1- افتتاحیهی المپیک چین را که میدیدم دلم گرفته بود. انگار منتظر خبر بدی باشم. ورزشکاران کشورهای دیگر، بخصوص از نوع غیر اسلامیاش را میدیدم که چطور با لباسهای شاد، خوشحال بالا و پایین میپرند، بدون ترس برای دوربین بوسه میفرستند و ادا در میآورند. عوض خوشحالی حسودیام شد.
نوبت به رژهی کاروان ورزشی ایران رسید، طاقتم طاق شد و با دیدنشان بیاختبار بغضم ترکید.
..
نه برای اینکه رنگ لباسشان آنطور که میگفتند قشنگ نبود. و نه به خاطر اینکه لبخند زوری بر لبانشان بود که مثلا خوشحالند!
برای تعداد کمشان نسبت به 70 میلیون جمعیت ایران. برای اینکه بعضیها چطور بودجهی ورزش مملکتمان را حیفو میلها میکنند. و فقط عدهای انگشت شمار را بالا میآورند. هیچکس طبق استعداد و توانش بالا نمیآید.
برای اینکه میدانستم این چند نفر خانم را هم به خاطر بستن دهان استکبار جهانی تمرین دادهاند و به میدان آوردهاند. وگرنه کدام امکانات برای ما گذاشتهاند. نصف بیشتر دختران ما به خاطر ورزش نکردن پشتهای خمیده دارند.
دلم سوخت. برای تمام مردم و دلم سوخت برای دوران جوانی خودم . من هم مثل خیلیهای دیگر چقدر آرزو داشتم ژیمناست بشوم. در استخر باله برقصم و بیروسری دوچرخه سواری کنم. طبق میل خودم لباس بپوشم. اگر کسی روسری و مانتو هم میپوشد به خاطر دل خودش باشد نه ااز روی اجبار.
اگر اقلا در سهرشتهای که پیامبرمان توصیهشان را کرده مدال میآوردیم باز دلم اینقدر نمی سوخت. در "اسبسواری، و شنا و تیراندازی" چه پخی شدیم؟
راستش مثل یک فاشیست واقعی تمام ورزشکاران کشورها را بر اساس حکومت مذهبی(بخصوص اسلامی) و غیر مذهبی طبقه بندی کردم و نتیجهاش ناراحتم کرد. ورزشکاران کشورهایی که بر اساس مذهب اداره نمیشوند خیلی بیشتر، شادتر و با روحیهتر بودند.
فکر کردم وقتی مذهب از قلبها بیرون بیاید و وارد حکومت شود و دستمایهی قدرت طلبان و زورگویان جز این انتظاری نباید داشته باشیم.
آقایان(متاسفانه در حکومت خانمی به آن صورت نداریم) سیسال بس نیست که بفهمید کفایت ندارید.
کمی از پرویز مشرف یاد بگیرید! ول کنید و بروید!
کار را به کاردان بسپارید و مذهب را بگذارید برای دل هر کس که بهش اعتقاد دارد.
- برادرم بعد از مسابقات کشتی زنگ زد. عصبانی گفت: دیدی ورزشکاران ایرانی مثل "پ.." نقش زمین شدند؟
کارد میزدی خونش در نمیآمد. گفت به خدا بعد از دیدن مسابقات ورزشکاران ایرانی خجالت کشیدم در این کشور زندگی میکنم.
کمی دلداریاش دادم. تقصیر ورزشکاران ما نیست. آنها هم قربانیاند. در ضمن به تو چه که خجالت بکشی!
گفت آنهاییکه باید خجالت بکشند پوستشان از "...غ" کلفتتر است.
( ...برادرم عصبانی بود. بقیه حرفهایش را مجبورم سانسور کنم. این روزها همه عصبیاند. توی تاکسی و اتوبوس و بانک و ادارات هم فحش میدهند) آقا جان فحشنده. فحش دادن یک حرکت غیرمدنی است
بعضیها عصبانیاند و بعضیها مثل من افسرده...
دین حکومتی ترمز تودههاست...
لینک در بالاترین
بقیه دارد...
2- هر که پولش بیش زنش بیشتر!
افسردگی المپیکی و لایحهای و رژیمی، دست از سرمان برنمیداره... اما...
خورشید خانوم عزیز گفته که لازمه همهمون در مورد لایحهی جدید حمایت(!) از خانواده بنویسیم. چشم، قبلا نوشتهام باز هم مینویسم. از همه خواهش میکنم اونا هم بنویسن...
تو مجلسمون مطرح شدن لایحههای غیر عادی و بیخودی زیاد دیده بودیم. اما لایحهی حمایت از خانواده شاید مسخرهترینش باشه. و اگه تصویب بشه به عنوان لکهی ننگ جمهوری اسلامی درتاریخ ثبت میشه!
خیلی جالبه که خود مذهبیها، و تموم روزنامهها (به غیر از کیهان) در ذم این لایحه مطالب زیادی نوشتن.
نمایندهها اگه دلشون سوخته قانونی تصویب کنن که مردایی که پول زیادی دارن پولشونو بدن که دخترا با پسر مورد علاقهشون ازدواج کنن. زنای مجلس چیکار میکنن؟ حالا 50 درصد نه، اگه حتی مثل افغانستان 25 درصد نمایندههامون زن بودن. اوضاعمون به از این بود!
از دوستان عزیزم میخوام با هر خانمی که میبینن در مورد این لایحه صحبت کنن و بهشون بگن که نمایندههایی که انتخاب کردن(کردیم) وحقوقشون از جیب من و شما میره وقت و نیروشونو صرف چه قوانین قرون وسطایی و به نفع پایین تنهی خودشون میکنن.
3- فراخوان نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران (خورشید)
البته وقتش تا آخر تیرماه بود، اما ازشان میخواهم به خاطر گل روی من تا آخر مرداد و شاید هم شهریور تمدیدش کنند:) شاید تا آنوقت من هم شعری در مورد اوضاع هشلهفتم نوشتم و با سرمایهی همسر مهربانم چاپ کردم و فرستادم. دنیا را چه دیدی. بعضی استعدادها همینجوری یکهو شکوفا میشوند.
4- گذرگاه شماره 82 ویژهی شهریور ماه منتشر شد.
ماشالله به این نظم. همیشه درست سر وقت!
لطف کردن و مطلب المپیک در ایران منو هم گذاشتن.
5- سایت خبری تحلیلی خبرنگار مطالب خوبی داره. مثل: ده اتفاق برتر باستان شناسي جهان در سال گذشته
6- مبارکه! یه وبلاگنویس فمینیست دیگه به جمعمون اضافه شد:) زن فردا
خدا زیادمون کنه.
7- دوست خوبمون سهراب کابلی از طرز خبر نوشتن خبرگزاری فارس در مورد قهرمانی روح ا... نيكپاي، تکواندوکار افغان دلگیر است. حق هم دارد.
فارس نوشته: "نیکپای در اين دوره از مسابقات موفق شد با كسب يك مدال برنز دل مردم افغانستان را شاد كند تا براي چند روزي حال و هواي هموطنانش از تروريست(برای یه خبرگزاری زشته تروریسم را تروریست بنویسه)، مواد مخدر و جنگ به دور باشد." انتخاب هم همین را چاپ کرد.
در ضمن نیکپای 21 ساله از چهار سال پیش که آنموقع 17 ساله بوده از ایران به کابل برمیگرده چطور در ایران آرایشگری میکرده؟ تازه من افتخار میکنم روحالله مدتی مهمان کشورمون بوده. امیدوارم از مردم ایران خاطرهی خوبی داشته باشه.
حالا شما فکر کنید روزنامههای افغانستان در مورد قهرمانی هادی ساعی مینوشتند:
"در اين دوره از مسابقات هادی ساعی موفق شد با كسب يك مدال طلا دل مردم ایران را شاد كند تا براي چند روزي حال و هواي هموطنانش از بدبختی، گرانی، مواد مخدر، دیکتاتوری، تبعیض، زورگویی رژیم و هزار چیز دیگر به دور باشند."
شما فکر میکنید دولت ایران چه عکسالعملی نشان میداد؟
اینکه سعی کنیم کشور دیگری را تحقیر کنیم تا کشور خودمون بالاتر نشون داده بشه چه چیز رو عوض میکنه؟
یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر