1- ای پریوار ِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خلوارهی ناراستی نمیسوزد!-
حضورت بهشتی است
که گریزِ ِ از جهنم را توجیه میکند
دریایی که مرا در خود غرق میکند
تا از همهی گناهان و دروغ شسته شوم...
2- در فراسوی مزهای تنت
تورا دوست میدارم...
در فراسوی عشق
تورا دوست میدارم
در فراسوی پرده و رنگ...
در فراسوی پیکرهایمان
بامن وعدهی دیداری بده...
(شاملو)
3- خانمیبود حدودا سیساله، تو جلسات اصلا حرف نمیزد. به درددل همه خوب گوش میکرد ولی برعکس بقیه هیچوقت اظهار نظری نمیکرد.
در چشمای درشتش غمی داشت. هفته به هفته گودرفتن چشماشو میدیدم.
تا اینکه چندوقت پیش به حرف اومد و دیگه کسی جلودارش نبود.
گفت که از زندگیش ناراضیه. این زندگی حقش نبوده و شوهرش رو دوست نداره. از شوهرش ازهر نظر خیلی سرتر و بالاتره و...
قبلا شنیده بودم هر کی بهش میگه: "بچهت شبیه خودت نیست. شبیه پدرشه؟" با نفرت میگفت: "خدا نکنه!" اما نمیدونستم اینقدر دلش پره.
از زندگیش گفت و گفت تا رسید به اینکه تازگیها هم در محل کارش خانمی رو استخدام کرده و حس میکنم با هم رابطه دارن. تازه بیشتر مشتریهاشم زنن و نمیدونی با چه نازو ادایی با شوهرم حرف میزنن...و این مسائل مثل خوره داره روحمو میخوره.
حرفش که با اینجا رسید بیشتر خانوما طبق معمول بیمقدمه شروع کردن فحش دادن به آقایون...(نمونههاشو تو وبلاگستان هم میشه دید.)
"به این مردا هیچ نمیشه اعتماد کرد."، " خاک تو سر مردا."، " شلوارشون که دوتا شد خدا رو بنده نیستن."، "باید زد تو سرشون تا آدم شن" و...
من که یه جورایی خودمو شاگرد مارشال روزنبرگ میدونم و معتقدم(البته فعلا در تئوری) که نباید بدون نشانههای دقیق به کسی انگ زد. و دیدم الانه که حکم اعدام مرد بیچاره صادر بشه. پرسیدم: شما طبق چه نشونههایی فکر میکنی شوهرت با منشیش سروسر داره؟
گفت:" گاهی سرکارش سر میزنم. وقتی می رسم یهدفعه حرفشونو قطع میکنن و اگه در حال خنده باشن خندهشونو میخورن!"
خانومای دیگه بهم گفتن:" دیدی! پدرسوختهی بیهمه چیز. مرتیکهی کثافت!"
ازش پرسیدم:" شما چه جوری وارد محل کارش میشی؟"
گفت: " بدون در زدن و یهویی، که غافلگیرشون کنم. "
گفتم:" لابد با قیافهی ناراحت و اخم؟"
گفت: " آره، آخه قبلش اینقدر فکرای ناجور کردم که اصلا با دختره نمیتونم حرف بزنم. حتی کوچیکترین محلی بهش نمیذارم. اونقدر قیافهم عصبانیه که شوهرم همیشه فکر میکنه اتفاقی برای بچه افتاده"
گفتم:" خوب بدبختا حق دارن. منم جای دختره بودم از ترس تو سکته میکردم. آخه این چه رفتاریه. تو وقتی وارد میشی هم با شوهرت و هم با اون باید سلامعلیک و خوشوبش کنی. در ضمن من فکر میکنم برعکس ادعات شوهرت رو خیلی هم دوست داری. اگه نه اینهمه به دختره حسودیت نمیشد."
ابروهاش با تعجب بالا رفت:" من دوستش داشته باشم؟ من ازش متنفرم!"
چشمک زدم و گفتم:" گفتی و منم باور کردم. اگه دوستش نداشتی میگفتی با دختره باشه به جهنم!"
خانومای دیگه زدن زیر خنده و انگار داشتن به چیز جدیدی میرسیدن. به مرد بیچاره دیگه فحش نمیدادن.
گفتم:" شما که تو خونه بیکاری و همهش داری به سرکار شوهرت فکر میکنی چرا خودت نمیری کمکش کنی؟ هم خودت حقوق میگیری. هم خیالت راحته. حداقل برای یه مدت."
گفت: " اتفاقا شوهرم بارها اینو ازم خواسته. ولی از خودش و کارش متنفرم."
- " اگه متنفری چرا دائم اونجایی؟ چرا در انتخاب منشیش خودت دخالت نکردی که یه منشی مورد اعتماد تورو استخدام کنه."
-" اتفاقا شوهرم پیشنهاد داد که من براش انتخاب کنم من موقع امتحان ازشون حضور داشتم اما من از هر دختری که بخواد باهاش تنها باشه بدم میاد."
خانمهای دیگه به تناقض حرفاش پی برده بودن و شروع کردن به بقیهیسوالات:
- راست میگه زیتون، اگه ازش متنفری چرا تو این ده سال برای طلاق اقدام نکردی؟ چرا مثل سایه تعقیبش میکنی؟ چرا وقتی خونه نیست اینهمه غصه میخوری و...
بعد روحیهی کارآگاهی خانوما گل کرد و تصمیم گرفتن که برن امتحانش کنن.
(من از امتحان کردن دیگران خوشم نمیاد. فکر میکنم یه جور کلک زدنه.)
دوتا از خانومایی که در اول کلی به مرده فحش داده بودن داوطلب شدن یه روز به عنوان مشتری برن محل کارش و رفتارشو با مشتریها و منشیاش زیرنظر بگیرن.
جلسه بعد اینطور گزارش آوردن:
-"بیچاره آقاهه سرش تو کار خودشه. اصلا با دختره بگو بخند نداره و باهاش خیلی جدیه. دختره هم که به نظر دختر زحمتکشی میاد همینطور. بر خلاف نوع شغلش حتی یه ذره آرایش نداره و خیلی سادهست.
" تازه محل کارشون طوریه که از بیرون کاملا دید داره و اگه هم بخوان اصلا نمیتونن عمل خلافی انجام بدن:))
"قیافهی شوهره هم هیچی کم از زنش نداره و مرد نسبتا خوشتیپ و خوشهیکلیه."
آقا، به اینجا که رسید من با قیافهی حقبهجانبی به خانومه گفتم:" به نظر من،چارهی کار شما فقط یه چیزه."
با تعجب گفت: "چی؟" فکر کرد میخوام بگم طلاق.
-" اینکه همگی دستهجمعی بریزیم سرت و یه کتک حسابی بهت بزنیم."
همه حتی خودش غش کردن خنده.
اما باز مسئلهش حل نشده باقی موند. فقط اعتراف کرد که به شوهرش بیعلاقه نیست...
دفعهی بعد قرار شد با چند نفر از خانوما خانوادگی بریم پیکنیک.
. در تمام طول روز در رفتار آقاهه هیچ چیز بدی ندیدیم. اتفاقا به این دوست ما خیلی اظهار محبت هم میکرد. اما اون متاسفانه به محبتاش بیتفاوت بود. به خانومای دیگه نه نگاه ناجوری داشت و نه رفتار بدی ازش دیدیم. خیلی هم جنتلمن بود.
کشیدیمش کنار و پرسیدیم:"همیشه همینطوره یا داره فیلم بازی میکنه."
گفت: " نه بابا، طفلک همیشه همینطوره."
گفتم:" پس تا حالا دوتا کتک ازمون طلب داری:)) "
دوست ما ظاهرا قبول کرده شوهرش هرگز بهش خیانت نکرده. ولی میگه هنوز در تموم طول روز شک به شوهرم که با دختری تنهاست روحمو آزار میده.
فکر میکنم باید به یه مشاور روانشناس مراجعه کنه.
خیلی خوشحالم که من و سیبا اینقدر به هم اعتماد داریم. و تابهحال نسبت به هم شک نکردها یم...
۴- عشق من سیبا:)
۵- وقتی با خانوما بحث سر ارتباط آقایون ایرانی با منشیهاشون بود.
من کلاس گذاشتم و گفتم ولی من تاحالا هرگز به منشیِ سرکارِ سیبا حسودیم نشده. خیلی هم دوستش دارم. حتی میخوام یه شب شام دعوتش کنم. گاهی سببا تا روزی یازده دوازده ساعت باهاش تنهاست.
همه دهناشون باز موند:
- جدی؟ مگه میشه! خوشبهحالت زیتون. چقدر تو راحتی!
یکی گفت: لابد یا سنش زیاده یا خوشگل و خوشهیکل نیست یا...
- نه اتفاقا، هم جوونه هم خوشگل و خوشهیکل. هیچ عیبی نداره. چرا رو مردم عیب بذارم؟
اما فقط یه مسئلهست...
اون پسره.
غشغش خندهی همه...
تروخدا کجای حرفم خنده داشت؟!
۶- اتفاقا عصر مراسم نامزدی منشی سیباجان ایناست. برم خوشگل کنم:)
گذشته از شوخی هم منشی شرکت سیبا رو دوست دارم هم نامزدش رو. خیلی آدمای خوبیان...
------------------------------------
۷- حدود هزار نفر در جریانات اخیر کردستان دستگیر شدن.
از فعالین مردم قهرمان کرد، برهان دیوارگر و رؤیا طلوعی هم جزء دستگیرشدگان هستن.
برهان دیوارگر: دبیر کانون دفاع از حقوق کودکان (سقز)، عضو هیات موسس تشکل سراسری کارگران بیکار و عضو شورای مرکزی کمیته پیگیری آزادی تشکل های کارگری در ایران.
رویا طلوعی: سردبیر ماهنامه راسان و بنيان گذار کانون زنان کرد مدافع صلح.
نامهی مریم همسر باردار برهان رو بخونید.
و اگه خواستار آزادی دستگیر شدگان و همینطور غیرنظامی کردن شهرهای غرب کشور هستید لطفااین پتیشنرو امضا کنید...
*** - لیست کامل دستگیرشدگان اخیر کردستان- (با تشکر از مهرداد)
۸- نسیم عزیز نوشته:
((با آبگيري سد سيوند، محوطه تاريخي پاسارگاد به زير آب خواهد رفت، در حالي
كه امكان تغيير مسير آبگيري وجود دارد
متخصصين ميگويند، در عرض چند سال، رطوبت محوطه تاريخي پارسه (تخت جمشيد)
را نيز خراب خواهد كرد.
پيگيري از دفتر رياست جمهوري اين پاسخ را داده: كه وفتي مردم به دنبال
معاشند، چند تخته سنگ پوسيده چه ارزشي دارد!!!!!!
پاسارگاد مهمترين اثر باستاني ايران است كه بناهايي مرتبط با معروفترين و
معمترين شخصيت ايراني يعني كوروش بزرگ را در بر دارد.))
نسیم جان٬ آخوند جماعت و کلا این حکومت با هر چه آثار تاریخی قبل از اسلام (و هر اثری که راجع به اسلام نباشه) مخالفه و دوست داره محو و نابود بشه. اگه تاحالا هم خودشون مستقیما اقدام نکردن دلیلش اینه که روشون نمیشه. شما یه آخوند به من نشون بده که داوطلبانه بره از موزههای قبل از اسلام بازدید کنه.
۹- و حالا...
اين شما و اين سفرنامهی شماره ۴ ولگرد عزيزمون...
۱۰- مدتيه که هاستم قاطی کرده. ديروز هم برای چندساعت داون بود و وبلاگم نميومد.
ایميلام هم که چندروزه گير کرده و بعضیهاش با تاخير بيشتر از يههفتهای به دستم میرسه...
ببخشید اگه اینهمه جوابشون دیر شده....
۱۱- سينيوريتا٬ نترس از عاشق شدن٬ بیا اون با من...:)
نظرات
چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
vaghean ke asare bastani baraye rezhime molaha arzeshi nadare, vagar na to in chand sal iinhame asaremon be taraj nemiraft.
badesham, aval :D
ارسال یک نظر