چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

سال نو مبارک!

1- امسال اولین سالیه که از یک ماه قبل تا درست عصر چهارشنبه سوری صدای ترقه نمیومد. تو این یک ماه هر وقت از جلوی دوسه‌تا جوون که تو کوچه و خیابون وایساده بودن رد می‌شدم ناخودآگاه خودمو جمع و جور می‌کردم که اگه صدای ترقه اومد نترسم و باعث خنده نشم که خوشبختانه به خیر گذشت.
نخیر! ینده کر نشده‌ام! واقعا امسال کسی حال و حوصله نداشت. از چند جوون همینو پرسیدم.
یکی علتشو گرونی کالاهای شب عید گذاشت که چون پدر و مادرها تو خونه غصه‌ی گرونی می‌خورن رو جوون‌ها هم تأثیر گذاشته. اون یکی گفت چون تو تلویزیون هی اخطار دادن و صورت و چشم و دست و بدن جزغاله و سوخته نشون دادن مردم ترسیدن.
و اون یکی گفت چون دولت دیگه این روزو به رسمیت شناخته دیگه لازم نیست با صدای ترقه از یک ماه پیش بخواهیم ثابت کنیم.
یکی دیگه هم گفت نتیجه‌ی انتخابات همه رو افسرده کرده بود.

2- روز قبل از چهارشنبه سوری در چهارراه‌ها و میادین اصلی شهر از طرف انجمن مهر ایران اعلامیه‌ای رو پخش شد تحت عنوان "از چهارشنبه‌سوری تا نوروز جمشیدی" که در اون فلسفه‌ی چهارشنبه‌سوری به طور کامل گفته شده بود که چرا آتیش روشن می‌کنیم و چرا جشن مي‌گیریم و اعراب این وسط چکاره بودن و... که با توجه به وضعیت مملکت ما اینکارشون شجاعت زیادی لازم داشت.
وقتی من اعلامیه رو گرفتم توجه کردم هر کس که اون رو می‌گرفت با تعجب و خوشحالی تیترش رو می‌خوند و برعکس اعلامیه‌ها و تبلیغات دیگه که پرتش می‌کردن رو زمین، با این که طولانی بود همونجا شروع می‌کردن به خوندن و یا بادقت تا می‌کردن و در کیف می‌گذاشتن. حتی یه دونه‌ش رو زمین نبود.

3- عصر سه‌شنبه(شب چهارشنبه) از ساعت 6 سر و صدای ترقه و بمب شروع شد. هوا که تاریک شد یواش یواش آتیش‌ها روشن شد و مردم ریختن تو کوچه‌ها و خیابون‌ها. من فکر نمی‌کردم این‌همه بیان. صدای بلند آهنگ و ترانه‌های شاد از همه جا به گوش می رسید.
چند نفر از دوستان زنگ زدن که برم محله اونا، اما چون همسایه‌ها تو کوچه منتظرم بودن موندم محله‌ی خودمون...
بساط آتیش و رقص و آواز و... برپا بود.
جالب اینجاست که ماشین گشت چند بار رد شد اما هیچ‌کاری با کسایی که می‌رقصیدن نداشتن. شاید با گلی که رئیس پلیس سرشون زده بود،" رقص با لباس" را به "نماز بی‌لباس" ترجیح می‌دادن.
بیشتر جاهایی که در جشن‌ها مرکز تجمع مردم می‌شه از پایین با اتوبوس پارک شده در عرض خیابون بسته بودن و پلیس به ماشین‌ها اجازه بالا اومدن نمی‌داد. جلوی سی‌با رو هم گرفته بودن. هر چی گفته بود که بابا خونه‌م اینجاست قبول نکرده بودن. اونم مجبور شد از میون‌بر و کوچه‌پس کوچه بیاد خونه.
در گوهردشت گشت‌ها به هر کس که ازش خوششون نمیومد حمله می‌کردن و سرو کله‌ی چند تا جوونی که بهشون متلک انداخته بودن خونین و مالین کردن.


4- نامه ضرغامی به کشورهای خارجی جهت خرید فیلم برای ایام نوروز... طنز با حالی از سعید زاهدی

5- تعطیلات نوروز خوش‌بگذره... یه عده هم احتمالا عید هم سرکار می‌رن، به اونا هم خسته نباشید می‌گم.
سال نو همگی مبارک!
امیدوارم امسال سال خوبی برای مردم ایران باشه. یعنی می‌شه؟
اگه بشه چی می‌شه:)

6- ای وای عیدی یادم رفت.
این عکسو به عنوان عیدی قبول ‌می‌کنید؟:)
ای‌بابا، اشتباه شد. خوب یه روسری انتخاب کن. این زیتون که همه‌ش گیر داده به نارنجی!
اینم یه عیدی کوچولو :×

هیچ نظری موجود نیست: