جمعه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۹

چهارشنبه سوری 89 خود را در کرج چگونه گذراندید


چهارشنبه سوری جالب و عجیبی بود. خوب من ندیده بودم زن 60 ساله چادری بیاد وسط یه عالمه زن و مرد غریبه برقصه و بگه به کوری چشم این آخوندا!
ندیده بودم ماشین پلیس بخواد از کوچه رد بشه و هر چی آزیر بکشه و با بلند گو بگه که برید کنار, هیچکی محل نذاره و مجبور شه دنده عقب برگرده!
اون شب کسایی اومده بودن از رو آتیش بپرن که دو سه سال قبل به احمدی نژاد رأی داده بودن و مرتب با همسایه ها کل کل داشتن. حالا خانمش با روی گرفته به مردم شکلات و آجیل تعارف می کنه. پارسال از همسایه ای شکایت کرده بود که در تولد پسرش صدای آهنگش بلنده و حالا خودشون تا نصف شب موندن تو کوچه کنار ماشینی که با صدای بسیار بلند آهنگ پری باخ منصور رو پخش می کرد.

بیشتر خیابونا بساط عیش و عشرت و طرب برپا بود. اما گوهردشت مثل همیشه شلوغ تر بود و مردم کلی شعار دادن. اکثرا مرگ بر دیکتاتور. یکی از دوستان دیده که چند نفر هم دستگیر شدن.

به گفته یک شاهد عینی در یکی از خیابونای مهرشهر مردم در حال پایکوبی بودن که پلیس می رسه و می گه متفرق شید, پسری شوخ طبع میره جلو و می گه سرکار چیکارمون دارید, مگه ما شعار مرگ بر دیکتاتور دادیم؟, هنوز جمله شو کامل نگفته بوده که رئیسشون یه سیلی محکم می زنه تو گوش پسره.
مردم شروع به اعتراض می کنند و جوری به پلیس حمله می کنن که پلیس عقب نشینی می کنه. چند دقیقه نمی گذره که نیروی بسیج باتوم به دست می ریزن اونجاو شروع به کتک زدن مردم می کنن. از همونجا شعارهای مرگ بر دیکتاتور واقعا شروع می شه.
خانمهای شجاع مسن نه تنها فرار نمی کنن بلکه می رن جلوی بسیجی ها رو بگیرن که کلی توهین می شنون.
حالا این نیروی ویژه فکر می کنه(خط یازدهم) که این دستور سیا یا موساده که پیرزن ها رو می فرستن جلو:) غافل از اینکه این کار کاملا خود جوشه(نه خودجوش از جنس احمدی نژادی, خودجوش واقعی) و مردم واقعا از دست اینا ذله شدن و مادرا به خاطر فرزنداشون حاضرن دست به هر کاری بزنن.

فردای شب چهارشنبه سوری دیدم پاکبان محله با ناراحتی داره بقایای چوب و خاکسترها رو جارو می کنه. فکر کردم خسته ست و گفتم:
ببخشید اگه خیلی کثیف کردیم. نتونستیم همه رو جمع کنیم.
گفت: خواهش میکنم. تا باشه کار برای شادی مردم.
ناراحتیم به خاطر دیشبه , چندتامونو بردن زندان قزل حصار خون پاک کنیم. اونقدر خون بود که کارگرای خودشون از پسش برنمیومدن. خون گوسفند نبود. خون زندانی هایی بود که با تفنگ کشته بودنشون. خدایا به دادمون برسن.
و با ناراحتی دوباره شروع کرد به جارو کردن .

پ.ن.
قتل عام در زندان قزل حصار در 25 اسفند 89

هیچ نظری موجود نیست: