دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸

نام نیک منتظری

1- دیشب تا دوسه بیدار بودم اما وقت نکردم بیام پای اینترنت, صبح هم زدم بیرون بدون اینکه بدونم چه خبره.

دم ظهر در صف نانوایی خانم چادری جلویی برگشت بهم گفت دیدی مخالفینشون رو چه جوری می کشن؟ گفتم کیو؟ چی شده؟ هر چه فکر کرد یادش نیومد کی کشته شده. گفت من اصلا از سیاست سردر نمیارم آقامون گفت یکی از مخالفین رو کشتن اما الکی می گن خودش مرده.

نوبتش شد و برگشت مشغول جمع آوری نون شد.

یک آن فکرم رفته به سران مخالفین, مضطرب شدم, به دور و بر نگاه کردم هیچکس عکس العملی نشون نداد حتی جناب شاطر که همیشه خدا مشغول تحلیل سیاسی از اوضاع بود هیچی نمی گفت. در یک دست سیگار و در یک دست سیخ بیرون آوردن نون داشت و چنان پکی به سیگار می زد انگار تنها سیگار عمرشه.

فکر کردم زن در مورد کشته شده های قبلی از آقاشون شنیده و براش سوءتفاهم شده فکر کرده مورد جدیدیه. حوصله شنیدن خبرهای بد نداشتم. آرزو کردم هیچ خبری از مرگ نباشه.

در بانک هم کسی چیزی نگفت . بعد هم که وارد بازار شدم. جوش و خروش مردم برای خرید شب چره شب یلدا دیگر مطمئنم کرد که اتفاق بدی نیفتاده. تو بازار حتی بوی محرم نمیومد.

وارد باشگاه ورزشی که شدم خانم ها داشتن با آهنگ تندی ایروبیک کار میکردن. همون موقع زنی اعتراض کرد که محرم شروع شده و موسیقی باید قطع بشه دخترای جوون اذیتش میکردن و ورزش رو تبدیل به رقص کردن و گفتن امام حسین خودش اهل حال بوده و حالا کو تا عاشورا... دیگه زمان دو ماه محرم و صفر عزاداری کردن گذشته و... تقریبا همه از دختران جوان دفاع کردن اما زن ول کن نبود.

خانم مسنی میانه را گرفت و گفت من که تا شب یلدا سیاه نمی پوشم. موسیقی هم عیبی نداره باعث می شه بهتر ورزش کنیم و زودتر لاغر شیم. زن دیگه هیچی نگفت و غر غر کنان مشغول ورزش شد. مربی هم که کلا اصلا به حرف زن اول اهمیت نداد و شادو شنگول با آهنگ کار خودش را می کرد.

سر دستگاه های بدن سازی که بودیم خانمی جوان از راه رسید و خبر درگذشت آیت الله منتظری رو آورد. گفت تو تلویزیون ایران فقط گفتن حسینعلی منتظری درگذشت.نه آیت اللهی و نه حجت الاسلامی و...

برای چند لحظه سکوت شد. من بهتم زد... اشک تو چشم بعضیا جمع شد و بعد صدای کشیدن آه و بعد همهمه. چه دختران جوان رقصنده و چه زن ضد موسیقی در محرم با هم می گفتند:

- آره دیگه, حالا دیگه منتظری آیت الله نیست و فلانی که اصلا حجت الاسلام هم نبوده یک شبه شد آیت الله و ... استغفرالله نمی خوام دهنم باز شه.

- طفلکیو چقدر تو این سال ها اذیتش کردن.

- تو خونه ش زندانی بود.

- چیز خورش نکرده باشن. عین سید احمد و طالقانی.

- نکنه بعدش برن سراغ کروبی و موسوی... باید طرفداراشون براشون بادی گارد بذارن. خدا به خیر بگذرونه.

- نه بابا, خوبا همیشه از دست ظالما دق می کنن می میرن. سنشم زیاد بود.

- سن فلانی که بالاتره. چرا اون هیچیش نمی شه و گردنش رو تبر نمی زنه.

- یعنی به نظرتون چی می شه؟

- الان لابد تو نجف آباد اصفهان قیامته. شوهرم نجف ابادیه می گه همشهری هاش عاشقشن.

- تو قم هم خیلی طرفدار داره.

- بگو کجا نداره. بخصوص بعد از انتخابات مردم خیلی بهش علاقه پیدا کرده بودن.

- کاش به جای منتظری اون( بوق ....) می مرد.

- آره والله! می مرد راحت می شدیم چرا این بنده خدای مظلوم بی ادعا رفت. یک بارم نگفت من جانشین خمینی بودم.

- اگه می گفت که دیگه اسمش منتظری نبود. میشد یکی از اینا!

- چقدر براش جک درآوردن, نگو همه شو همین ( بوق... )می ساخته که جاشو بگیره.

- بهتر, برای همینه که تا ابد نام نیک منتظری تو تاریخ ایران باقی می مونه و اون (بوق...) نام (بوق..)اش!

زن جوانی رفت به سمت موبایلش گفت به شوهرم خبر بدم و ما هنوز مشغول بحث بودیم که آمد و گفت بابا شوهرم و همه همکاراش از صبح که رفتن سرکار فهمیدن و هیچکدوم کار نمی کنن. ما بی خبر بودیم.

عصر سی با زودتر از همیشه اومد خونه. تا حالا ندیده بودم موقع اومدن چشاش قرمز باشه.

دلیل محبوبیت منتظری چه بود؟ بعضیا باید درس بگیرن.

نام نیکو گر بماند ز آدمی, به کزو ماند سرای زرنگار

2- پر افتخارترین جایزه به (بوق...) تعلق گرفت/ از سایت حسن آقا

3- برای آزادی ساسان آقایی اینجا رو بی زحمت امضا کنید.

کمپین آزادی ساسان آقایی...


4- اونقدر مردم کم به صدا و سیما توجه می کنن که تا دو روز مونده به پایان وقت اسم نویسی کنکور خیلی ها متوجه نشده بودن و فقط 600 هزار نفر دفترچه خریده بودن و ثبت نام کرده بودن. مستولش اومد تو تلویزیون التماس که به همدیگه خبر بدین وگرنه از کنکور جا می مونید.

حالا امروز اومدن گفتن امسال بیشتر از همیشه ثبت نام کننده داریم.

5- دوستان عزیزم, کامنت ها به دستم می رسه اما با عرض معذرت نمی تونم جوابشون رو تو نظرخواهی بذارم.

+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر 1388ساعت 3:2 توسط زیتون

۲ نظر:

شهريار گفت...

هنوز هم قشنگ مينويسي

ناشناس گفت...

آخوند کمتر زندگی بهتر