جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۵

سرِ همیشه بی‌کلاه ِ دگراندیشان..

1- چرا شرق نباید یه ویژه‌نامه‌ی 16 صفحه‌ای برای امام موسی‌صدر چاپ کنه؟ امام موسی صدر هر چی باشه. اول امامه! دوم دایی‌ خانمِ خاتمیه(زهره صادقی) دایی صادق‌طباطبایی خوشگله‌ست. دایی مریم طباطبایی عروس امامِ خودمونه و کلا سرسلسله‌ی یه زنجیره‌ی مهمه.
حالا تابه‌حال برای پیدا کردنش بلند‌پایه‌ها چند سفر به لیبی‌ کرده‌ن بماند! موسی‌صدر رو در شهریور سال 57( سال انقلاب(!) اسلامی) دزدیدن.
ویژه‌نامه رو که ورق می‌زنم به چند تا از سجایای اخلاقیش پی می‌برم.
اول ماجرای بستنی‌خورونش در بستنی‌فروشی مسیحیه( بابا روشنفکر! انسان‌دوست! ضد تبعیض نژادی!)
او می‌گفته نه تنها مردم ادیان دیگه نجس نیستن. بلکه حتی کافرها و مشرک‌ها و بی‌دین‌ها و... پاک هستن و می‌شه باهاشون غذا خورد.(خوب منم همینو می‌گم که. بابا و بابابزرگ و جد اندر جد ما هم بهش عقیده داشتن!)
دوم تلاش زیادش برای مسلح کردن جوانان لبنانه(بابا صلح‌طلب! بابا بسیجی!)
سوم به قول علامه حسین‌فضل‌الله ذهنی باز و اخلاقی والا داشتن و نمونه‌ش هم مبارزه‌ی شدید و دائمی ایشان با حرکات مارکسیستی و ملی و سکولاریستی و پاره‌ای از جریانات سیاسی محلی بود.( بابا مبارز! بابا دموکرات! بابا ذهن باز!)


2- حالا شرق حتی یک کلمه از امام سید موسی‌صدر انتقاد کرده؟ استغفرالله...
مگه پشت آدم ربوده شده می‌شه حرف زد؟ای وای... معلومه که نمی‌شه.
همون‌طور که از سریال نرگس تا وقتی خدابیامرز پوپک گلدره توش بازی می‌کرد کسی جرأت انتقاد نداشت.
اونم از فک‌وفامیل اصلاح‌طلب‌های معروف ایران.

3- اصلا خود اصلاح‌طلب‌ها اگر روی کار میومدن جز این(مثل موسی‌صدر، مخالف دگراندیشان) بودن؟
الان نگاه کنید. هر جا قدرت دارن تموم پست‌ها رو میدن به همفکراشون. سفرهای آنچنانی به داخل و خارج کشور( نمونه‌شو تو وبلاگستان هم می‌شه دید) شغل‌های نون و آب‌دار. مزایای ویژه.
به‌هم مرتب نون قرض می‌دن به هم سر می‌زنن و خیلی مواظبن دگر‌اندیشان توشون رخنه نمی‌کنن.
شاید برای درون حزب مشارکت و... طبیعی باشه... اما وقتی این نفوذ می‌کنه به همه‌ی شغل‌ها. مثلا در اداره‌ی... فلان شهر همه باید مشارکتی باشن. اگه یکی از غیر استخدام شه اون‌قدر اذیتش می‌کنن تا بذاره بره و یکی از خودشون بیاد.
تو روزنامه‌هاشون به کسای دیگه میدون می‌دن؟ درسته گاهی با چپ‌ها و کسایی که همفکرشون نیستن مصاحبه می‌کنن ولی کلا از چپ‌ها و کمونیست‌ها خیلی می‌ترسن و یواشکی پشت سرش صفحه‌می‌ذارن. "به فلانی محل نذاری‌ها، کمونیسته!" انگار طاعون داره.
همه‌شون بدون استثنا توی نوشته‌هاشون یه جورایی حتما نشون می‌دن که خیلی خداپرستن و به ماوراءالطبیعه عقیده دارن.
یواشکی پشت خاتمی و کروبی ( خانم‌ها با آرایش و مانتو کوتاه و آقایون با تی‌شرت و موهای ژل‌زده هم که شده) نماز می‌خونن.
تعدادیشون برای خوش‌خدمتی اگر اطلاعاتی از کمونیست‌ها داشته باشن به جریانات بالاتر خودی گزارش می‌دن.
نگفتم همه‌شون. تا اونجایی که خودم دیدم و باعث شده نظر خوشی نسبت بهشون نداشته باشم.
(توضیح اینکه من در دور اول انتخابات رئیس‌جمهوری به معین رأی دادم و فقط و فقط به خاطر اینکه امثال احمدی‌نژاد نشه. ولی می‌دونستم من و امثال من هرگز نمی‌تونیم شغل مطلوبمونو توی اون حکومت هم به‌دست بیاریم. مایی که قاطی هیچ جریان اسلامی نشدیم، حتی فمینیسم ‌اسلامی، همیشه سرمون بی‌کلاه‌ست)
شاید نظرم کمی بدبینانه به‌نظر بیاد. اما وقتی شما هم از چند شغل، شغل‌هایی که از پسشون هم برمیومدید اما به علت اینکه تو باندبازی‌های رؤسا و کارکنان نرفتید و همیشه حق رو در نظر گرفتید، از کار برکنار شدید، اون‌وقت حق رو به من می‌دادید.

4- روی تخت یکی از باغ‌های اطراف شهر نشسته بودیم. از ده شب که گذشته زمزمه‌هایی از خانم‌ها- تخت‌های دیگه- بلند شد که پاشیم راه بیفتیم الان نرگس شروع می‌شه.
آقایون و بعضی‌خانم‌های دیگه شروع کردن غر زدن که بابا نرگس دیگه دیدن نداره. چرت و پرته و... حالا غم خودمون کمه بشینیم واسه اینا غصه بخوریم و...
یواش یواش کفه‌ی ترازو به نفع گروه دوم پایین رفت و تا اونجایی که من دیدم هیچکی نرفت. تا یک و دو صبح همه موندن و گفتن و خندیدن. ما هم به هکذا...

5- راستی ما ندیدیم چطوری این پسر حزب‌اللهیه که طرفدار انرژی هسته‌ایه چطوری نسرینو پیدا کرد؟:)))


6- یکی از مشکلات استفاده از ماشین مشترک اینه که هر روز صبح که ماشینو روشن می‌کنی کلی باید با صندلی و آینه‌ی جلو و آینه‌های بغل ور بری.
البته مشکل اصلی سر اختلاف قد بیست‌سانتیه:)

7- برای چندمین بار کاری- با قول دادن دستمزد- از طرف آدم نسبتا معروفی گرفتم و آخرش پولم رو نداد.
قرارداد هم نمی‌بندن اولش. هم از معروفیتشون استفاده می‌کنن و هم نشون می‌دن بهشون برخورده. ( یعنی بهشون اطمینان نداریم؟!)
همیشه هم به واسطه می‌گن بهش بگو آدم خیلی خوش‌معامله‌ایه!
خوش‌معامله‌گی‌شونم دیدیم و باز همیشه گول می خوریم!

8- این بیت شعر حافظ برای آذر عزیزم:
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست،
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...


9- برای خرید بلیت هواپیما رفتیم به یه آژانس مسافرتی. قیمت بلیت‌ با ایرباس 90 هزار تومن( به صورت رفت و برگشت) با فوکر 70 و توپولوف 60 تومن بود. من که به خاطر اتفاقات اخیر هوایی می‌ترسیدم مونده بودم کدومو انتخاب کنم. سی‌با گفت بهترینشو بگیر. گفتم آخه خیلی گرون می‌شه. (چهار نفر بودیم). گفت باشه. امنیت مهم‌تر از پوله. در عوض جای دیگه صرفه‌جویی می‌کنیم.
ایرباس رو خریدیم. نشون به اون نشون که رفتن با فوکر بردنمون و برگشتن با توپولوف قراضه. فوکر از گرما عین سونا بود و توپولوف از بس درز و دورز داشت از سرما مردیم. یک دونه پتو هم بهمون ندادن و عین بید تا تهران لرزیدیم.
بعدا برای گله( شکایت می‌کردم؟ از کی؟ ) رفتم آژانس گفتم این چه وضعشه؟ گفتن وقتی تعداد مسافران به حد نصاب نمی‌رسه دوسه هواپیما رو یکی می‌کنن:) خلاصه که به خاطر سرابِ امنیت پروازی کلی ضرر کردیم. 4 تا بلیت توپولوف هم می‌گرفتیم با همینا می‌بردن و میاوردنمون.
اینجا ایران است!

10- توی سوپر داشتم خرید می‌کردم. پشت صندوق پسر صاحب سوپری داشت خریدامو حساب می‌کرد که مردی جاافتاده و خوش‌لباس اومد و به سوپری ِ پدر گفت شیر دولتی می‌خوام. گفت نداریم. ولی از این کیسه‌ای‌های 550 تومنی داریم. مرده گفت. این کیسه‌ای آزادا که 350 تومن بود. سوپری گفت نخیر. اینا 550 تومنه. یهو مرد جاافتاده داد زد: مرتیکه! می‌خوای منو گول بزنی؟ منِ بازنشسته‌ی آموزش پرورشم. از کجا بیارم هر کیسه شیر رو 550 تومن بخرم. مگه چقدر حقوق می‌گیرم. سوپری هم می‌گفت به من چه! 500 می‌خریم. 550 هم باید بفرشیم. ندادی نخر! آقای جنتلمن هم رگای گردنش متورم شده بود و هر چی از دهنش در میومد به سوپری می‌گفت.
جنگ در گرفت و من و پسر سوپری با تأسف به این صحنه نگاه می‌کردیم.
من به پسره گفتم. ببین کی مسبب این دعواست؟ دولت! اون‌وقت کیا باید به جون هم بی‌افتن؟ ملت!
پسره فوری گرفت و پرید بینشون و گفت: راست می‌گه خانم. تقصیر دولته. ما چیکار کنیم دولت دستور داده گرونش کنن. این چندمین باره توی امسال لبنیات گرون می‌شه...
مرده یه کم آروم شد . بعد سه‌تایی شروع کردن فحش دادن به دولت...


11- آقا، یکی از دوستای ما زده و شدیدا عاشق فرزاد حسنی شده. طوری که هر شب خوابشو می‌بینه. طوری که رشته‌ی خودشو ول کرده و اون‌قدر درس خونده تا رشته‌ای که به فری نزدیک شه قبول شده. طوری که نماز‌خون شده. چون توی یکی از مصاحبه‌هاش با مجلات زرد خونده که خیلی مذهبیه.
طوری که هفته‌ای چند نامه و کادو براش می‌فرسته. حالا کار نداریم که هیچکدومو جواب نداده. اما کادوهایی که حضوری برده با کمال میل و بزرگواری پذیرفته و ب نه نگفته.
این دوست ما فکر می‌کنه فرزاد حسنی بامعلومات‌ترین، باحال‌ترین، خوش‌تیپ‌ترین، مؤمن ِ واقعی‌ترین، بامزه‌ترین پسر روی زمینه!
هر چی بهش می‌گم این بشر روزی دو گونی نامه داره که 99 درصدشون از دختراست و بیشترشونم عاشق این بشرن. به گوشش نمیره. می‌گه از کجا که منو انتخاب نکنه. جالبه که فکر می‌کنه من بهش حسودی می‌کنم:)) نمی‌دونم از کجا فهمیده:)))

این وبلاگ هم طرفداراش راه انداختن.
شما نمی‌خواهید به خیلی سینه‌چاکانش بپیوندید؟:) منم برم اسم بنویسم:)

12- وبلاگ حرف‌های یه نفر : نامهای ایرانی و معانی آنها

13- آنچه دوست‌دارید راجع به "گوز" بدانید.
نترسید یک مقاله‌ی کاملا علمیه!
دلیل گوز - ساختار گوز- بوی گوز- صدای گوز. چرا چس کم‌صداست و گوز پرسروصدا- یک فرد عادی در روز چندبار می‌گوزد- اصلا می‌شود نگوزید. مردها بیشتر می‌گوزند یا زنها- چه وقت شبانه‌روز بیشتر می‌گوزیم- چه غذاها و چه کارهایی باعث گوز بیشتر می‌شوند- آیا نگه‌داشتن گوز مضر است؟ آیا گوز با شعله‌ی کبریت آتش می‌گیرد؟ آیا همه در خواب می‌گوزند؟ آیا می‌شود از راه گوز امرار معاش کرد؟ جواب این‌یکی سوال رو همین‌جا می‌دم. بله:) پس گوزوها زیاد ناراحت نباشند.قهرمان گوز در حیوانات؟و بالاخره بهترین راه برای ردگوزگم‌کنی:)

14- انوشه انصاری
First Female Private Space Explorer & Space Ambassador
لابد فردا اینا تو بوق می‌کنن اولین زن مسلمان فضانورد:)

15- یک وبلاگ فلسفی-دیدنی و خواندنی از رسول نمازی...

16-اینم رگبار نرگس خانم:) با نرگس تلویزیون تومنی هفت قرون فرق داره ها...

17- مژده و کارخانه‌ی شکلات‌سازی....

18- دی‌ناز... زنی متولد دی ماه

19- هلندی سرگردان...

20- تحلیلی خنده‌دار از فیلم "به‌نام پدر" حاتمی‌کیا.

21- خیلی حرفا داشتم بزنم ها... ولی نشستم پشت کامپیوتر یهو خفه‌خون(خفقان؟) گرفتم:) باید حرفامو یه جایی یادداشت کنم یادم نره!

هیچ نظری موجود نیست: