جمعه، دی ۱۶، ۱۳۸۴

قوم به حج رفته و برره...

1- هیچ صیادی
در جوی حقیری
که بر گودالی می‌ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد...
(فروغ فرخزاد)

2- تولد فروغ، تولدی دیگر!
صدای فروغ رو هم همینجا می تونید بشنوید.

3- ای قوم به حج رفته، آخه این چه وضعشه؟
یه نفر که پارسال به سفر حج رفته بود( یا به‌قول خودش مشرف شده بود) تعریف می‌کرد بدترین منظره‌ای که در عمرش دیده چیزی شبیه این عکس روزنامه‌ی شرق بوده. به خاطر عفت‌خانم عمومی عکس رو اینجا نمی‌ذارم. شاید دارید غذا می‌خورید.
می‌گفت: همه جا روی زمین موهای کثیف فرفری و صاف و سفید و مشکی و قهوه‌ای ریخته شده بود. حضرات آقایون تموم جونشون معلوم بود. آخه بعضی حاج‌آقاها اون‌قدر در خانه‌ی خدا احساس آرامش می‌کنن که شورت هم نمی‌پوشن. گوشت‌های آویزون. شکم‌های برآمده. بدن‌های پشمالو. تیغ‌هایی که مدام به زمین میفته و برش می‌دارن و دوباره مشغول کچل کردن سر همدیگه می‌شن. تعارف زدن تیغ‌ها به‌هم و...
شانس آوردین که حضرات به خاطر گل روی عکاس یه کم مرتب نشستن.
حالا نمی‌شه خدا یه تجدید نظری کنه و امر کنه که با مایو و آستین رکابی برن حج که والله پوشیده‌تر از لباس احرامه.

4- خیلی‌ها تعجب می‌کنن که چطور تو سریال شب‌های برره همه‌ی مسائلی که ما روزمره تو تاکسی و خیابون و مهمونیا می‌گیم و فکر می‌کنیم شق‌القمر کردیم خیلی راحت با گذاشتن یه عکس رضا‌شاه توی پاسگاه برره مطرح می‌شه. ولی همه می دونیم که مسائل روز ایرانه.
تو این سریال و فیلم‌های جدیدی مثل "مکس"- که البته شنیدم دوسال پیش ساخته شده و الان مجوز گرفته- تقریبا همه چیز گفته می‌شه. شدید‌ترین انتقاد‌های روبنایی به حکومت عنوان می‌شه.
آیا هر کدوم از ما یه فیلم‌نامه‌ی این‌طوری بنویسیم و ببریم ارشاد می‌تونیم مجوز بگیریم؟! معلومه که نه!
چی شده صدا و سیما و ارشاد از مردم ما جلو افتادن؟!!
بعضی مسائل جوریه که بعضی از وبلاگ‌نویسا(بخصوصو اونایی که با اسم اصلی می‌نویسن) هم جرأت نوشتنش رو تو وبلاگشون ندارن!
اگه یه کم دقت کنیم رسم شده مشکلات مردم تو این‌جور فیلما با رک‌ترین لحن بیان می‌شه. اما...
می‌گن همینه که هست. تو برره(تو بخوان ایران) رسمه همه به فکر خودشون باشن. دزدی کنن. دروغ بگن. توریست‌ها رو اذیت کنن. تاریخ جعلی بسازن. رشوه بگیرن و همدیگر رو تلکه کنن. ژاندارمری زور بگه. از مردم حق حساب بگیره، نذاره کسی حرف سیاسی از خودش در کنه و.. الکی مردمو بندازه تو زندون..
اما می‌گه تو هم مجبوری این‌طوری باشی! همرنگ جماعت شو! مبارزه فایده نداره. تو به حال خودت و کشور خودت قاه‌قاه می‌خندی و سروتونین مغزت ترشح می‌شه و از افسردگی در میای و شبو راحت می خوابی:)
بخواب که اونا بیدارن.
اما در فیلم ظاهرا ساده‌ای مثل "مهمان مامان" که تمام داستان درباره‌ی تهیه‌ی یه شام مفصل برای مهمونه، می‌بینیم نشون می‌ده چطور مردم باید با هم متحد شن و مشکلات کوچیک و بزرگ رو ازسر راه بردارن. اگه پدر خانواده سه‌چهار ماهه حقوق نگرفته و وضعش بده باید با دوستاش سندیکا تشکیل بده و حق و حقوقشو با همکاری با هم‌درداش بگیره.( من قبول ندارم بعضی‌ها می‌گن فیلم و داستان نباید پیامی داشته باشه) البته می دونم اگه پیامی داشت سریال‌های نود قسمتی آقای مدیری این‌همه مجوز نمی‌گرفت و تو اخبار اصلی تلویزیون با افتخار اسکناس‌های برره که به جای عکس اسمشونبر عکس بز گذاشتن، نشون نمی داد.

5- روز تولد امام رضا اومدم وارد اداره‌ای دولتی بشم که در قسمت بازدید کیف بانوان، زنی با چادر و مقنعه کاسه‌ای پر از شکلات جلوم گرفت و گفت عید شما مبارک. برنداشتم و دوسه‌قدم که دور شدم ویرم گرفت برگردم و یه کم سربه سرش بذارم. رفتم شکلاتی برداشتم و گفتم ببخشید چیِ‌‌من مبارک؟
گفت: عید شما مبارک! گفتم: اووه... حالا کو تا عید! گفت منظورم تولد اما رضا صلی‌الله‌ست. گفتم از کی تولد شده عید؟ پس باید تولد همه‌ی اماما عید حساب بشه و با عید قربون و عید غدیرو ... می‌شه بیست‌سی‌تا عید. لبخند زوریش پژمرده شده بود و برای اینکه شکلات رو ازم نگیره دویدم رفتم تو:)
نیم ساعت بعد، موقعی که می‌خواستم از همون‌جا برم بیرون همچی برام پشت چشم نازک کرد!

6- از تبریکای تولدتون خیلی ممنون:)
اگه می دونستم تبریکاتون این‌قدر شیرینه دوقلو به‌دنیا میومدم:)
چه بی‌ربط!

7-خاطره‌ی دکتر گوشزد از دوران انترنی‌اش:
در ايام انترنی روزی در اتاق زايمان مراقبت از زنی در حالت زايمان به من سپرده شده بود و زن بينوا هر چند دقيقه يک بار درد زايمانش شروع می شد و فريادهای بلند می کشيد و دسته های تخت زايمان را چنگ می زد.

من بايد هر ربع ساعت فشار خون او را چک می کردم لذا دسته های تخت را پايين آوردم و مشغول گرفتن فشار خونش شدم که ناگهان درد زايمانش شروع شد و شروع به فرياد کشيدن و چنگ انداختن شد و از آنجا که با بيقراری و بدون توجه چنگ انداخته بود به جای دسته تخت که من آن را پايين داده يودم ناگهان بيضه های مرا گرفت و آنچنان فشار داد که نعره من هم در اتاق زايمان پيچيد ...

زیتون- دلم خنک شد:)
نکند منظورت از سیستم ناکارآمد همین باشه؟

منم به خودم جرات می‌دم و داستانی رو مادر‌بزرگ شوخ و شنگ سی‌با تا به حال سه بار برام-8تعریف کرده بگم
شما هم خجالت نکشید اینجا مجلس بی‌ریاست اگه داستانی در این مورد دارید بنویسید:
زنی در بیمارستان اون‌قدر درد زایمانش شدید بوده که شروع می‌کنه به شوهرش فحش دادن(تا اینجاش طبیعیه) و با جیغ و داد فریاد می‌زنه که اگه من زنده پامو از اینجا بیرون گذاشتم شومبول شوهرمو از بیخ می‌برم.
شوهره تا اینو می‌شنوه از اتاق زایمان می زنه بیرون. زنه که فکر می‌کنه شوهره از زور غیرت می خوام بره شومبولشو ببره، وسط دردش داد می‌زنه:
بگیرید این دیوانه را
نبرد آن دردانه را
دردها قرار آید
دردانه به‌کار آید...

9- خلاصه که ببخشید. مجلس زیادی بی‌ریا شده بود.


10- تو ادیتور بلاگفا هم نمی تونم برم:(
اون جوون‌مردی هم که پست‌هامو می‌ذاشت همین الان رفت بخوابه.

11- خانم دکتر مارگارت خاچاطوریان عجب حوصله‌ای داره ها.
حالا چه عیبی داره محمد جان زنان بیوه رو دوست داشته.

هیچ نظری موجود نیست: