جمعه، آذر ۲۵، ۱۳۸۴

رئیس‌جمهورک جک‌کوی ما + جشنواره‌ی فیلم‌های صدثانیه‌ای...

1- الهام، سخنگوی دولت: فیلم احمدی‌نژاد با آملی مونتاژ است!
زیتون: من شنیدم که خود احمدک‌نژاد هم مونتاژ است.
یه روز اسمشو‌مبر تخم‌مرغ شانسی می‌خره و قطعاتشو از توش پیدا می‌کنه. .

2- رئیس‌جمورک: کشتار یهودیان دروغ بوده!
زیتون: کشته شدن سرنشینان هلی‌کوپتر هم دروغ از آب دراومد. لابد فردا کشته‌شدن خبرنگارای سرنشین سی130 هم می‌گن مونتاژ(!) و دروغ بوده.

3- رئیس‌جمهورک: اسرائیل باید برود آلاسکا!
زیتون: :))

4- رئیس‌جمهورک:‌ ...
زیتون: مرسی:) از وقتی شما حرف می‌زنید، دیگه مردم تمایلی به ساخت جک جدید ندارن!

5- رفته بودم سری بزنم سازمان بورس. چند روزی بود قیمت‌ها کمی بالا رفته بود. اما اون روز هم مثل هر بار که شب قبلش رئیس‌جمهورک محبوبمون سخنرانی می‌کنه یهو قیمت‌ها کشیده بود پایین.
با کارگری صحبت می‌کردم( برعکس نظر بعضی‌ها الان سهام کارخانجات فقط مخصوص اقشار پولدار نیست. تقریبا تموم کارگرا و کارمندای کارخانجات رسمی کلی سهام دارن و زندگیشون تاحدی به سهام وابسته‌ست) کارگر حدود 60 سال داشت و تازه بازنشست شده بود. اومده بود حدود 10 هزار سهام ایران‌خودروشو بفروشه.
می‌گفت خدا پدر این ایران‌خودرو رو بیامرزه. بهم 27 هزار سهم پارسیان داد(البته بعد از افزایش سرمایه) و کلی سهام ایران خودرو. برای عروسی هر کدوم از بچه‌هام میام تعدادیشو می‌فروشم. هم عروسی‌شونو آبرومند گرفتم هم مقداری پول رهن خونه به هر کدومشون دادم.
ناراحت بود که احمدی‌نژاد هر بار می‌گه اسرائیل از بین بره قیمت سهام میاد پایین. می‌گفت حساب کرده بودم این مقدار سهام بیشتر از سه میلیون‌و نیم می‌شه. ولی با حرف دیشبش اومد زیر 3 میلیون تومن. با این حرف اطرافیان هم شروع کردن تو بحث شرکت کردن و به احمدی‌نژاد فحش دادن. گفتن هر کاندیدای دیگه اومده بود رو کار وضعمون بهتر از حالا بود.
در این موقع یکی از دوستان حزب‌الهی علی‌صالح‌آبادی( رئیس سابق بورس کرج و رئیس کل بورس ایران فعلی که قبل از خوندن اقتصاد، درس حوزوی می‌خونده) اومد ببینه چه خبره. مردم تا شناختنش بهش گفتن ترو خدا وقتی رفتین پیش احمدی‌نژاد بگین یه مدت زبون به کام بگیره .
گفت چرا؟ گفتن نمی‌بینی ماشالله با هر جمله‌ش اقتصاد ایران می‌خوابه! بعد از چند ثانیه دوزاریش افتاد وچنان خنده‌ای کرد که سالن لرزید.

6- سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه 22 تا 24 آذر، جشنواره‌ی فیلم‌های صد ثانیه‌ای در کرج برگزار شد.
سه شنبه و چهارشنبه روی هم صد فیلم در سینما ساویز گوهردشت نشون دادن.(پنجشنبه مراسم اختتامیه بود) برنامه‌ها از ساعت 2 شروع می‌شد و تا 8 شب ادامه داشت.
تعداد 730 فیلم از 25 شهر، برای جشنواره ارسال شده بود که با رآی هیئت داوران صد فیلم انتخاب شده بود.
هیئت داوران سه‌نفر بودن: خانم مینو فرشچی، آقای موسائیان و آقای بهادری.
پارسال این جشنواره در سالن اصلاح بذر برگزار شد که همون‌موقع جریانشو تو وبلاگ شهیدم نوشتم.
سالن اصلاح‌بذر تماشاگر بیشتری رو در خودش جای می‌داد ولی مناسب پخش فیلم نبود. پروژکتور رو روی یه صفح‌ی پلاستیک چروکی می‌نداختن. صدا هم بد بود.
سینما ساویز این چیزاش بهتر بود ولی فقط 300 تماشاگر توش جا می گیره.
کارها با همه‌ی کمبودها، امسال خیلی منسجم‌تر از سال قبل بود.
وارد سالن که می‌شدی یه ورقه‌ی نظرسنجی می‌دادن دستت که روش حدود 33 فیلم رو با نام کارگردان و شهرش نوشته بودن و هر بار باید به سه فیلم برتر رأی می‌دادی.
از بیشتر شهرها شرکت کرده بودن: شیراز، ملایر، خرم‌آباد، اصفهان، شاهرود، اردبیل، اهواز، کرمان، رشت، تبریز، سنندج ، تهران، کرج، همدان، مهاباد، بانه،‌ قم و یزد و برازجان و غیره...
شب اول بعد از نشون دادن 33 فیلم از همه‌ی کارگردان‌ها دعوت کردن یکی یکی بیان رو سن و به سوالات جواب بدن. که از این میون فقط چهار‌پنج نفر جرأت کردن بیان.
بیشتر انتقاد‌ها به کپی‌کاری و نخ‌نمایی موضوعات برمی‌گشت. یا اشتباهات خیلی بدیهی.
که بیشترشون با جمله‌هایی مثل "همینی‌که هست" یا "لابد من هنرمند نیستم" و یا "ببخشید حواسم نبود" جواب می‌دادن. مثلا فیلمساز اصفهانی(احسان فاضلی) در جواب اینکه رزمنده‌ی فیلم چرا در جبهه لباسش ترتمیز و فکل کراواتیه و موهاش ژل‌زده و رروغن‌زده! با لهجه‌ی شیرین اصفاهونی با خونسردی گفت: روزی اول یه کم خاکیش کردیم که دوربین خراب شد. روزی دوم که دوربین درست شد یادمون رفت خاکیش کنیم:)
جالبه‌س که همین فیلم هم جایزه گرفت دادا...
فیلم‌ها دو نوع بودن. بلکه هم بیشتر. بعضی‌هاشون با هر موضوعی، آخرش با هزار ضرب و زور خودشونو چسبونده بودن به خدا و ماورا‌طبیعه و ائمه‌ی اطهار و... و بعضی‌ها حرف نویی داشتن.
گروه اولی سعی کرده بودن از موضوعات نخ‌نمای جبهه و جنگ و شهید استفاده کنن( نمی‌گم هر موضوعی راجع به اینا باشه نخ‌نماست. شیوه‌ی نویی نداشتن. گفتن حرفای تکراری هم که جذاب نیست) یا شفای امامان و مرگ و...
بعضی فیلم‌ها سطحشون خیلی پایین بود. یعنی هیچی نداشتن. شاید هر کدوم از ما دوربینو بکاریم و صدثانیه الکی از هر جا فیلم بگیریم از اونا بهتر باشن. و بعضی‌ها جذاب.
شنیدم که خیلی از اون 630 فیلم رد شده بهتر از این صدتا بودن ولی ممیزی جشنواره ردشون کرده بود.

و اما شب دوم:
مهمترین رویداد شب دوم سخن‌رانی ناصر تقوایی بعد از نمایش فیلم‌ها بود.
و برام دردناک بود که خیلی‌ها از این 300 نفر که بیشترشون فیلمساز جوان بودن اصلا نمی‌شناختنش! البته وقتی اسم فیلم‌هایش رو گفتن بخصوص" فیلم کاغذ بی‌خط" یه عده‌گفتن: آهاااااان! اونه؟

سخنرانی ناصر تقوایی نسبتا طولانیه. و الان نمی‌تونم همه‌رو بنویسم. ولی خیلی جالب بود. خیلی آزادانه حرف زد و فکر کنم روی خیلی‌ها تأثیر گذاشت.( خیلی کلمه‌ی" خیلی" رو نوشتم انگار!)

الان حاشیه‌هاشو بنویسم:)
- وقتی تقوایی با یه دختر کمی‌تپل و جوان با کاپشن کوتاه و شلوار لی و شال‌گردن قرمزی که به دور گردنش گره خورده بود وارد شد، اکثر بچه‌ها فکر کردن که دخترشه یا یکی از شاگرداش. اما بعدا فهمیدیم این همون زن جدیدشه که برای شوهر کردن به یک آدم هنرمند چه‌ مرارت‌ها کشیده تا بالاخره نظر ناصر‌خان بهش جلب شده:) خدا شانس بده!
شاید هم این هنرمندای آقای ما اون‌قدر خوش اخلاقن که زناشون از دختر‌کوچیک شون جوون‌تر به نظر می‌رسن.
شهرت و معروفیت چه می‌کنه!:) اگه گذاشتم سی‌با ذره‌ای به شهرت و محبوبیت برسه!!!:)) این خط////اینم نشون ـــــ !


7- مراسم اختتامیه‌ی جشنواره‌ی فیلم صد، امشب بود. .
- این مراسم در سالن سرم‌سازی رازی حصارک برگزار شد و خیلی باشکوه‌تر از همیشه.
- مجری آقای فرزاد حسنی بود و تعدادی از دختران حاضر در سالن دچار غش و ضعف شدن.
- سرم‌سازی رازی محوطه‌ی خیلی زیبایی داره. در زمان رضا شاه کبیر(تکبیر) ساخته شده و پره از درختای چنار بسیار بلند...
- تقریبا حدس می‌زدم چه فیلمایی برنده می‌شن.و حدسم درست از آب دراومد.
بیشتر فیلمایی که به نوعی آخرش به نوعی به جبهه و خدا و ملائک ربط پیدا می‌کنه. فیلمی که اول شد من ندیده بودم. ولی بغل دستیم ‌گفت داستان زنیه که در قبرستان کنار قبر پسر شهیدش نشسته و منتظرشه! اسم فیلمش "قرار" بود.
می‌گفتن هر کدوم از این صدتا برنده می‌شد تعجب نمی‌کردن اما این...
کارگردان فیلم " قرار" ده سکه‌ی آزادی گرفت( مظنه‌ش در بازار از قرار هر سکه 140 هزار تومنه الان) و تقدیرنامه و... بقیه 5 سکه و 3 سکه و 2 و یا یک سکه گرفتن.

- برنده‌ی جایزه‌بهترین فیلم از نظر تماشاگران هم نصیب فیلم" نقاشی پسر بد" ساخته‌ی "هانیه‌ صادقی" از کرج شد.
منم بهش رأی داده بودم.
داستان زنیه که تو آشپزخونه داره کار می‌کنه. یکی از پسراش میاد دامنشو می‌کشه و می‌گه داداشش رو دیوار نقاشی کرده. زن با عصبانیت می‌ره پسرک رو پشت رختخواب‌ها پیدا می‌کنه و با خشونت کتک می زنه. بعد دستشو می‌کشه و به زور می ندازنش تو توالت و موقع قفل کردن در می‌گه" دیگه دوستت ندارم!" بعد که می‌ره دیوارو پاک کنه می‌بینه پسره با ماژیک قرمز قلبی کشیده و توش نوشته" مامان دوستت دارم!"

- فیلم "زاویه" کار نورلله کیانی از خمینی‌شهر هم جایزه گرفت.(به اینم رأی داده بودم)د.
داستان پسر جوونیه که یه دوربین عکاسی دستشه. اول میاد از یه گل عکس بگیره، موقع فشار ماشه... ببخشید فشار دکمه، یهو گل پرپر می‌شه. از چراغ گردسوز میاد عکس بگیره، لامپاش منفجر می‌شه. از یه تفنگ میاد عکس بگیره به محض فشار دکمه اسلحه شلیک می‌کنه و یکی از چشاش کور می‌شه. بعد با یک چشمی که بانداژ نیست از آسمون پر ابر آسمون که از پنجره پیداست میاد عکس بگیره. بعداز فشار دکمه‌ ابرا رعد و برق می زنن و صدای بارون...

- فیلم "لانگ شات" کار علی شهبازی از کرج با اینکه خوب اجرا نشده بود ولی مضمون جالبی داشت و خیلی‌ها را به خنده واداشت.
اومده بود از گرون‌قیمت‌ترین پنجره‌ خونه‌ها شروع کرده بود فیلم گرفتن... تا پنجره‌های خونه‌های مدرن و بعد متوسط و بعد فقیرانه( که مثلا خونه‌هه آجریه و هنوز نما نداره. و از هر کدوم صدای آهنگ بخصوصی میومد. از آهنگ‌های کلاسیک و اصطلاحا با کلاس بگیر و بعد به آهنگ‌های لس‌آنجلسی و جوادی و مشکی‌رنگ عشقه و... و بعد نمای کلی شهر که همه‌ش صدای موسیقی‌های درهم و مغشوش میومد..

- جالبه که دختری به نام لیلا صبور از تهران با فیلم"بودن" شرکت کرده بود. با اینکه در وبلاگ ساحل افتاده خونده بودم لیلا صبور اسم مستعارشه برای دیدن فیلم دل‌تو دلم نبود. آخه لیلای ما هم رشته‌ش کارگردانی سینماست. ولی با دیدن فیلم مطمئن شدم راست می‌گه، اسمش مستعاره:)
البته موضوع بد نبود. آپارتمان‌هایی رو در تاریکی شب نشون می‌داد که چراغ همه‌شون خاموشه. صدای اذان مسجد که میاد فقط چراغ یکی از خونه‌ها روشن می‌شه. و دوربین هی منتظر می‌مونه. بعد که می‌بینه نخیر! همه به جز این‌یکی لامذهبن. زوم می‌کنه رو اون پنجره‌ی خدایی و... کات.

- فیلم" اگه منو نبخشه" ساخته‌ی راضیه‌ خشنود از تهران هم برام جالب بود.
دختری شیک و پیک روی نیمکت پارک نشسته و پسری تپل‌مپل چهارده‌ پونزده ساله هم سمت چپش. یه ظرف سیب‌زمینی سرخ‌کرده بینشونه. هم دختره داره ازش می‌خوره و هم پسره. معلومه با هم آشنا نیستن. هر بار نوبت پسره می‌شه که برداره، دختره برمی‌گرده اخمی بهش می‌کنه. ولی پسره خون‌سرده. وقتی یه دونه می‌‌مونه هر دودست برای برداشتنش دراز می‌کنن. دختره با اکراه دستشو عقب می‌بره. پسره بر می‌داره ولی نصفشو می‌خوره و نصف دیگه‌شو می ذاره تو ظرف و پا می‌شه می‌ره. دختره اون نصف دست‌خورده رو نمی‌خوره و به خاطر شکمویی پسره اخم‌کرده. با ناراحتی از جاش پا می‌شه... و در کمال تعجب می‌بینه ظرف سیب‌زمین سرخ‌کرده‌ی خودش طرف راستش دست‌نخورده‌ست و اون در واقع تو تموم این مدت داشته از سیب‌زمینی پسره می‌خورده!

- بقیه‌ش برای بعدا... هر صد فیلمو که نمی شه امشب تعریف کنم...

۶ نظر:

ناشناس گفت...

aval!rasti chera in matalebet to blogfa nayomade?
akshaye melody ro gozashtam ,doost dashti bia bebin.

Ocean گفت...

Hi Zeitoon Jaan,

I saw your comment for me in my blog and your own blog. Sorry I am some times too straightforward(Rok).
I really like your blog and never quit reading it! even if you ignore my comment. You really have the talent. "be ghole khodemoon harfat be del mishineh va haghighi be nazar mireseh. Akhe bishtare web log haye farsi ya kheili loos va kesel konandeh shodan ya chakhan!" Any way thanks for your comments. I appreciate it.

Ocean

ناشناس گفت...

z8un jan commenthaye blogfa baz nemishe

آرمین گیله‌مرد گفت...

سلام ...
1. بعید نیست که خودش منتاژ باشد
2. همه دروغ میگیوند بجز من و امثال من ..
5. خب پایداری بورس و ثبات قیمت سهام به تعداد متقاضی خریدار و فروشنده دارد. بخاطر همین امروز هرکی میتواند بخرد تا اتفاقات ده 20 و 30 میلادی و سقوط بورسها نیفته و سرمایه سرمایه داران اصلی بخطر نیفته ....

ناشناس گفت...

che filmaaye baahaali boodan, ba'zi ide haash kheili ghashang bood jeddan. :)
raasti gheimate sekke az taabestoon taa haalaa enghadr ziaad shode? vaaghe'an jaa khordam ... in baabaa daare chi kaar mikone baa mamlekat?

ناشناس گفت...

زیتون جان!!
این عمر ما هم به 35 رسید و دست من به اونجای تو نرسید. بابا من عاشق دخترای کرجم. بیا یه شب یه حالی به من بده عزیزم. دارم از غم وغصه تو می میرم. بذار لای پاهات رو یه بارم که شده احساس کنیم عزیزم.
میخوام از عقب بکنمت چون دوستت دارم ... یه خیار هم از جلو می کنم توی سوراخت تا قلمبیده بشه.
ولش کن این سی بای پدر سگ رو.
بیا پیش خودم...
منصور
پسر محسن