافهی سرد (بعدا فهمیدم نسکافههم مطلب آقای ابطحی رو عینا نقل کرده)و..خبر دستگیری رئیس خانهی سینما رو خوندم...
۱۱- شروع سال تحصیلی رو به دانشآموزان و دانشجویان تبریک میگم..امیدوارم بتونن درسهای تحمیلی رو به راحتی تحمل کنن:)آخ.. که من آخرش نفهمیدم کتاب معارف چی میگه و حرف حسابش چیه:)
چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر