کانال 1 که اصولا زرشک.
کانال 2 شده بنداز و برو.
کانال 3 همهش غم و غصه.
کانال 4 فقط داد و هوار.
کانال 5 پیچیده و بغرنج.
کانال 6 برنامه جالب پیشکش.
کانال 7 و کانال 8،
فیلمهای مزخرف قدیمی دارند، انگار فیلمِ خوب درگذشت!
کانال 9 حیف از وقت آدم، اوه اوه.
کانال 10 هم برنامه نداره، فرزندم،
حالا میخوای کمی حرف بزنیم باهم؟...
(شل سیلورستاین- ترجمهی حمید خادمی)
1- مبارکه! احمدی نژاد به ملت ایران تنفیذ شد...(آقا،این تنفیذ تنفیذ که میگن یعنی چی؟)
همه دیدیم خاتمی دست احمدینژاد رو عین یه بچهی تخس گرفته بود و در کاخ ریاستجمهوری میگردوند و اونم هاج و واج دنبالش روونه. آخرش خاتمی بردش گذاشتن بالای یه پله که بتونه همهجا رو ببینه و بایبای کرد و رفت.
این هاج و واجی احمدینژاد حتی در فهرستی که برای کابینهش داده معلومه. برای هر وزارت چندنفرو معرفی کرده تا مجلس هم نظر بده. وقتی گل سرسبد وزرای معرفی شده علی لاریحانی برای پست وزارت امور خارجه باشه خدا به دادمون برسه به بقیهشون!
2- قاضی مقدسی طفلک هم قربونی شد. ایرانیها رسمشونه قبل از هر مراسمی یه چیزیو قربونی کنن و خونی بریزن تا همهچیز به خیر و خوشی بگذره. خوب رسمه دیگه. کاریشهم نمیشه کرد.
3- تسلیت میگم! ملکفهد پادشاه عربستان هم فوت کرد...(شایدم فوت شد.)
4- اون آقاهه کی بود؟ آهان، طفلک جان گارانگ معاون رئیسجمهور سودان هم در اثر سقوط هلیکوپتر درگذشت.(فکر کنم بهتر از فوت کردن یا شدنه!)
5- حالا موندیم معطل. اگر جشن تنفیذی احمدینژاد رو بگیریم، عربها و سودانیها ناراحت میشن و میگن: وا... اقلا نذاشتن هفتش بگذره.
اگه مجلس ختم و سوگواری بگیریم میزنیم تو ذوق 17 میلیونی که امروز از خوشحالی دارن سکته میکنن.
6- خلاصه حسابی قاط زدم...
از نوشتههامم معلومه:)
7- چند وقت بود نمیتونستم برم تو سایت روزنه. بدجور فیلترش کردن. با حداقل 20 آنتیفیلتر امتحان کردم نشد. آخرش از دوستی خواهش کردم صفحهشو برام بفرسته و....
قبل از اینکه حرفم رو بزنم، دوستدارم نظرم رو راجع به سایت روزنه بگم.
اون زمون که فیلتر نبود اغلب میرفتم و بعضی مقالاتشو میخوندم. نویسندههاش برام خیلی قابل احترامن. فکر میکنم هدف والایی دارن. اخبار قومیتها و اعتراضات کارگری و مردمی رو به خوبی دنبال میکنن. بیشتر از خیلی گروهها سعی میکنن تو بطن حوادث ایران باشن. هواداراشون خیلی خوب فعالیت میکنن. خیلی نیرو میذارن. نشریاتشون با ایمیل بهم میرسه.. تلویزیونشون رو چند بار دیدم. سخنرانیهای آقای منصور حکمت رو گوش دادم. ایشون تئوریسین خوبی بوده(حیف که خیلی زود فوت کردن).. از حرفزدن همسرش خانم آذر ماجدی هم خوشم میاد. اعتمادبهنفس داره. قشنگ و برازنده لباس میپوشه. اون مصاحبهش رو راجع به همسرش دیدم. اونجا که از شوخطبعی و خانوادهدوستی ژوبین میگفت. برام خیلی جالب بود.
تو همین وبلاگستان هم چند نفرشون خیلی فعالن مرتب تو چند وبلاگ نظر میدن. تبلیغ میکنن، بحث میکنن و... من خودم با چندتاشون دوستم و برام خیلی قابل احترامن. حدود دوسال پیش بود که گفتگویی داشتم با آقای نادر بکتاش که هم اینجا و هم تو سایت روزنه گذاشتیمش.
امیدوارم تا اینجای حرفم روشن باشه.
حالا چرا اینا رو مینویسم؟ برای اینکه آقای حسن پناهی( با دیدن اسمشون یاد حسین پناهی خودمون افتادم که اتفاقا سالگردشه... یادش رو همینجا گرامی میدارم) در سایت روزنه مطلب منو در مورد مراسم احمد شاملو توهین به خودشون تلقی کردن و جوابیهای براش نوشتن.
من مطالعهم در مورد حزب کمونیست کارگری(حکک) خیلی کمه و به همین اینترنت و ایمیل و تلویزیونشون ختم میشه. به نظر من افراد این حزب اهداف والایی دارن، اما بازم به نظر منِ کمترین راهشونو یهخورده اشتباه میرن.
نمونهشو یه بار قبل از انتخابات نوشتم که مردی که با آذر ماجدی گفتگوی دوستانه داشت تا گفت میخواد رأی بده، آذر گفت پس تو مزدور جمهوری اسلامی هستی و تق گوشی رو گذاشت.
و نمونهی دومش(چیزی که با چشمخودم دیدم) همین شعار دادن یواشکی و فرار کردنشونه.
بذارید یه بار دیگه بگم. 5 تا 7 عصر مراسم شاملو بود. از 7 مردم شروع به پراکندهشدن کردن.5/7 تقریبا همه رفته بودن. سر قبر شاملو هیچکس نبود. کلا تا شعاع 20 متری هیچکس(حتی سر قبرای دیگه) نبود. تنها من 5 متری هنوز وایساده بودم تا عکس بگیرم که ناگهان 3 نفر با عجله اومدن و یهبار سریع گفتن" برادری، برابری، حکومت کارگری" و مثل برق و باد دویدن و رفتن. به غیراز من نه کسی دیدشون نه کسی حتی برگشت ببیندشون. نه کسی دنبالشون میکرد که اونجور دویدن.
آقای پناهی عزیز، من نه ملیمذهبی هستم نه طرفدار سرمایهداری.
من هم برابری انسانها رو دوست دارم. همینطور سوسیالیسم رو. مهمتر از همه، آزادی رو .
با هر چه هم شما مخالفید، مخالفم. با آپارتاید جنسی و نژادی. با فقر و فحشا. من با سانسور و اختناق و...
زمان انقلاب به پدر مادر منم میگفتن "سوسولا دست نزنید النگوهاتون میشکنه." مادر من هم داد میزد "نه روسری نه توسری"...
آقای پناهی من دشمن شما و ایدهتون نیستم. راههای ابراز عقایدمون با هم فرق داره.
ببینید، در سالگرد شاملو همه،از هر قشری بودن... فقیر، متوسط ، پولدار، زن، مرد، پیر، جوون، دانشجو ، کاسب، چادری، بیحجاب، آرایشکرده، آرایش نکرده، ژیگول، ساده، ... تو عکسا هم معلومه. همه پیش هم وایساده بودیم، همه با هم به سخنرانیها گوش دادیم، بعدش همه با هم"سراومد زمستون" رو خوندیم، همه باهم گفتیم "زندانیسیاسی آزاد باید گردد..." اما این سه(حککایی) اصلا تو جمع نیومدن. هیچکس ندیدشون(منم شانسی اون نزدیکا بودم.) دیدین که کس دیگری تو گزارشش ازشون چیزی ننوشته . تنها عین بادی اومدن و رفتن. صداشون به گوش هیچکس نرسید. اگر هم من تو وبلاگم نوشتم برای اینکه با این کارشون شوخی کرده باشم. بگم اینجوری نمیتونن تو مردم نفوذ داشته باشن. کسی نمیبیندشون.
آقای پناهی، عزیزِ من، من کی گفتم فقر و فلاکت باید بین مردم تقسیم بشه.
من هم ثروت و رفاه و شادی برای تکتک افراد مردمم میخوام.
اما ترو خدا ( از رو عادت اینو گفتم ها..) شما مجسم کنید. مردی کارخونهدار، با کتو شلوار چندمیلیونی و کفش پوستماری و ماشین بنز 250 میلیونی بیاد شعار "حکومت کارگری" بده. شعار بده و در ره. آیا این مبارزهست؟
اگر طرفدار کارگره چرا اینقدر استثمارشون میکنه و از قِبلشون بنز سوار میشه؟
مطمئن باشید کسی که کفش 250 هزار تومنی میپوشه از نظر طبقاتی نمیتونه طرفدار دیکتاتوری پرولتاریا باشه.
بله، تو جمع دوستداران شاملو هم کسایی بودن که لباسهای گرونقیمتی پوشیده بودن. اما هیچکدوم شعار حکومتکارگری نمیدادن. اولا که هدف همه بزرگداشت شاملو بود دوما، چاقو مگه دستهی خودشو میبره؟ انگار یه آخوند بیاد وسط خیابون شعار بده مرگ بر آخوند. یا یه کارگر فقیر بیاد شعار بده درود بر سرمایهداری...
خوب اگه یه آخوند با آخوندا بده، اولین کاری که میکنه اینه که لباسشو عوض کنه.
یه کارگر هم هرگز نمیتونه بخواد بیشتر استثمارش کنن..
دختری هم که باباش کارخونهداره و کارگرا رو استثمار میکنه چطور میتونه چندمیلیون از همون پولا( که مذهبی ها بهش میگن پول حروم) خرج ظاهرش کنه بعد بیاد شعار کارگری بده. اون یعنی نمیدونه اگه حکومت کارگری بیاد اولین کاری که میکنه همین گرفتن حق کارگرا از باباشه. نمیدونه دیگه اونطوری نمیتونه با ماکسیماش تو خیابونا جولان بده.
اگر طرفدار حقوق کارگره،اولین کاری که میکنه باید بره باباشو مجبور کنه حق کارگراشو بده. موقعی که کلفت خونهشون میاد اتاقشو تمیز کنه اینقدر بهش دستورای جورواجور نده.(باور کنید دوسهنمونهشو دیدم). ایدئولوژی که فقط شعار نیست. باید بهش عمل کرد....
بعدش هم شما که اون سهتا رو ندیدید، از ترس صورتای آفتابمهتاب ندیدهشون میلرزید و موقع دویدن چندبار نزدیک بود زمین بخورن، بدون اینکه کسی توجهی بهشون بکنه.
من بهشون بیاحترامی نمیکنم، همین که برای خودشون یه ایدئولوژی دارن خوبه.( به قول خانمی که بهطور تصادفی اومده بودم امامزاده طاهر و وقتی شاملوخوانان رو دید گفت:" آخی...بهتر از معتاد شدنه!")
اما باور کنید اومدن و شعاردادن و رفتنشون رویهم یک دقیقههم نشد. اونم شعاری که به طبقهشون تعلق نداشت... شعاری که به جز من کسی نشنید. رو کسی تاثیر نگذاشت. این شد مبارزه؟
آیا فرقی نیست بین اونا و اونی که از اول بود و بعد هم موند و شعر خوند و داد زد و به شاملو درود فرستاد که هیچوقت زیر بار زور و اختناق نرفت ؟ اونی که با جماعت بود و با جماعت خوند و حرف خودشم داد زد... صداشو همه شنیدن و روی مردم تاثیر گذاشت...
چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
سلام
تنفیذ یعنی امضا ...
ای بابا ملت به مراسم شاملو هم رحم نمی کنن . بسه دیگه خفه کردین ملتو با این کثافت بازیاتون .
البته گلاب به روی شما !
:)
ارسال یک نظر