چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۹

خشت کج!

هی می گویم نگویم, مبادا "دشمن شاد" شویم, غافل از این که دشمن الکی الکی و خود به خود شاد و خجسته می زند و به ما کاری ندارد.
فشار از بیرون و نارضایتی هایی از داخل پیر ما را درآورده. "ازبیرون" را بروز می دهیم چون مبارز جلوه می کنیم و به به چه چه به دنبال دارد, اما گله های داخلی را هی توی خودمان می ریزیم مبادا دشمنمان شادتر از این که هست شود.
می گوییم:
اگر فلانی از جنبش و دوستانش پله ای ساخته برای بالارفتن خود, چیزی نگو!
اگر شاهدیم فلان حقوق بشری در زندگی واقعی به تنها چیزی که فکر نمی کند حقوق بشر است چیزی نگو!
اگر به چشم خود دیدی کسانی را که اصلا به جنبش اهمیت نمی دهند کاری می کنند که بگیرندشان و بعد از آزادی برای ادامه تحصیل به خارج کشور بروند و الان دارند کیفشان را می کنند, ساکت باش!
از سوءاستفاده های مالی یک عده هیچی نگو!
از وکلای آنچنانی... هیس...
اگر دوست پناهنده ات از خارج کشور زنگ می زند و می گوید کاش در زندان جمهوری اسلامی زیر شکنجه بودم ولی با بعضی از این مبارزان کثیف در یک کمپ نبودم, خفه خون!
...
در زندگی وبلاگی بارها شده حتی اگر به ضررم شده, چیزی گفتم. در جریان نوشی شدم شخصیت ضد زن مظلوم بدبخت, مجید زهری برایم در بلاگچین باند و دسته دویست نفره با علم و کتل راه انداخت. ندای بالای دیواز ازم قهر کرد. سپینود به من توهین کرد(بعدا خودش متوجه شد جریان رو). آبی چرت و پرت نوشت(بعد تو چت معذرت خواست) و خیلی های دیگر... اگر بخوام اسم ببرم چند صفحه آ4 می شه. به خاطر اینکه یه سری جریان نوشی رو برابر با دفاع از حقوق زن می دونستن چه ها شنیدم. می گفتن عیب نداره نوشی داره دروغ می گه که اون چند روز آخر نمی دونه بچه هاش کجان. بذار گول بخورن. حتی وبلاگمو هک کردن که دیگه ننویسم.
ملت ما دروغ و سرپوش گذاشتنو دوست دارن. حتی اگه زیر سرپوش موجودات متعفنی رشد کنن.
غافلن از اینکه, خشت اول چون نهد معمار کج, تا ثریا می رود دیوار کج.
متاسفانه تو این جنبش خشت های زیادی کج گذاشته شده و یه سری معمار و بنا و حتی عمله منتقد می خواد.
مسئله داور بودن فرناز سیفی در مسابقه بهترین وبلاگ دویچه وله هم یکی از همون خشت های کجه.
من با فرناز هیچ دشمنی شخصی ندارم. حتما همه یاد دارن در نظرخواهیم چقدر با هم شوخی می کردیم و می خندیدیم.
ماجرا از اونجا شروع شد که در مصاحبه با اسد علیمجمدی به اونهایی که با اسم مستعار وبلاگ می نویسن حسابی پرید. براش کامنتی نوشتم و خودش خواست بحث رو با ای میل ادامه بدیم. در ای میل نه تنها بحث نکرد و توضیح نداد چرا مستعار نویس ها رو به رسمیت نمی شناسه بلکه فقط کلی توهین کرد و رابطه قطع شد. اینور و اونور به من می پرید که چرا مستعار می نویسم, دقیقا عین الیزه که من هرگز نفهمیدم به چه علت یک هو شد دشمن خونی من و جایی نوشت بدنش با دیدن اسم من به رعشه می افته و کهیر می زنه! یاالعجب!

در زمانی که هیچکدوم از ماهایی که تو مسابقه دویچه وله اول شده بودیم نمی تونستیم بریم آلمان, فرناز سیفی که به یمن دستگیری در فرودگاه موقع رفتن به هند برای شرکت در کلاس(نه مبارزه خیابونی), بعد از سه روز زرشک پلو با مرغ خوردن و زیر شش تا پتو خوابیدن به مدد ثروت کلان پدرش و داعیه انقلابی بودن زود از کشور خارج شد و از هلند بورس گرفت و تقریبا وبلاگنویسی را بوسید و گذاشت کنار و به قول خودش سکس مهمترین مسئله زندگیش بود, شد داور.
خیلی جالبه در همون سال کیوان سی و پنج درجه رو که با اسم مستعار می نوشت به عنوان بهترین وبلاگ معرفی کرد. البته کیوان فقط برای ما ناشناس بود! فرناز کاملا ار نزدیک می شناختش و اینجوری بود که ما فهمیدیم وبلاگنویس فقط باید برای فرناز شناخته شده باشه!(طبق کامنت یکی از دوستان مشترکشون ظاهرا وقتی فرناز ایران بوده با کیوان دوست بوده و او یکی از پروژه های فرناز رو مجانی انجام داده بوده)
با اینهمه وبلاگ نویس معتبر ساکن خارج کشور, نمی دونیم چه اتفاقی افتاد که فرناز سیفی شد داور مادام العمر وبلاگ نویس های ایرانی!
اگر عضو یکی از گروهای اینترنتی معتبر مثل فیس بوک و... باشید می بینید چه تعداد وبلاگنویس به امید انتخاب وبلاگشان در این مسابقه از فرناز پاچه خواری می کنن و کمپلیمانشو می گن و او چطور با ناز و غمزده بهتریناش و خوش تیپ ترین هاشو سوا می کنه.
آیا پارتی بازی, بادمجون دور قاب چینی, فرصت طلبی, دزدی, سوءاستفاده از پول و احساسات مردم و... فقط در حکومت اسلامی بده؟

دنبالش نگردید, فرناز جون خودش در عکس خودش را مشخص کرده!
لابد اطرافیانش فکر میکنن دارن با انقلابی ترین و مبارزترین بلاگر ایرانی عکس می گیرن!
این دویچه وله ای هم یه چیزیشون می شه ها:)


پ.ن.
هر وقت میام یه موضوعی بنویسم خبر مرگ عزیزی رو می شنوم
امروز هم قصد داشتم طنزی بنویسم برای ایجاد روحیه. اما خبر فوت نادره هنرمند محبوب منقلبم کرد.
به دلیلی زود خاکش کردن و نذاشتن پیکرش توسط مردم تشییع بشه:(
امیدوارم اردیبهشت دیگه کسی رو نکشه.
فروردین که قاتل بود!

پ.ن.2
آفرین به ثریا قاسمی شجاع که در مراسم تدفین مادرش سبز پوشید.
حالا می فهمم چرا براش تشییع جنازه نگرفتن(اجازه ندادن بگیرن) از ترس همین چیزهای سبز

- مراسم به خاک سپرده شدن حمیده خیرآبادی(نادره) با چند عکس در سایت پارلمان نیوز

پ.ن.3
بیایید با رعایت حجاب اسلامی از وقوع زلزله جلوگیری کنیم.