چهارشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۴

گنجی...



تو سرافرازترین قله‌ی شایستگی انسانی
در غریبانه‌ترین پهنه‌ی بی‌احساسی.
شاید آن دورترین
سایبانی ز فراغت باشد
چون به یمن قدمت
شب
در آیینه‌
شکست...
(جواد محبت)



گنجی وقتی فهمید در رژیم آرمانیش که همان جمهوری اسلامی باشه بی‌عدالتی ‌هست، تردید نکرد و به آن "نه" گفت. این" نه" گنجی خیلی باارزشه.( اینو در شماره 5 جمعه 16 بهمن نوشتم)
او از همه‌ی امکانات رفاهی و پول و پله‌ای که می‌تونست عین بقیه‌ی حضرات به دست بیاره گذشت و در کنار مردم(شایدم بیشتر، در جلوی صف مردم!) به افشاگری ماهیت پلید سردمداران این رژیم پرداخت. او با وجود بیماری‌اش و شرایط سخت زندان هیچوقت ابراز ندامت نکرد و در برابر زورگویان نشکست.
ما خواهان آزادی گنجی و دیگر زندانیان سیاسی از جمله ناصر زرافشان و... هستیم!
گنجی رو فراموش نکنیم!
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند..آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟(یکشنبه 6 اردیبهشت 83- شماره 12)

-------

پ.ن.
متاسفانه پسورد قالب دست خودم نیست که برای همگامی با سایر بلاگرها اسم وبلاگم رو عوض کنم.

هیچ نظری موجود نیست: