جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۴

چشمان پسرک کفاش چه می‌گوید؟


به نظر شما این پسرک با نگاهش چی داره می‌گه؟!

---------------

۱- سرخاب: چقدر خوش قيافه‌ست! من اگه فيلمساز بودم، بهش يه نقش می‌دادم. شايد هم يه فيلمساز اينجا عکسشو ببينه و بره پيداش کنه:)
۲- مينا: نگاه پسرک وجدان آدمو به محاکمه می‌کشه...
۳- هنگامه: ميگه:آی آدمها که آنجانشسته شاد و خندانيد. يک نفر اينجا نمی‌سپارد جان٬ او دراينجا دارد مي‌کند جان .
۴- سعيده: مي‌گه تف به اين زمونه. تف به اين سرنوشت که اينجوری بافته شده. مگه من چيم از اونای ديگه کمتره ؟! چقدر نگاهش سنگينه :((
۵- مهدی: دلی پر...
۶- شهلا: پر از ناگفتنی‌هاست...
۷- محسن: ميگه عکستو بگير برو که خيلی کار دارم!
۸- سحر: تنفر از به تصویر کشیده شدن ، تنفر از اینکه چرا یکی باید از اون توی شرایطی که در بوجود آوردنش مقصر نیست عکس بگیره و اون عکس احتمالاً به کلی آدم نشون بده و همگی یه تفسیری بکنن نگاه داخل عکس و کلی حرف در مورد چراها و چراها و کاری نکردن برای عوض کردن شرایط بزنن و رد شن برن.
۹- دنتیست: درسته که هنوز سبیلهام پشت لبم سبز نشده اما مرد هستم، بیشتر از خیلیاتون!
۱۰- آقا مصطفا: ميگه مگه كار و رندگي نداري؟ باز سوزه گير آوردي؟ مهمتر از اون مگه خواب نداري نصف شبي اصول ديت مي پرسي:)
۱۱- تبرمرد: درد و رنج . بدبختی . بيچارگی . بی مسئوليتی کسايی که وظيفشون رسيدگی به حال امثال اونه . که به جای اینکه بازی کنه و درس بخونه مجبور باشه کار کنه و واکس بزنه .
۱۲- رک‌گو: میگه: در نظر سنجی انتخابات رياست جمهوری شرکت کنيد. به نفع شماست.ميگه: اين دوربين‌های ديجيتال بد جوری همه رو سر کار گذاشتن. خانوم جون معلومه خيلی بيکاری که داری از ما عکس مي‌گيری.
۱۳- آذر فخر: ميگه: براتون متاسفم که نتونستيد طعم ازادی و زندگی واقعی رو بچشيد . من و امثال من جامعه ای خواهيم ساخت که پر از هوای زندگی و ازادی باشه . جامعه ای که فرزندانمان هرگز چنين با تاسف و فقط با نگاهشان که هزار حرف در ان مخفيست به دوربين خيره نشوند.
۱۴- پژمان: سلام. خبر از سرِّ درونِ‌ ديگران دادن کارِ مشکلى است که بيشتر در حوزه کارِ روانکاوها و نويسنده‌ها است. با اين وجود گمانِ خامى که من دارم اين است که اگر از زبانِ حافظِ مى‌توانست بگويد مى‌گفت "نَقدها را بُود آيا که عيارى‌ گيرند؟" و اگر به زبانى امروزى‌تر و مناسبِ سن‌اش مى‌توانست بگويد با وجودِ‌ آن نگاهِ مغرورِ ولى پردرد و فاش‌گوىِ کودکى که نان‌آور شده مى‌گفت :" مى‌تونى من رو از اينجا ببرى؟"...
۱۵- محمدجواد طواف: به یاد نمایشنامه مدادپاک کن افتادم، ... یادتونه؟... پدری پسرش رو دعوا می کرد، و برای خودش فکر می کرد، حتماً خیلی ترسیده و پشیمونه، الان باید بهش اینطوری بگم، .. ولی اون بچه داشت فکر می کرد، این مدادپاک کن که روی میز بابا هست، چقدر خوبه که مالِ من بشه!...
۱۶- همشهری کاوه: داره به عکاس می گه : زودتر گمشو، می خوام کفشمو واکس بزنم!
۱۷- داریوش‌آقا: اين عكس ميگه... مدرسه چيه؟ درس چي؟...زنگ تفريح چيه؟ وطن چيه؟ تو چرا توي خيابان واكس نميزني؟؟...
۱۸- مهرداد: من تو خيابون زياد از مردم عكس گرفتم و باهاشون صحبت كردم، عكس العمل هاشون خيلي جالبه، اما خيلي خيلي كم پيش مي‌آيد برخورد خوب نداشته باشن. من هميشه ايراني بودن و شاد بودن را تو برخورداشون مي بينم. ساده ، صميمي و پر از حرف براي گفتن.
۱۹- سهیل: ميگه عجب آدمهای فضولی پيدا ميشند ...
۲۰- ندا: می گه چرا صندل پوشيدی که نشه واکسش زد آخه؟
۲۱- مهدی: ميگه: حيف که خيلی کوچيکم وگرنه بهت شماره تلفن می دادم...
۲۲- علی چلچله: ميگه سلام خانوم چه پاهای قشنگی داريد ...
۲۳- شبنم: ميگه شانسی که به من بايد داده ميشد، کجاست؟...
۲۴- عادل: به نظرم خيلی معموليه . بزار باز ببينم . آره ! معموليه
۲۵- لولو: ابروهاش که خیلی خوشگله. بقیه‌شو هم از خودش بپرسی بهتره.
۲۶- بهنام: به این میگن تولید متن در آغاز هزاره برای فرار از تنهایی. یک عکس، یک نگاه، کلی نگاه دیگه و تولید این هوا متن! چه بازی کم خرجی: ثبت نگاه یکی که میتونه کلی تفسیر داشته باشه. مواد خام اینروزا فراوونه!
۲۷- ولگرد نو:( داستانی در مورد این عکس نوشته که چون طولانیه لینکشو می‌‌‌‌‌ذارم)
۲۸- فرهاد: اينی که تو عکسه داره ميگه ( سبيل باروتی می کُشمت! زيتونی می خوردمت!) :)
۲۹- مریم: میگه تو هم دلت خوشه ها!!!!!!!!!!
۳۰- ft: مهمولا بچه ها نگاهشون معصومه. ولي يه جور غم سنگين توي نگاه اين بچه است كه قلب آدم بي اختيار ميگيره. تف به اين اختلاف طبقاتي. از خيلي از بچه اعيونا خوشگلتره.
۳۱- مریم: می گه ...وا اين دختره با اين نگاهش چی داره می گه؟
۳۲- آرمین گیله‌مرد: سلام ... برو از خودت عکس بگیر ...
۳۳- گلی‌جون: به نظر من داره پوزخند می زنه! به زندگی های بيهوده.به دويدن های بيهوده. به ماها که تا وقتی بچه ايم دوست داريم بزرگ شيم.وقتی بزرگ می شيم دوست داريم بچه بوديم!
۳۴- ولگرد نو: ین داستان هنوز تموم نشده. تعجب نکن اگر داره که واکس میزنه . نه اون *واکسی *نیست اون عکس رو با کفش گرفته که وانمود دد کنه کار داره.....
۳۵- فکر بکر: پسره ميگه: ای زيتون مارمولک حتما ميخوای عکسمو تو وبلاگت بذاری بعدش با ذهن خوانندهات بازی کنی ! این میتونه یه تست خوب روانشناسی در مورد شخصیت خواننده های وبلاگت باشه.
۳۶- بهاره: ميگه تو هم دلت خوشه ها . شيکمت سيره ها با يه دوربين را افتادی از ماها عکس ميگيری که چی بشه.
۳۷- عباس پارتیزان: ببين زيتون اين پسره ميدونی داره چی ميگه؟ داره ميگه به من ميگن مرد !!! و رو همين حساب داره خیلی پيروزمندانه و مشتی با نگاهش به تو میگه برو پی کارت ؛ بزار به زندگیمون برسیم !!! گرفتی چی شد؟
۳۸- یک‌بلاگر: توقف بی‌جا مانع کسب است...
۳۹- منوچهر ژندی‌فر:
اين نگاه دردناک ميگويد:
که حقوق کودک جهانشمول است٫ که آی انسانها:تا کی ميخواهيد تنها نظاره گر اين فجايع باشيد؟ من جايم در مدرسه است٫انسانيت بايد خجالت بکشد که من در اين سن مجبور به کار هستم.
انسانها بجنبيد٫اين حکومت نحس را بزير بکشيد و من را به مکان واقعيم که مدرسه است برگردانيد.
بشريت بايد با اين عکسها شرم کند.
۴۰- مینا: زيتون جان برعکس بقيه بچه ها موقع عکس گرفتن لبخند نزده چون بچه نيست چون بچگی نکرده و بچگی نداشته که مثل بقيه بچه های همسن خودش رفتار کنه.
۴۱- برزو: چهره‏ای ایرانی داره، موهای سیاه و ابروان مشکی و پرپشت؛ در عجبه که پس از گذشت صدها سال چیرگی فکر برتر!!، هیچ چیز فرقی نکرده و روز به روز بدتر هم می‏شود او که تا دیروز از مدرسه و تغذیه رایگان برخوردار بود حالا باید گوشه‏ای بنشیند و کفش بودار واکس بزند... نه تنها خودش بلکه فرزندانش و یا...
۴۲- س.م.ت: به نظر من ميگه : برو بابا تو هم ما رو مچل کردی
۴۳- تورج: عکس من به چه درد تو می خوره٬ جز اينکه يکبار بهش نگاه کنی و به خاطر معصوميتهای ما بغضت بگيره يا دلت بسوزه به حالمون..
عکس من رو می خوای چی کار.. قيافم چی داره بهت می گه؟ مردانگی من رو ببين. نمی خوام دل بسوزوني برام.. نمخوام ترحم کنی.. من زير سايه نگاه شما کمرم ميشکنه.. رهام کن و آرامشم رو به هم نزن.. می خوای کفشت رو واکس بزنم؟!!
۴۴- روزبه: داره می گه : چرا اینقدر سوژه های تکراری برای عکاسی انتخاب می کنی؟ یه کم مخت رو کار بنداز عکس های تازه بگیر بزار ما هم به کار و کاسبی مون برسیم ..
۴۵- پرویز (شار):
داره به آرزو هاش فکر ميکنه. ميگه خدايا ميشه روزی من هم فقط به فکر کار و سيرکردن شکمم نباشم؟ ميتونم با يه همچين دختری که از من عکس می گيره يه فالوده بخورم؟
۴۶- فرهنگ: ميگه که این فاجعه که من در اين سن به جای چشیدن طعم خوش زندگی، تحصیل و سایر امکاناتی که حقمه، دارم کفش های تو رو واکس می‌زنم‌؛ کمتر از فاجعه‌ای نيست که برای نوشتن چند خط ساده اتهام ارتداد صادر ميشه. من رو لوگو کنيد...
۴۷- ریحانه:‌اون میگه:خوب سرکارتون گذاشتم هااااا
۴۸- نشاط خانم:‌ ميگه شماها دارين به چی فکر ميکنين وکجاهعا ميرين ولی من دارم چی کار ميکنم ميگه من بايد تو فکر خرج خونوادم باشمو شماها نشستين وفکر اينين که من با چشمام چی ميگم اگه جراتشو دارين بياين ببينين دلم چی ميگه.
۴۹- فرزاد: ميگويد:آبجی٬ اولا آب کم جو تشنگی آور بدست... دوما خودت سوژه ای... سوما چشتو درويش کن ناقلا... چهارما حاليته... پنجما ريز ميبينمت... ششما وقتی کسی اينجوری نگات ميکنه راهتو بکش برو پيش مامانت فینگلی.
۵۰- شهریار: من با شرم از خودم در نگاهش این دو آخرین بیتِ کتاب افسانه ها از شهید ملی علی اکبر سیرجانی را میخوانم . بیت دوم ازسعدی است:
ملتی بیچاره، جمعی کامران
بالله این آئین نماند برقرار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
۵۱- dao : می گه سلام٫سلام.منو می شنوی؟(اما خودش می دونه که ما هيچوقت نمی شنويمش.يا می شنويم و صداشو فراموش می کنيم)
۵۲- فرزاد: شايدم ميگه آدم نديدی عزيز برادر!
۵۳- مهدی امینیان: دل خوش سيری چند!!!!!!!!!
۵۴- علی(مسافر): داره فکر میکنه که آیا تو عکس خوب میوفته یا نه، لبخند نزده چون فکر میکنه اینجوری خوشتیپتره :) داره فکر میکنه که اگر "دخترخاله" عکسشو ببینه چی میگه...مثل بقیه ماها دیگه ;)
۵۵- امیر امیری: میگه :وقتی عکس گرفتی کفشا تو بده واکس بزنم/ آخه خودت گفتی/

هیچ نظری موجود نیست: