دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۴

بازم از انتخابات



1- یکی از زیباترین عکس‌های دیروز رو منصور نصیری گرفته. (ما هم کشش رفتیم.)

2- تروخدا فکر نکنید سادیسم دارم، اما وقتی این عکسو تو روزنامه دیدم، با اینکه کلا آدم کم‌حوصله‌ای‌ام، به‌صورت عجیبی دلم خواست بشینم و دونه‌دونه این ریشا رو با موچین بکَنَم.البته با این عکس بی‌کیفیت از روزنامه نتونستم حق مطلب رو خوب ادا کنم. امیدوارم درکم کنید:)

3- شایعات:
می‌گن احمدی‌نژاد قراره یهو جاخالی بده و میلیون‌ها میلیون طرفداراشو در کف بذاره وبه سمت لاریجانی هلشون بده.

4- می‌گن دلیل استعفای احمدی نژاد اینه که می‌خواد هنرپیشه بشه.
مرضیه‌برومند برای ساختن سریال "آرایشگاه زیبای 2" ازش دعوت به همکاری کرده . لاریجانی هم از ذوق این‌همه(!) آراء مفت‌به‌دست‌آمده قول هر گونه‌ همکاری داده.
داستان این سریال از این قراره که اصلان که همیشه ازین که کس و کاری نداره می نالید یهو برادر دوقلویش که زمان بچگی از بغل مامانش به درون جوق‌آب افتاده و صورتش کمی غر شده، پیدا می‌کنه.
برادر گمشده که قراره نقشش رو محموداحمدی نژاد بازی کنه، بعد از رفتن با جریان آب جوق، توسط حاج‌آقایی پیدا می‌شه وراه و رسم شارلاتان‌بازی و خالی‌بندی رو حسابی یاد می‌گیره و تا جایی پیش می‌ره که به مقام شهرداری می‌رسه و یه روز میاد سیگار بخره که...(خانم برومند گفته بقیه‌شو لو ندم.)

5- می‌گن شان‌پن هم بعد از دیدن عکس‌های مکش‌مرگ‌مای قالی‌باف با اون کت‌وشلوارای چند میلیون‌تومنی و لبخند‌های ملیح بعد از کلی اشک‌ندامت ریخته که در فیلم" مترجم" جسارت کرده و با نیکول کیدمن بازی کرده . او از قالی‌باف خواهش کرده باهاش به هالیوود بره و مترجم2 رو اون بازی کنه. و همچنین فیلم 21 میلیاردگرم!

6- دیشب نشستم گزارش بچه‌ها رو خوندم. گزارش پرنوشت، علی‌قدیمی، پرستو، زهرا، ماهی‌سیاه‌کوچولو، سایه، شراگیم، فرناز و نسیم و ...
گزارش فرناز دردناک‌تر از همه بود. من مشت و باتوم زیاد خوردم. حتی پر باتوم هم به پای آدم بگیره جاش سیاه و کبود می‌شه. مشت‌هاشون خیلی سنگینه. تا مدت‌های مدید جاش درد می‌کنه. می‌دونم اگه نزدیک انتخابات نبودیم و هدف فیلمبرداری گزارشگران خارجی، خیلی بدتر از اینا باهامون برخورد می‌کردن.
فکر می‌کردم اگر این مشت‌ها به کمر خانوم‌هایی خورده باشه که حامله‌ن؟ اگر به خانوم‌هایی خورده باشه که عادت ماهانه‌ن؟ و... تا صبح گریه کردم...

7- بحث‌های خوبی در نظرخواهی قبل در مورد مطلب علی راه افتاد. گذشته از چند مورد برخورد تندی که شد، من کلا این بحث‌ها رو سازنده می‌دونم.
صرف این‌که بگیم من تحریم می‌کنم، تو هم باید تحریم کنی چیزی‌رو حل نمی‌کنه. باید با هم حرف بزنیم.
دوست عزیزی نوشته این موضوع انتخابات باعث شد دیگران رو بهتر بشناسیم( یا دستشون رو شه یا چهره‌‌ی کثیفشون مشخص شه و این قبیل حرفا...) نباید بگذاریم این اختلاف‌عقاید شکافی بینمون ایجاد کنه. تا اونجایی که می‌تونیم اوضاع رو تحلیل کنیم و بشکافیم و حالی هم‌دیگه بکنیم که چرا باید رأی داد و یا تحریم کرد.
چشمامونو باز کنیم. خیلی‌چیزا در جریانه. باید دیدشون...

8- بمب واقعی ما هستیم! اینا ترسشون از انفجار ما باید باشه....

۹- ناصر زرافشان حالش بده.

فراخوان کانون نویسندگان ایران برای گردهمایی در برابر زندان اوین
مردم آزاده ی ایران٬ سازمان های مدافع حقوق بشر
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را می گذراند و در خطر جدی مرگ قریب الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده می شود. ما از همه ی مردم٬ نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست می کنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن کنندگان٬ از ساعت چهار تا شش بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و چهار خرداد هشتاد و چهار در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند.
کانون نويسندگان ایران - ٢٢/٠٣/٨٤


۱۰- حالا ما یه تعارفی کردیم که "وبلاگم را می‌دهم تا تو حرفت را بزنی!" :)))
دوست عزیز دیگه‌ای به نام" امضا محفوظ" :) یا آقای گمنام ای‌میلی نوشتن که چرا نامه‌ی علی‌قدیمی رو گذاشتی، باید مال منم بذاری! ای حسود چشم‌سفید! اولا که این نامه علی "هزار حرف نگفته" بود نه علی قدیمی! آقای قدیمی خودش یه وبلاگ داره به چه گندگی و قدری! دوما... چشم:) چه کنیم دیگه؟ خراب رفقیم:)
آقا، از شوخیام یه وقت ناراحت نشی ها. این یه حسِ عجیبِ مالکیتِ شخصی در کشورهای سرمایه‌داریه:)
ای‌میل مستر گمنام در مورد تظاهرات دیروزه(البته اسمش تجمع بود که من فکر می‌کنم بیشتر حالت تظاهرات داشت).

" همه جا صحبت از راهپيمايي خانوما هست ولي دريغ از يه گزارش درباره تجمعي که حدفاصل درب اصلي دانشگاه تهران و خيابان حجاب برگزار شد اونجا هم جمعيت زياد بود و بين 1000تا 2000بودند (البته تخمين زدن هم مشکله)از زن ومرد بودن از دانشجوها تا مردم عادي شعار هه هم اکثرا سياسي بود :زنداني سياسي آزاد بايد گردد، آزادي انديشه بدون زن نميشه، رفراندوم رفراندوم اين است شعار مردم، برابري مساوات تحريم انتاخابات، درد ما درد شماست -- مردم بما ملحق شويد، مرگ برديکتاتور، و شعار هاي ديگه ويکي دو تا پلاکارد که روي يکي نوشته بود :قانون اساسي اصلاح بايد گردد -- حقوق زن احيا بايد گردد. دو بار هم شعر يار دبستاني خونده شد. اولين داد وفرياد ها جلوي انتشارات رضوي وبا هو کردن شروع شد که باعث شد مغازه رو مثل 3-4 تا مغزه روبري دانشگاه نيمه ببندن. پليس هم مانع ايجاد ميکرد تا مردم به سمت ميدون انقلاب نرن وبه تبع ملت هم به سمت مخالف حرکت مي کردن ومرتب اين مسير رو بالا وپايي ميرفتن يعني يه قدم به سمت درب اصلي دانشگاه دو قدم به سمت خيابون حجاب( که ميشه انتهاي دانشگاه تهران). يه نکته جالب در مورد مامورهاي انتظامي بگم اين بود که درجه دارا همه کپل و چاق بودن و البته مسن وخوشرو وگهگاه خندان و رتبه هاي پايين تر که لباسهاي تيره تري داشتن برعکس لاغر و خشن. اما در کل برخورد چنداني با جمعيت نکردن و اغلب با تهديد باتوم جمعيت رو هدايت مي کردن و طوري مديريت کردن (با همون باتومها) که نگذاشتن جمعيت از تقاطع حجاب وانقلاب به سمت 4 راه جمهوري حرکت کنه و در عوض به سمت پايين خيابون حجاب هدايت کردن ودر نهايت توي خيابونهاي فرعي جمعيت متفرق شد. مي گفتن برين از وزارت کشور مجوز بگيرين بياين. پيش خودم گفتم يا دلشون خوشه، يا فکر کردن با بچه طرفن وصد البته خدا برکت بده اون کوچه معروفو. يکي از شعارهايي هم که براي من جالب بود تبديل شعار "نيروي انتظامي حمايت حمايت " به "پليس ايراني حمايت حمايت "بود.در ضمن تقاطع حجاب و انقلاب کلي مردم اون طرف چهار راه سمت سينما سپيده ايستاده بودن و جمعيت رو نگاه مي کردن.به نظرم اومد مردم چقدر منفعل هستن و اکثر کساني هم که با جمعيت همراه ميشدن يا با شعار ها همراهي نميکردن يا خيلي نميگذشت که ديگه حرکت نمي کردن سرجاشون با اطرافيان شروع به صحبت مي کردن تا دوباره جمعيت شعار ده از اونجا رد ميشد.يه نکته مهم اين بود اکثر کساني از اطراف رد مي شدند نمي دونستن دليل تجمع چيه و به نظر من اين اهميت داشتن پلاکارد رو مي رسونه. واقعا وجود پلاکارد بهتر از هر بلندگويي پيام و هدف تجمع رو به ناظراي بيروني انتقال ميده. در اجتماع خانومها، جلوي درب اصلي دانشکاه تهران هم يکي از اولين کارهاي ماموران انتظامي جمع کردن پلاکاردها بوده.
اما از اينها گذشته اگه مي تونستيم به 4راه جمهوري برسيم اونجا غوغايي بپا ميشد. نيروي اتظامي هم حداکثر تلاشش رو کرد که ابن اتفاق نيفته(هر جند در برابر کارهاي سازماندهي نشده خيلي هم سخت نيست)اما با اينحال در همون اواخر چند تا از بزن بهادرها و اطلاعاتي هاي بسيجي (جان بر کف لابد) هم سرو کلشون پيدا شد (شايد هم از قبل بودن و من متوجه نشده بودم.)چندتا در گيري نسبتا مختصر با پليس هم پيش اومد ولي فکر نميکنم کسي رو گرفتن.يه مورد هم که ظاهرا يه عکاس خبر نگار(کارت خبرنگاري داشت) فرصت طلبي کرده بود واز يه دختر خانم عکس انداخته بود غافل از اينکه برادر ش هم اونجا حي وحاضرهست و يه در گيري هم به اينصورت بين اونها اتفاق افتاد.
اگه اين جور تجمعات بيشتر بشه احتمالا يه خواست ديگه مردم که برگزاري تجمعات و سخنراني آزاد هست به حکومت تحميل ميشه."

۱۱- بحث قبلی در نظرخواهی قبل همچنان ادامه داره...

هیچ نظری موجود نیست: