از هر چمنی گلی!
1- فرانسه چقدر عالی بازی کرد. برد واقعا حقش بود!
2- برزیل چرا امشب اینطوری بود؟ باخت واقعا حقش بود:)
اصلا خوب تو زمین جاگیری نمیکرد.
3- آرژانتین طفلک بد بازی نکرد. اما دروازهبان خوب نتیجه رو به نفع آلمان برگردوند.
4-اگه گفتید شباهت زینالدین زیدان( زیزو) و علی دایی چیه؟
5- سوتی زیتونیداداشم داشت تعریف میکرد در بازی بین دو تیم ... و .... داور 17 تا کارت زرد به بازیکنها داد.من با تعجب:- مگه داور چندتا کارت زرد تو جیبش داره.؟.سیبا و داداشم با چشما و دهنهای باز به من نگاه میکنن.
6-سه ساعت قبل از بازی ایران و پرتغال ما از شمال(متلقو) راه افتادیم . حساب کردیم اگر بین راه هیچجا واینسیم حتما میرسیم.
دیر راهافتادن تقصیر من بود. هوس کرده بودم حتما قبل از راهافتادن یهبار دیگه برم تو دریا شنا کنم.توی راه خیلی خیلی کم ماشین بود و ما خوشحال شدیم که به موقع میرسیم.
حدود چهل پنجاه کیلومتر بعداز چالوس ما ده تا ماشین افتادیم پشت چهار تا کامیون که به هیچوجه بهمون راه نمیدادن. بارشون هم اینقدر سنگین بود که نمیتونستن باسرعت برن. خط هم ممتد بود و سبقت ممنوع.اعصاب همه خورد شده بود. خیلی ماشینها سعی میکردن به زور هم شده سبقت بگیرن و کامیونها راه نمیدادن و فوری هم پیچی نمایان میشد که ممکن بود پشتش ماشینی به سمت چالوس بیاد.
بالاخره دو تا ماشین که پربودن از پسرای جوون تونستن با هزار ریسک از پشت کامیونها در برن.ما هم بالاخره به جایی رسیدیم که میشد سبقت گرفت و از پشت کامیونها در رفتیم.
اما در 20 کیلومتر بعد دیدیم یکی از ماشینها تصادف وحشتناکی کرده با ماشینی که از روبهرو میومده.که اتفاقا اونها هم 5 پسر جوون بودن(اونا هم میخواستن برسن چالوس تا مسابقه رو ببینن)و ده پسر جوون که خوشبختانه خودشون سالم بودن داشتن میزدن تو سر خودشون.نزدیکیهای کرج هم ماشین دوم رو دیدیم که اونهم با وانتی که از روبهرو میومد به شدت تصادف کرده...واقعا ناراحتکننده بود برامون. جاده به این خلوتی و دو تصادف وحشتناک اونم ماشینهایی که مدتی باهاشون همسفر بودی.
نیمهی اول رو با رادیو گوش کردیم. گزارشگر هم حرص مارو درمیآورد بسکه میگفت "ببینید چهطوری فلان بازیکن بازی میکنه" یا "حفظ توپ میکنه".
آخه عاقل جان ما از کجای رادیو باید ببینیم؟؟سیبای بیچاره اینقدر عصبی شده بود که اگه سبیلداشت الان باید بهش میگفتم بیبا( بیستبیل باروتی)
7- معرفی عاملان سرکوب تجمع زنان در روز 22 خرداد توسط امیرفرشاد ابراهیمی.
اون روسری قهوهایه که با باتوم میزد، استوار یکم پروین حسینیه
خوشوقتم:)
8- مجلهی گذرگاه شماره 56 منتشر شد..
2:07 Zeitoon
یکشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر