پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۸

انگار من هم همراه با احسان اعدام شدم...

1- نمی دونم چرا به طور احمقانه ای فکر می کردم احسان فتاحیان اعدام نمی شه. اما شد......
احساس می کنم احسان برادرم بود, من بودم, همه ما بودیم. تموم کسایی که با این حکومت مخالفیم. ما هم با احسان اعدام شدیم. .

شما تا حالا کردستان رفتید؟
به خاطر احسان هم که شده یه سفر حتما برید..
نمی دونید چه مردم خالص و پاکی داره و نمی دونید طبیعتش چقدر زیبا و بکره .
با یک سفر دوسه روزه می شه فهمید چه در رژیم شاه و چه در سی سال حکومت حمهوری اسلامی به این استان نرسیدن و سعی در عقب نگه داشتنشون داشتن.
بگردید ببینید چند کارخونه و منطقه صنعتی در شهرهای استان کردستان وجود داره؟ تقریبا هیچ...
اما ببینید مردم رشید کرد چطور سرهاشونو بالا گرفتن و محکم راه می رن و چطور با تحقیر به مإموران انتظامی غیرکرد که ترسان و لرزان سر هر کوی و برزن با اسلحه های آماده به شلیک ایستادن نگاه می کنن. و زن هاشون چطور موهای کمندشونو از گوشه های روسری در چشم پاسدارها می کنن .
حتی پاسدارهای کرد هم منتظرن یه شغل پیدا کنن تا زودتر استعفا بدن.(من خودم با یکیشون حرف زدم. بعدا ماجراشو می نویسم)
رژیم می خواد با کشتن احسان روحیه مردم مقاوم کرد رو در هم بشکنه ولی زهی خیال باطل.
ملت کرد هیچوقت زیر بار زور نمی ره و حتما روزی داد او و بقیه جوانان ایرانی رو می گیره.
اشک مجالم نمیده....


2- وبلاگ جدید مادران عزادار.
به مدد حکومت روز به روز بر تعدادشون افزوده می شه و امروز مادر احسان به این جمع پیوست...

3- اسامی 12 کرد دیگر در انتظار اعدام.
برای اینها کاری کنیم.



لینک در بالاترین

هیچ نظری موجود نیست: