1- باورپذیر بُود هر بنا که میبینی
جز بنای محبت که باورپذیر نیست...
(زیتونالادبا+شاعر مربوطه)
2 - این چیه داری ترجمه میکنی؟
- یه داستان کوتاهه. میخوام برای شرق بفرستمش.
- هه هه هه. عجب شانسی داری. شرق همین امروز توقیف شد.
- بده ببینم.... وای... چه بد.
- نزدیک انتخابات و احتمالا آشتی هستهایه. روزنامههای دردسرزا باید یه دوسه ماه زبان در دهان باقی بمونن. تا بعد ببینن چی میشه!
-...
- چرا ترجمهتو پرت میکنی اونور. خوب برای اعتماد ملی بفرست. فکر نکنم اونو توقیف کنن.. نشد برای مجلات زرد و سفید و بنفش..
- آخه موضوعش بهدرد اونا نمیخوره.
- عیبی نداره. اسامی خارجکی رو تبدیل به اسمال و ممد و داش رضا و اقدس و افسانه و فتانه کن و یه دوسه ماجرای عشقی بنداز تنگش. آخرش هم همه با هم عروسی کنن.
- اینکه میشه فیلمنامه تلویزیونی:)
3- امیدوارم هیچکس سروکارش با دکترای جورواجور و بیمارستان نیفته و اگر افتاد پارتی داشته باشه و اگر نداشت از یه دوست خیلی خوب سوغاتیهای خوبخوب برسه و کلی ذوقزدهت کنه. و باعث شه همهچیو فراموش کنی.:)
4- آقا، این بنای محبت گاهیهم خیلی باورپذیر میشه:))
پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر