دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۳
شب یلدا
1- شب یلدا مبارک!
2- سفارش برای امشب:
- تا میتونی انار دونکرده بخور!
فشارت اومد پایین؟
- تا میتونی آجیل بخور.
دیوونه، این تخمه ریزا چیه برمیداری؟ اول پستهها، بعد برو سراغ بقیه! چقدر تو آماتوری!
چیه؟ گرمیت کرد؟
- خوب، حالا تا میتونی هندونه و پرتقال بخور.
وای...سردیت کرد؟
- تا میتونید شیرینی بخور.
بوووووووووم!
ترکیدی؟
- به من چه! میگن کاه از خودت نیست، کاهدون که هست!
بیمزه.....
3- امشب برای شبیلدا خونهی مامانبزرگ پدری سبیلباروتی دعوتم. جمعشون جمعه. بابا مامانش، عمو و عمه و...
با اینکه قبلا همه رو دیدم، خیلی هیجانزده و خوشحالم. خیلی دوستشون دارم.
خیلی وقتها با خود سبیلباروتی و بابا و عموش نشستیم کلی بحث کردیم و حکومتها جنبوندیم:) پدرش با اینکه هنوز شدیدا بیماره، پا به پای ما میشینه به صحبت. خیلی فکر روشنی داره و من کلی چیزا ازش یاد میگیرم.
از همه مهربونتر مامانبزرگشه! خیلی به من محبت میکنه. نه به من، که به همه! شاید بگم پیرزن به این نازنینی در عمرم ندیدم. بابابزرگش رو هم قبلا دیدم . همون روز اولی که رفتم خونهشون(البته به اصرار خودشون)، آلبوم عکس جوونیاشو آورد و نشون داد که جوونیاش چقدر آدم خوشتیپی بوده:) هنوزم هست. همیشه کراوات میزنه و شق و رق و شبک و پیک لباس میپوشه!
از عمهش هم خیلی خوشم میاد و شوهر عمهش و حتی از دخترعمهی ورپریدهش که روز اولی که منو دید نه گذاشت و نه برداشت، در حالیکه لب ورچیده بود گفت:" تو چرا میخوای زن سبیلباروتی بشی؟ من میخواستم خودم زنش بشم!"
اصلا هر کاری میکنم نمیتونم باهاش لج بکشم و یا رقابت کنم.
آخه فقط 4 سالشه و لامصب خیلی خوشگل و تو دل بروست:)
4- دلم میخواد یه عکس خوشگل شب یلدا بذارم اینجا، ولی عجله دارم برم مهمونی. برم ببینم پارسال یا پیرارسال اینموقع چه عکسی گذاشتم. میتونم کشش برم و دوباره به ملت قالب کنم؟
5- شمارههام کمه و ممکنه یه عده از ناراحتی غش کنن.
بذار یه شعر بنویسم. کتاب فروغ رو بیارم، آهان عین همیشه شانسی بازش کنم. شاید یه شعر مناسب با امشب اومد؟ ببینم چیه ؟
این شعر را برای تو میگویم
در یک غروب تشنهی تابستان (ای بابا...هوا خیلی سرده که!)
در نیمههای این رهشوم آغاز
در کهنه گور این غم بیپایان...
زیتون- شعر هم نخواستیم، شانس که ندارم... بیخود نیست میگن هر کی عجله داره کارا بیشتر به هم گره میخوره.
6- دیشب یکی از سردترین شبهای زمستون عمرم بود. از یه جاهایی باد سرد میومد تو. شوفاژها هم رمق نداشت. حتی شومینه هم گرمم نکرد. یه پتوی کلفت پیچیده بودم دورم و میلرزیدم. یه مدته که میبینم درزهای در بازه و کلی با در فاصلهداره. توی روز که نگاه کنی میبینی از لاشون نور میادتو.
آخه چرا این در و پنجرهسازها تو کارشون دقت نمیکنن؟ این چه وضعشه؟
امروز وقتی میومدم خونه دو بسته درزگیر خریدم( ابرهای باریکی که پشتش چسب داره) و یه ساعت پیش درزا رو گرفتم.
گرچه هنوزم کار داره. بعضی شکافها ماشالله یکی دو سانت بازه و باید بعضی جاهاشو 3-4 تا نوار روی هم بزنم تا کاملا کیپ بشه.
7- کریسمس رو به تموم کسانی که این روز رو جشن میگیرند تبریک میگم. امیدوارم تعطیلات خوش بگذره!
8- من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمهی دریاهاست
انسان سرچشمهی دریاهاست...
(شاملو)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
شب یلدا شما هم مبارک
چرا اینجا این شکلیه؟ یعنی کسی کامنت نذاشته ؟ مگه میشه من مدتهاست نیومده بودم . در هر صورت ، زیتون خانوم: بدین سان از جانب هودر اول جانشین سلمان فاتح وبلاگستان، لقب شوالیه سرزمین وبلاگها به شما اهدا می گردد؛ باشد که پاینده باشید:http://www.iranian.com/JahanshahJavid/2004/December/Derakhshan/6.html
ارسال یک نظر