شنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۴

بالایی‌ها ،‌پایینی‌ها

1- ز روی پنجره‌ی من
خیال او پر زد
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم...
(یدالله رویایی)

2- بالایی‌ها و پایینی‌های اجتماع ما
همه‌ی ما در طول زندگی‌مان بارها نقش" پایینی" را تجربه می‌کنیم و بارها نقش" بالایی" را.
این بالایی پایینی یعنی چه؟
هر کدام از ما وقتی دنیا می‌آییم محتاج بقیه و در نتیجه "پایینی"‌ هستیم.
در مقابل والدین. دکتر وعمه و خاله و دایی و عمو و همسایه و...
بعدها مربی مهد کودک و معلم و دبیر و ناظم و مدیر و... به آنها اضافه می‌شوند.
ما در نقش " پایینی" سعی می‌کنیم از بالایی‌ها بیاموزیم.
اگر رفتار بالایی‌ها سلطه‌گرانه نباشد ما هم در آینده بالایی‌ خوب و منصفی خواهیم شد.
شما نگاه کنید به رابطه‌ی بیمار و پزشک. پزشکی هست که با بیمارش با مهربانی و دلسوزی رفتار می‌کند و پزشک دیگری با تفرعن و تکبر و بداخلاقی. و تازه مریض حتما باید به آزمایشگاهی که ا و از آنجا پورسانت می‌گیرد برود.

به رابطه‌ی نانوا با خریدار نان توجه کنید. نانوا که خودش در مقابل مدیر مدرسه‌فرزندش و جلوی پزشکش رل "پایینی" را دارد در نانوایی برای خودش یک‌پا بالایی‌ست. او هر جور که دوست دارد می‌تواند با خریدار نان رفتار کند. می‌تواند نان بدون نوبت به آشنایش بدهد. نان سوخته به دست مشتری بدهد ومیتواند پشت دخل ده‌ها نان جمع‌آوری کند و به اعتراض‌ها محل نگذارد و یا... می‌تواند کاملا منصف باشد و باعث رضایت مشتری‌ها شود.

این رابطه در همه‌ی روابط اجتماعی ما مصداق دارد. رابطه‌ی راننده و مسافر. رابطه‌ی منشی شرکت با ارباب رجوع. رابطه‌ی رئیس با کارمند. کارفرما با کارگر. استاد با دانشجو. غریق‌نجات با شناگر. مادرشوهر با عروس. و هزاران هزار رابطه‌ی دیگر.
ما ممکن است در روز بارها در نقش "بالایی" ظاهر شویم و بارها در نقش" پایینی".
جامعه‌ای سالم است که بالایی‌ها نقش خود را به خوبی ایفا کنند. این بالابودن را نه در جهت سلطه‌گری و منافع شخصی خود که در جهت منافع مردم و به عنوان وظیفه تلقی کند.
همچنین کسی که در نقش "پایینی" قرار می‌گیرد نباید خودش را ضعیف و تحت سلطه "بالایی" بداند.

تصور کنید زنی استاد دانشگاه است. از صبح که بیدار می‌شود. در مقابل فرزندان نقش بالایی را دارد . و کارهای آنها را ردیف می‌کند. بعد در بیرون از خانه در مقابل پلیس راهنمایی رانندگی، مسئول پمپ ‌بنزین، رئیس‌دانشگاه نقش پایینی را دارد. در مقابل دانشجوها و شاید آبدارچی نقش بالایی( گرچه گاهی آبدارچی نقش بالایی را دارد) و باز موقع برگشتن، در مقابل کارمند بانک،‌ نانوا، خواروبارفروش، کارمند پست، آرایشگر و خیاط و فروشنده‌ی مانتو و.... نقش پایینی. و تازه شب مادرشوهر به خانه‌ش می‌آید که نقش" سوپربالایی" را دارد. و گاهی شوهرهم دوست دارد نقش "بالایی" به خود بگیرد(که آن موقع خر بیاور و باقالی بار کن.. چه ادبی شد!).
حالا اگر از صبح همه با این خانم بد تا کرده باشند،‌ به او زور بگویند، هر کدام در مقابل وظایفی که در قبال او دارند کوتاهی کنند. او را سربدوانند، به او توهین کنند، با نیش و کنایه با او حرف بزنند، تحقیرش کنند،
وقتی او در مقابل دانشجویانش در نقش بالایی قرار می‌گیرد، اگر عنصری به نام تفکر و جهان‌بینی در وجودش نباشد او هم می‌خواهد تمام دل و دلی‌اش از کودکی که تحت سلطه‌ی مادر بود و تا حال را روی دانشجویانش خالی کند. و برعکس اگر همه با او رفتار مناسبی داشته باشند او هم متقابلا الگو گرفته و همانطور رفتار می‌‌کند.

"بالایی"ها و" پایینی"ها چه بخواهیم و چه نخواهیم در جامعه وجود دارند. اما...

بیایید فکر کنیم در زندگی‌مان در چند نقش" پایینی" هستیم و چند نقش "بالایی".
نگاه کنیم وقتی در نقش" پایینی" هستیم تا چه حد به حقوق خودمان احترام می‌گذاریم و اجازه می دهیم دیگری به صرف بالا بودن تحقیرمان کند.
نگاه کنیم در نقش "بالایی" چقدر رعایت انصاف و حسن خلق را می‌کنیم. چقدر در مقابل "پایینی" ها صبوری به خرج می‌دهیم. چقدر همدردی می کنیم؟ آیا می توانیم از کبر و غرورو سلطه‌گری و سوءاستفاده از موقعیت‌مان دوری کنیم؟

جامعه‌ای سالم آرزوی همه‌ی ماست.(دینگ،‌ دینگ.. اینجا کرج است رادیو زیتون!)

3- آقا، من یخ کردم.
زمستون در سوم دی تازه یادش اومده باید بیاد. از صبح هوا خیلی سرد و یخیه. از درز در و پنجره‌ها سوزی میاد تو که نگو.
از سر شب شوفاژ‌خونه از شدت باد چهار بار شمعکش خاموش شده و بعد از ساعت 12 همه خوابیدن و دیگه نمیشه رفت روشنش کرد. رادیاتورها یخ کردن. منم به سلامتی نشستم اینجا و هی عطسه می‌کنم و حرفای گنده‌گنده و ادبیاتی، اجتماعی، مردم‌شناسانه، جامعه‌شناسانه از خودم در می کنم:) آره ارواح خیکت!
برم بخوابم تا شماره‌های دیگه نیومدن سراغم.
ا... اومد...

4- رفتیم بریم دوباره فیلم کافه ترانزیت رو ببینیم. رفتیم سینما هجرت دیدم نیم‌ساعته شروع شده. از وسطا هم که مزه نمی ده. رفتیم سینما ساویز، سه تا فیلم داشت. آکواریوم(ایرج قادری) عروس فراری و مکس. تنها فیلمی که یه ربع بعد شروع می‌شد مکس بود. من پارتی سامان مقدم رو دیده بودم و خوشم نیومده بود. نوع نگاهش رو دوست ندارم.
مکس رو با اکراه رفتم و سکانس اولش خوابم گرفت. ظاهرا خواسته بود کمدی باشد و نتونسته بود تو سکانس اول اینو خوب در بیاره.
اما یه کم که گذشت بازی فرهاد آییش به قدری بامزه بود واون‌قدرتو فیلم به حزب‌اللهی‌ها تیکه پرونده بود که تماشاگران نسبتا سوسول گوهر دشتی(شوخی کردم ها...خودم هم یه رگم گوهردشتیه) از خنده‌داشتن روده بر می‌شدن و ما هم از خنده‌‌ی اونا قهقه می خندیدیم. بخصوص تیتراژ پایانی که معمولا همه 5 دقیقه مونده به آخر فیلم همه پا می‌شن می‌رن. این‌دفعه خیلی‌ها رو از تو پاساژ ساویز(بیرون سالن) دوباره برگردوند تو سالن. همه دست می‌زن و سوت می‌کشیدن. چون هنرپیشه‌ها چه در نقش اطلاعات سپاه و فالانژو معاون وزیر و... یکی یکی با آهنگ "عزیز بشینه کنارم" می‌رقصیدن.

داستان فیلم "مکس" اینطوریه که می‌خوان موسیقیدان برجسته‌ی ایرانی مقیم خارج به اسم" مجید کسرایی" رو به ایران دعوت کنن و کلی برنامه و کنسرت تو خانه‌ی هنرمندان و تالار تأتر شهر و... براش ترتیب می‌دن. غافل از اینکه نامه اشتباهی می‌رسه به یکی دیگه با اسمی شبیه به اون. او خواننده‌ی درجه‌ی چندم کافه‌های لس‌آنجلسه. وقتی میاد ایران سوتی‌هایی می‌ده و موقعیت‌های بامزه درست می‌شه. موقع سخنرانی از کلمه‌هایی که اصلا معنی‌شو نمی‌فهمه استفاده می‌کنه که روزنامه‌نگاران به عنوان کلماتی انقلابی ازش برداشت می کنن. گروهی به رهبری حزب‌اللهی چماق‌به دست سابقی که رلشو امیر جعفری بازی می‌کرد جلو هتلش تجمع می‌کنن و شعار می‌دن...
بازیگران: فرهاد آییش، گوهر خیر اندیش، پگاه آهنگرانی، سیروس ابراهیم‌زاده، رامبد جوان، امیرجعفری و...
تو این فیلم به سبک سامان مقدم تموم حزب‌اللهی‌ها و وزیران و اطلاعاتی‌ها به نوعی ضایع می شن و همین باعث می‌شه تماشاگرا خیلی بخندن و ذوق کنن.

با این‌همه من ترجیج می‌دادم برای بار دوم کافه‌ترانزیتو ببینم.

هیچ نظری موجود نیست: