شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۰

آبروریزی 2

همونطور که حدس زده بودم بالاخره عطش مردم به سریال‌های آنچنانی کانال فارسی‌وان شدیدا کاهش پیدا کرده و خیلی از آشنایانی که خیلی از کارها و مهمونی‌رفتن‌ها و مهمونی‌گرفتنشون رو به خاطر دیدن سریالهای فارسی1 یا زمزمه(خواهر فارسی1)عقب می‌نداختن تصمیم گرفتن با تموم شدن هر سریال دیگه سریال بعدی رو که همون ساعت شروع می‌شه نبینن. کانال من و تو تقریبا داره همون جایی رو که فارسی1 داشت به دست میاره.
من تو کانال چرخوندن ماهواره هنوزم گاه‌گاهی چند ثانیه‌ای یا چند دقیقه‌ای رو اینجور کانالا وایمیسم ببینم چه خبره و هر بار که سی‌با خونه‌ست با شنیدن صدای دوبله فارسی1 یا زمزمه حتی از راه دور دادش درمیاد. چیزی که از همه بیشتر دیدم بدش میاد وقتی بود که موقع سریال تاوان دوتا از بازیگرانش که گداصفت و جیب‌بر بودن داشته همدیگر رو "گربه‌کوچولی من" صدا می‌کردن. اصلا یه جور حس نفرت بهش دست می‌داد. (فکر می‌کنه این چیزا لوس بازیه. شاید در پس ذهنش یه حس مردسالارانه داره هنوز.‌آره؟)
خلاصه اون شب که زنگ بیرونو زد و از تو آیفون سبیلای باروتیش رو دیدم یهو یاد اون جمله کذایی افتادم و گفتم حالا که خودش نیومده بالا و درو باکلید باز نکرده و چشمم تو چشمش نیست که از هیبتش بترسم یه کم اذیتش کنم. با شوق گفتم:
- تویی گربه کوچولوی من؟
سرفه‌ای کرد و لادندونی گفت: درو باز کن.
- وای چه سیبیلای نازی. پیشی کوچولوی خوشگل من! ( فکر کن با اون قد و هیکل و قیافه جدی بهش بگی پیشی اونم کوچولو)
بازم با صدای لادندونی- توروخدا درو باز کن( سی‌با درعمرش اینجوری با التماس حرف نزده بود)
- ای بابا، کسی که نمی‌شنوه. اصلا دروباز نمی‌کنم تا توهم به من از همینا بگی.
با عصبانیت شدید- اصلا نمی‌خواد! و رفت... آیفون هم که یه تایم بخصوصی داره قطع شد.
دکمه‌ تصویرو زدم و گفتم: پیشی ِ کوچولوی زیتون حالا قهر نکن دیده(دیگه)... و دکمه باز کننده در رو زدم. و خودمو آماده کردم برای یه دعوا. البته سی‌با آدم جدی‌ییه و منم هیچوقت اینقدر سربه‌سرش نمی‌ذاشتم اما واقعیتش فکر نمی‌کردم دیگه تا این حد عصبانی بشه و تو ذهنم گفتم عجب بی‌جنبه‌ای بود و من نمی‌دونستم.
اومد بالا. وقتی در بالا رو باز کردم دیدم رنگش عین شاتوت سیاهه و کارد می‌زدی خونش در نمیاد.
- سی با جان، یه بار اومدم باهات شوخی کنم ها...
با ناراحتی تمام(انگار کسی مرده باشه) گفت : پاک آبرومو بردی... می‌دونی تموم مردای ساختمون جمع بودن دم در .
- وای... جدا( با وجود حساسیت‌ها و معیار آبروریزی نازکی که داره واقعا جا خhttp://www.blogger.com/img/blank.gifوردم) http://www.blogger.com/img/blank.gif کِی تابه‌حال اهالی ساختمون دم در جلسه گذاشتن که حالا بار دوم باشه. یا توی لابی بوده یا خونه‌ی یکی از ماها. فوق فوقش تو پارکینگ جمع می‌شدن.
- من چه می‌دونم. پشت بوم چکه کرده بود و همه جمع شده بودن نظر بدن که چیکار کنن. حالا چیکار کنم. چه‌جوری تو این محل زندگی کنم؟
- هیچی، می‌خوای آپارتمان رو بذارم برای فروش...
- دیگه باهام حرف نزن...
آقا سی‌با تا یکی دوهفته سرسنگین بود و فکر می‌کرد همه همسایه‌ها دارن راجع به "گربه کوچولوی زیتون" حرف می‌زنن.
آقا گیرم که آب رفته به جوی بازآید ، با آبروی رفته چه باید کرد؟! واقعا!

آبروریزی‌ها ادامه دارد...

لینک این آبروریزی در بالاترین